starrify

پیشنهاد کاربران

( فعل متعدی، مهجور، نادر )
1. ( معمولا به صورت مجهول ) تزیین کردن با تعداد زیادی جواهرات کوچک، قطعه های فلزی قیمتی و غیره؛ تزیین کردن با پولک ( منجوق )
2. تبدیل کردن ( یک آدم ) به ستاره یا صورت فلکی
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه شناسی: حاصل ترکیب star ( ستاره ) و پسوند ify
مقایسه کنید با صفت starrified ( درباره اسب: دارای ستاره در پیشانی ) و همچنین فعل stellify ( تبدیل به ستاره کردن؛ قرار دادن میان ستارگان )
منبع: Oxford English Dictionary

بپرس