stark

/ˈstɑːrk//stɑːk/

معنی: شاق، خشن، رک، قوی، شجاع، زبر، پاک، خشک وسرد، سفت، کامل، حساس، تماما
معانی دیگر: (مثلا جسد) سفت و سرد، سخت، سپخ، لخت، شدید، ستهم، سختگیرانه، تند، خارچشم، تو چشم خور، چشمگیر، بی روح، مرده، بایر، دلگیر، برهوت، لخت و پتی، بی آذین، خالی، عریان، آشکار، بی تعارف، ناخوشایند، صرف، محض، مطلق، کاملا، (تداعی منفی)، رجوع شود به: stark-naked، خشک وسرد در مورد زمین، سرراست، سرسخت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: starker, starkest
(1) تعریف: in all respects; total; extreme.
مترادف: extreme, sheer, total, unqualified, utter
مشابه: absolute, arrant, complete, downright, gross, out-and-out, outright, perfect, pure, rank, thoroughgoing, unmitigated, utmost

- The poorest families lived in stark misery with little food or warmth.
[ترجمه امیرمحمد] فقیرترین خانواده ها در بدبختی ( تهی دستی ) شدید با کمبود غذا و گرما زندگی میکردند
|
[ترجمه گوگل] فقیرترین خانواده ها در بدبختی شدید با غذا یا گرما کم زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] فقیرترین خانواده ها در فقر مطلق با غذا یا گرما زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: harsh and desolate, as a landscape.
مترادف: bleak, desolate, grim, harsh
متضاد: pleasant
مشابه: arid, barren, cold, deserted, dreary, forbidding, forlorn, forsaken, ravaged

- The view from the farmhouse window was stark in the winter.
[ترجمه گوگل] منظره پنجره خانه مزرعه در زمستان کاملاً واضح بود
[ترجمه ترگمان] منظره خانه روستایی در زمستان سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: without decoration or softening effects; plain; simple.
مترادف: bare, naked, plain, simple, unembellished
متضاد: florid, opulent, ornate
مشابه: austere, modest, severe, Spartan, strict, unadorned

- a stark chapel
[ترجمه گوگل] یک کلیسای بزرگ
[ترجمه ترگمان] کلیسای stark
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the stark truth
[ترجمه گوگل] حقیقت تلخ
[ترجمه ترگمان] حقیقت تلخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- stark reality
[ترجمه گوگل] واقعیت تلخ
[ترجمه ترگمان] واقعیت تلخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: starkly (adv.), starkness (n.)
• : تعریف: in all respects; totally; extremely.
مترادف: absolutely, extremely, sheer, totally, utterly
مشابه: altogether, clean, completely, downright, entirely, fully, outright, plumb, quite, wholly

- stark raving mad
[ترجمه گوگل] دیوانه شدید
[ترجمه ترگمان] سراپا دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stark brutality
وحشیگری محض

2. stark discipline
انضباط شدید

3. stark mad
کاملا دیوانه

4. stark nonsense
چرند به تمام معنی

5. stark realism
واقع نگری ناخوشایند

6. stark shelves
تاقچه های لخت و پتی

7. stark terror
وحشت محض

8. a stark desert
صحرای برهوت

9. one stark tree
درختی مثل خارچشم

10. their bodies lay along the wall, stark and naked
اجساد آنان در راستای دیوار افتاده بود،سفت و سرد و عریان.

