stare down


متقابلا به کسی خیره شدن و او را از رو بردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to intimidate by staring at.

جمله های نمونه

1. Greg stared down from the seventh floor and began to feel giddy .
[ترجمه گوگل]گرگ از طبقه هفتم به پایین خیره شد و شروع به سرگیجه کرد
[ترجمه ترگمان]گرگ از طبقه هفتم به پایین خیره شد و سرش گیج رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He rudely stared down my friend in the corner of the street.
[ترجمه گوگل]او با گستاخی به دوستم در گوشه خیابان خیره شد
[ترجمه ترگمان]با خشونت به دوست من در گوشه خیابان خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He stared down at her, grinning vacuously.
[ترجمه گوگل]به او خیره شد و پوزخندی مبهم زد
[ترجمه ترگمان]او به او خیره شد و نیشش باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When I woke up there was a hulking figure staring down at me.
[ترجمه گوگل]وقتی از خواب بیدار شدم یک هیکل درشت هیکل به من خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی بیدار شدم، هیکل درشت هیکلی بود که به من خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was standing beside my bed staring down at me.
[ترجمه گوگل]کنار تختم ایستاده بود و به من خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]او کنار تخت من ایستاده بود و به من خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She quickly looked away and stared down at her hands.
[ترجمه گوگل]به سرعت نگاهش را برگرداند و به دستانش خیره شد
[ترجمه ترگمان]به سرعت نگاهش را برگرداند و به دست هایش خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was staring down at her hands, twisting the ring on her finger.
[ترجمه گوگل]به دستانش خیره شده بود و حلقه را روی انگشتش می چرخاند
[ترجمه ترگمان]او به دست هایش خیره شده بود و حلقه را روی انگشتش می چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He too was staring down into his glass, his thoughts no happier than her own, judging by his brooding expression.
[ترجمه گوگل]او هم به شیشه اش خیره شده بود، با توجه به حالت غم انگیزش، افکارش شادتر از افکار او نبود
[ترجمه ترگمان]او هم به لیوانش نگاه می کرد، افکارش بیشتر از مال خودش بود و از قیافه متفکر او قضاوت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Still staring down, he began to cut another square of bread.
[ترجمه گوگل]همچنان به پایین خیره شده بود و شروع به بریدن یک مربع دیگر از نان کرد
[ترجمه ترگمان]همچنان که به زمین خیره مانده بود، شروع به بریدن یک تکه نان دیگر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Charlie leaned forward and stared down in disbelief at a painting of the Virgin Mary and Child.
[ترجمه گوگل]چارلی به جلو خم شد و با ناباوری به تابلوی مریم مقدس و کودک خیره شد
[ترجمه ترگمان]چارلی به جلو خم شد و با ناباوری به نقاشی مریم عذرا و کودک خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Or remain to stare down the reflection of his own fear?
[ترجمه گوگل]یا همچنان به بازتاب ترس خود خیره بماند؟
[ترجمه ترگمان]یا اینکه به بازتاب ترس خودش نگاه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Damian was just as angry, and his eyes leapt with blue rage as he stared down at her.
[ترجمه گوگل]دامیان به همان اندازه عصبانی بود و وقتی به او خیره شد، چشمانش از خشم آبی پرید
[ترجمه ترگمان]دیمن هم به همان اندازه عصبانی بود و چشمانش با خشم آبی به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They drew near the bed and stared down at the boy who lay there sleeping in its drifts of tumbling lace.
[ترجمه گوگل]آنها به تخت نزدیک شدند و به پسر بچه ای که دراز کشیده بود و در توری های غلتشی خوابیده بود خیره شدند
[ترجمه ترگمان]به تخت خواب نزدیک شدند و به پسری که در drifts خوابیده بود خیره شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And so, with a sigh, he pulled out of the driveway, then stared down the narrow one-way street.
[ترجمه گوگل]و به این ترتیب، با آهی از جاده بیرون آمد، سپس به خیابان باریک یک طرفه خیره شد
[ترجمه ترگمان]و بعد اهی کشید و از پارکینگ خارج شد، سپس به خیابان باریک و باریک خیابان خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He raised the lid of the first compartment and stared down in disbelief.
[ترجمه گوگل]درب محفظه اول را بالا برد و با ناباوری به پایین خیره شد
[ترجمه ترگمان]او در جعبه اول را بلند کرد و با ناباوری به پایین خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

به نقل از مک میلیان:
to look at someone for so long that they have to look away
به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن
در مقابل هم کم نیاوردن
در مقابل هم کوتاه نیامدن
به نقل از هزاره:
با نگاه از رو بردن

بپرس