[ترجمه گوگل]اعتصاب کنندگان تولید را متوقف کردند [ترجمه ترگمان]Strikers تولید را متوقف کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Argentina came to a virtual standstill while the game was being played.
[ترجمه گوگل]آرژانتین در حالی که بازی در حال برگزاری بود، به طور مجازی متوقف شد [ترجمه ترگمان]در حالی که بازی در حال پخش بود، آرژانتین به حالت تعطیل درآمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The runaway bus eventually came to a standstill when it rolled into a muddy field.
[ترجمه گوگل]اتوبوس فراری در نهایت با غلتیدن در یک زمین گل آلود متوقف شد [ترجمه ترگمان]سرانجام اتوبوس فراری متوقف شد و به زمین گل آلود فرو رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Normal life is at a standstill, and the economy is faltering.
[ترجمه گوگل]زندگی عادی در بن بست است و اقتصاد در حال تزلزل است [ترجمه ترگمان]زندگی عادی متوقف شده است و اقتصاد در حال تزلزل است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Work came to a complete standstill when rumours of redundancies started to circulate.
[ترجمه Nda] کار به طور کامل متوقف شد از وقتیکه شایعات مربوط به اخراج دهن به دهن چرخید.
|
[ترجمه گوگل]زمانی که شایعاتی مبنی بر تعدیل کارها شروع شد، کار به طور کامل متوقف شد [ترجمه ترگمان]زمانی که شایعات مربوط به redundancies پخش شد، کار متوقف شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Production is more or less at a standstill.
[ترجمه گوگل]تولید کم و بیش متوقف شده است [ترجمه ترگمان]تولید کم و بیش متوقف شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The security alert brought the airport to a standstill .
[ترجمه گوگل]هشدار امنیتی باعث توقف فرودگاه شد [ترجمه ترگمان]این هشدار امنیتی فرودگاه را متوقف کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Traffic was brought to a standstill by the accident.
[ترجمه گوگل]بر اثر این تصادف ترافیک به حالت توقف در آمد [ترجمه ترگمان]در این حادثه، ترافیک درست متوقف شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The tyres crunched to a standstill on the gravel.
15. Traffic in the city is at a complete standstill.
[ترجمه گوگل]ترافیک در این شهر کاملا متوقف شده است [ترجمه ترگمان]ترافیک در شهر به طور کامل متوقف شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. "When I clap my hands, you must stand still, " said the teacher.
[ترجمه گوگل]معلم گفت: "وقتی دستم را می زنم، تو باید ثابت بایستی " [ترجمه ترگمان]معلم گفت: \" وقتی دست من را بزنید، باید بی حرکت بایستید \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Stand still there, otherwise I'll shoot.
[ترجمه گوگل]همان جا بایست، وگرنه شلیک می کنم [ترجمه ترگمان]همونجا وایسا وگرنه شلیک می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Please keep/stay/hold/sit/stand still while I take your photograph.
[ترجمه گوگل]لطفاً تا زمانی که من عکس شما را میگیرم نگه دارید/بمانید/نگهدارید/بنشینید/بایستید [ترجمه ترگمان]لطفا در حالی که عکس شما را می گیرم، آرام \/ آرام \/ ساکت باشید \/ صبر کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Stand still while I take your photo.
[ترجمه گوگل]تا عکست را می گیرم بی حرکت بایست [ترجمه ترگمان]وقتی عکس رو می گیرم تکون نخور [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. The police burst in and told everyone to stand still.
[ترجمه گوگل]پلیس وارد شد و به همه گفت که بی حرکت بایستند [ترجمه ترگمان]پلیس داخل شد و به همه گفت که بی حرکت باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. Stop jigging about, Billy, and just stand still for a moment!
[ترجمه گوگل]بیلی از جست و خیز کردن دست بردار و فقط یک لحظه بی حرکت بایست! [ترجمه ترگمان]مرگ را متوقف کن بیلی و فقط برای یک لحظه بی حرکت بایست! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. They told me to stand still and not to turn round.
[ترجمه گوگل]به من گفتند بی حرکت بایست و دور نگرد [ترجمه ترگمان]به من گفتند که بی حرکت بایستم و بچرخم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. Stand still while I take your photograph.
[ترجمه گوگل]در حالی که من عکس شما را می گیرم بی حرکت بایست [ترجمه ترگمان]آرام بایستید تا من عکس شما را بگیرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. Stand still and listen to me.
[ترجمه گوگل]بی حرکت بایست و به من گوش کن [ترجمه ترگمان]بی حرکت بایستید و به من گوش بدهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. The earth would stand still if you won Tyler this time.
[ترجمه گوگل]اگر این بار تایلر را بردی، زمین ثابت می ماند [ترجمه ترگمان]اگر این دفعه دیگر تایلر را ببری زمین باز هم دوام خواهد داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. The whole idea is to look slinky. Stand still a minute while I - that's better.
[ترجمه گوگل]کل ایده این است که ظاهری نازک داشته باشید یک دقیقه بایستید تا من - این بهتر است [ترجمه ترگمان]کل قضیه اینه که به \"slinky\" نگاه کنیم یک دقیقه صبر کن تا من - این بهتر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Time seemed to stand still as I watched in disbelief.
[ترجمه گوگل]زمانی که ناباورانه نگاه می کردم، به نظر می رسید زمان از حرکت ایستاده بود [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که زمان هنوز همان طور که با ناباوری به آن نگاه می کردم بی حرکت مانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. Could you stand still for just a minute and listen to me?
[ترجمه گوگل]آیا می توانی فقط یک دقیقه بی حرکت بایستی و به من گوش کنی؟ [ترجمه ترگمان]میشه یه لحظه بی حرکت وایسی و به من گوش بدی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. No industry can stand still.
[ترجمه گوگل]هیچ صنعتی نمی تواند ثابت بماند [ترجمه ترگمان]هیچ صنعتی نمی تواند سرپا بایستد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] جریان راکد [نساجی] ایست - وقفه - توقف- ثابت
انگلیسی به انگلیسی
• total cessation of movement, complete halt if movement or an activity comes to a standstill, it stops completely. be in an upright position without moving
پیشنهاد کاربران
به صورت stand still هم استفاده میشود. 1. to remain motionless بی حرکت ماندن یا هیچ کاری نکردن مثال: Sometimes it can benefit by standing still and listening 2. to tolerate تحمل کردن ( این معنا در انگلیسی امریکایی استفاده می شود ) ... [مشاهده متن کامل]
مثال: I won't stand still for your threats منبع: https://www. collinsdictionary. com/dictionary/english/stand - still
حالت سکون
خبردار!
در پزشکی - می تونه معنی ایست قلبی، توقف حرکت قفسه سینه بده. این اصطلاح برای نوعی جراحی هم بکار میره که در اون بدن فرد بیمار رو تا - 60 درجه پایین آورده و بدنش رو فریز میکنن و فرد به اصطلاح میمیره و گردش خون متوقف میشه ... [مشاهده متن کامل]
که جراح تا 45 دقیقه فرصت داره که جراحی رو انجام داده و فرد رو برگردونه.
Complete stop with no movement
stand still ایستادن و بی حرکت بودن. وایسا و جنب نخور sit still نشستن و بی حرکت بودن . مثلا در مدارس به دانش اموزا میگن ستند ستیل یعنی بشین و جنب نخور stay still hold still منظور از همشون بی حرکت بودن
سکون, عدم حرکت
توقف کامل
بن بست
I never stand still He never stand ( s ) still They never stand still
stand still - remain in place; hold still; remain fixed or immobile; "Traffic stood still when the funeral procession passed by" freeze, stop dead - stop moving or become immobilized; "When he saw the police car he froze بی حرکت ماندن متوقف ماندن