11. I think white would be too stark for the bedroom.
[ترجمه Mrjn] من فکر می کنم ( رنگ ) سفید برای اتاق خواب زیادی بی روح است
|
[ترجمه گوگل]فکر می کنم رنگ سفید برای اتاق خواب خیلی تیره باشد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم سفید برای اتاق خواب خیلی استارک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was a stark room with its white walls, and a bed and chair as the only furniture.
[ترجمه گوگل]اتاقی تیره و تار بود با دیوارهای سفیدش و تخت و صندلی به عنوان تنها مبلمان
[ترجمه ترگمان]این اتاق یک اتاق کاملا خشک با دیواره ای سفید و یک تخت خواب و یک صندلی و تنها مبل ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They often wandered around the house stark naked .
[ترجمه گوگل]آنها اغلب برهنه در اطراف خانه پرسه می زدند
[ترجمه ترگمان]غالبا لخت و برهنه در اطراف خانه پرسه می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The movie shows the stark realities of life in the ghetto.
[ترجمه گوگل]این فیلم واقعیت های تلخ زندگی در گتو را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]فیلم واقعیت های تلخ زندگی در محله را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the suburbs the spacious houses stand in stark contrast to the slums of the city's poor.
[ترجمه گوگل]در حومه شهر، خانه‌های بزرگ در تضاد کامل با محله‌های فقیرنشین شهر قرار دارند
[ترجمه ترگمان]در حومه شهر، خانه های بزرگ در تضاد کامل با محله های فقیرنشین شهر قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Stark concrete walls have been softened by a show of fresh flowers.
[ترجمه گوگل]دیوارهای بتنی روشن با نمایش گل های تازه نرم شده اند
[ترجمه ترگمان]دیواره ای سیمانی به وسیله نشان دادن گل تازه، نرم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاق (صفت)
astringent, burdensome, onerous, severe, stark, tall

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

رک (صفت)
straight, frank, downright, stark, straightforward, blunt, outspoken, forthright, point-blank, straight-out

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

شجاع (صفت)
brave, courageous, gallant, stark, intrepid, valorous, valiant, manful

زبر (صفت)
rough, coarse, prickly, stark, stubby, bristly, scaly, ragged, russet, shaggy, coarse-grained, scabrous, stubbly

پاک (صفت)
good, clean, sheer, pure, naked, stark, kosher

خشک و سرد (صفت)
stark

سفت (صفت)
firm, able-bodied, stiff, horny, hard, rigid, fast, solid, dense, tough, tight, tenacious, thick, ironclad, stark, burly, brawny, beefy, chopping, tense, taut, wiry, hard-boiled, muscle-bound

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

تماما (قید)
well, altogether, all, quite, wholly, fully, throughout, in toto, stark, teetotally, hand-and-foot

انگلیسی به انگلیسی

• extreme; bare, harsh, austere; blunt, plain
extremely, totally
something that is stark is noticeable because it is very bare and plain in appearance.
stark means harsh and unpleasant.
a stark contrast is considerable in degree, and very obvious.
someone who is stark naked is completely naked.

پیشنهاد کاربران

1. خشک. سخت 2. بی روح. مرده 3. آشکار. واضح 4. لخت. بدون پوشش 5. کامل. صِرف 6. کاملا
مثال:
you paint a very stark picture of the suffering
شما یک تصویر بسیار آشکار و واضح از درد و رنج تصویر کردید.
شما یک تصویر بسیار خشک و بی روح از درد و رنج تصویر کردید.
( قید ) : به کلی - پاک - کاملا - یکسره - تماما
برای مثال: stark naked - stark raving
عریان، برهنه، لخت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : starkness
✅️ صفت ( adjective ) : stark / starkers
✅️ قید ( adverb ) : starkly / stark
obvious and easily visible, or
harsh
تعریف:Unpleasantly clear and impossible to avoid
1_ناخوشایند
2_خشن
3_اجتناب ناپذیر ( حتمی )
The movie shows the stark realities of Life in the ghetto
این فیلم واقعیت های تلخ و خشن زندگی در گتو ( محله یهودی ها ) را نشان می دهد.
empty or without decoration
ساده و بی روح
It was a stark room with a bed and chair as the only furniture
بی رودربایسی
کله شق . استارک نام خانوادگی یکی از شخصیت های مارول ( مرد آهنی )
دو معنی دارد:
1 - بی پیرایه ( مثل a stark room )
2 - زننده ( مثل the stark reality of life )
جدی ( نگران کننده )
فاحش مانند اختلاف فاحش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس