stare you in the face

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: جلوی چشمت بودن / واضح و آشکار بودن / تو صورتت زل زدن ( در زبان محاوره ای: �واضحه، داره داد می زنه�، �همین جلوی چشماته!� )
🔹 مثال ها:
The solution was staring him in the face, but he kept overthinking. راه حل جلوی چشمش بود، ولی هی بیش ازحد فکر می کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

It’s staring you in the face—just admit you were wrong. داره تو صورتت زل می زنه—فقط قبول کن اشتباه کردی.
The evidence stared them in the face, yet they refused to believe it. شواهد جلوی چشمشون بود، ولی حاضر نبودن باورش کنن.
🔹 مترادف ها: be obvious / be right there / be plain to see / be glaring / be undeniable

اتفاق افتادن چیزی خیلی ممکن به نظر می رسد
مواجه شدن با موقعیت یا مسئله ای به صورت مستقیم
ارتباط چشمی با کسی برقرار کردن به صورت مستقیمو پیوسته