معنی: سلف، شروع کنندهمعانی دیگر: (شخص یا چیز) که آغاز می کند، آغازگر، (گیاه یا جانور) ماده ی رشدآور، رست انگیز، رشدانگیز، (در فهرست ها و غیره) قلم اول، نفر اول، سرستون، آغازگر مسابقه، اولی، کسی که علامت شروع مسابقه رامی دهد: داور آغاز کننده، کسی که عزیمت کامیون ها و اتوبوس ها و غیره را سرپرستی می کند، (در موتورهای درون سوز) استارت، استارتر، راه انداز، کارانداز
• (2)تعریف: one that signals the start of a race or game.
جمله های نمونه
1. a calf starter
ماده ای که باعث رشد گوساله می شود
2. We had a cold cucumber soup as a starter.
[ترجمه p] مثل تازه کار ها سوپ خیار سرد داشتیم. . . cold یعنی سرد
|
[ترجمه ABOL] برای شروع سوپ خیار سرد داشتیم
|
[ترجمه گوگل]یک سوپ خیار سرد به عنوان پیش غذا داشتیم [ترجمه ترگمان]مثل تازه کارها سوپ خیار سرد داشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I'll have the garlic mushrooms for a starter.
[ترجمه گوگل]من قارچ سیر را برای شروع می خورم [ترجمه ترگمان]من قارچ سیر رو برای شروع دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We had soup as a starter, followed by steak.
[ترجمه گوگل]ما سوپ را به عنوان پیش غذا خوردیم و بعد از آن استیک [ترجمه ترگمان]مثل تازه کارها، سوپ می خوردیم و استیک را دنبال می کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The starter waved a green flag to indicate that the race would begin.
[ترجمه گوگل]استارتر یک پرچم سبز را به نشانه شروع مسابقه تکان داد [ترجمه ترگمان]استارتر، پرچم سبز را تکان داد تا نشان دهد که مسابقه شروع خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I pressed the starter and the engine caught first time.
[ترجمه گوگل]استارت را فشار دادم و اولین بار موتور گیر کرد [ترجمه ترگمان]برای اولین بار موتور روشن شد و موتور روشن شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. What would you like as a starter?
[ترجمه گوگل]به عنوان شروع کننده چه چیزی را دوست دارید؟ [ترجمه ترگمان]برای شروع چی دوست داری؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Are you having a starter?
[ترجمه گوگل]آیا شما یک استارتر دارید؟ [ترجمه ترگمان]داری استارت می زنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The starter fired his starting gun.
[ترجمه گوگل]استارتر اسلحه استارت خود را شلیک کرد [ترجمه ترگمان]استارت تفنگش را شلیک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. At the beginning of a race, the starter often says "On your marks, get set, go" or "Ready, get set, go".
[ترجمه گوگل]در شروع مسابقه، استارتر اغلب میگوید: "در علامتهای خود، آماده باش، برو" یا "آماده باش، آماده شو، برو" [ترجمه ترگمان]در آغاز یک مسابقه، استارتر می گوید: \"روی علامت های شما، راه بروید، بروید\"، \"آماده شوید، بروید\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The starter motor was playing up again.
[ترجمه گوگل]موتور استارت دوباره در حال پخش شدن بود [ترجمه ترگمان]موتور روشن شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. This dish serves 46 people as a starter.
[ترجمه گوگل]این غذا برای 46 نفر به عنوان پیش غذا سرو می شود [ترجمه ترگمان]این بشقاب به عنوان استارتر به ۴۶ نفر خدمت می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. £75 seems a lot to pay for a starter motor, but it's either that or a new car!
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد 75 پوند هزینه زیادی برای یک موتور استارت بپردازد، اما یا آن است یا یک ماشین جدید! [ترجمه ترگمان]۷۵ پوند برای یک موتور شروع کار زیادی به نظر می رسد، اما این یا یک ماشین جدید است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I think I'd like the soup for my starter.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم سوپ را برای پیش غذا می خواهم [ترجمه ترگمان]فکر کنم از سوپ برای تازه کارها خوشم میاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. It looks like the starter motor on the car has burnt out.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد موتور استارت ماشین سوخته است [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد موتور شروع خودرو سوخته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
سلف (اسم)
forefather, predecessor, peeling, starter
شروع کننده (اسم)
starter
تخصصی
[علوم دامی] استارتر، آغار گر ؛ نوعی خوراک خشک برای گوساله شیر خوار و همچنین غذایی اولیه طیور گوشتی . [برق و الکترونیک] راه انداز 1. الکترود کمکی در لامپ گازی که هدایت را آغاز می کند . 2. قطعه ای که با یک نوع از لامپهای فلوئورسان برای پیش گرمایش کاتد و سپس اعمال ولتاژ راه انداز به آن برای آغاز هدایت به کار می رود . 3. کنترل کننده ای که موتور را راه اندازی می کند و آن را به سرعت عادی می رساند . - راه انداز [صنایع غذایی] مایه میکروبی : یک یا چند نوع میکروب مفید مثل باکتریهای لاکتیک و یا مخمر ها ی دیگر که جهت عمل آوری و پروراندن محصولات غذایی استفاده می شود [فوتبال] شروع کننده [مهندسی گاز] شروع کننده [معدن] راهانداز (خدمات فنی) [نفت] مته ی راه انداز
انگلیسی به انگلیسی
• person or thing that starts; one who signals the beginning (e.g. of a race); person who starts in a game or race (sports); self-starter (part of an engine); appetizer, first course a starter is a small quantity of food served as the first course of a meal. the starter of a car is a device that starts the engine. the starters in a race are the people or animals who take part at the beginning even if they do not finish.
پیشنهاد کاربران
مبتدی
British: starter American: appetizer
پیش غذا، مقدمه، دست گرمی
For starters برای شروع کار بری مقدمه برای اول کار اول از همه چیز
starter ( گردشگری و جهانگردی ) واژه مصوب: مرحلۀ شروع تعریف: اولین مرحلۀ یک وعده غذا
بریتیش ها به پیش غذا میگویند در مقابل امریکن ها appetizer میگویند
اولیه
در برخی موارد وقتی فهرست وار قرار است به نکاتی اشاره شود به معنی مورد اول