stanch

/ˈstænt͡ʃ//ˈstænt͡ʃ/

معنی: پایدار، وفادار، دو اتشه، ساکت شدن، جلو خونریزی را گرفتن، فرو نشاندن، بند اوردن، خاموش کردن
معانی دیگر: sta(u)nch
وفادار، ثابت قدم، بی رخنه، بی منفذ، کیپ
رجوع شود به: staunch، ساکن شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stanches, staunches, stanching, staunching, stanched, staunched
(1) تعریف: to cause (a liquid, esp. blood) to stop flowing.
مشابه: stem

- The doctor asked for a clamp to stanch the blood.
[ترجمه گوگل] دکتر خواست تا گیره ای برای گیرکردن خون ببندد
[ترجمه ترگمان] دکتر از او خواست که خون را از خون بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause (a cut, wound, drip, or the like) to stop giving off liquid.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stanchable (adj.), stancher (n.)
• : تعریف: of a liquid, esp. blood, to cease to flow.
صفت ( adjective )
• : تعریف: a variant of staunch

جمله های نمونه

1. Sophia stanched the blood with a cloth.
[ترجمه Tialisa] صوفیا خون را با یک پارچه بند آورد
|
[ترجمه گوگل]سوفیا خون را با پارچه ای خشک کرد
[ترجمه ترگمان]سوفیا \"خون رو با یه رومیزی\" پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He stanched the leak of the boat with a piece of cloth.
[ترجمه گوگل]او نشت قایق را با یک تکه پارچه مهار کرد
[ترجمه ترگمان]با یک تکه پارچه از سوراخ قایق بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Blood flowed from his wound has stanched.
[ترجمه گوگل]خون از زخمش جاری شده است
[ترجمه ترگمان]خون از زخمش جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is a stanch supporter of the Democratic Party.
[ترجمه گوگل]او از طرفداران سرسخت حزب دمکرات است
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان سرسخت حزب دموکرات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And at first I tried to stanch my panic by telling myself it was only that: a show of freedom.
[ترجمه گوگل]و در ابتدا سعی کردم هراس خود را با خود خاموش کنم و به خودم بگویم که فقط این بود: نمایش آزادی
[ترجمه ترگمان]و در ابتدا سعی کردم وحشت خود را با گفتن به خودم از بین ببرم که فقط این بود: یک نمایش از ادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One way to stanch inflation is to change the way the grade point average is calculated.
[ترجمه گوگل]یکی از راه‌های کاهش تورم، تغییر روش محاسبه معدل است
[ترجمه ترگمان]یک راه برای کاهش تورم، تغییر روش محاسبه میانگین نمره درجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I thought it my duty to help stanch these leaks.
[ترجمه گوگل]فکر کردم وظیفه خودم است که به رفع این نشت ها کمک کنم
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم وظیفه منه که این سوراخ رو کنترل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cuttlebone can be used as a medicine to stanch bleeding.
[ترجمه گوگل]استخوان ساقه را می توان به عنوان دارویی برای از بین بردن خونریزی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]Cuttlebone می تواند به عنوان دارو برای تزریق خون مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In shock, I tied my sock around the worst-cut foot to try and stanch the flow of blood.
[ترجمه گوگل]در شوک، جورابم را دور بدترین پا بستم تا جریان خون را قطع کنم
[ترجمه ترگمان]در شوک، جوراب خود را دورم حلقه کردم تا جریان خون را کنترل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The lack of scientific basis for many of the worries doesn't stanch the flood.
[ترجمه گوگل]فقدان مبنای علمی برای بسیاری از نگرانی ها، سیل را خاموش نمی کند
[ترجمه ترگمان]فقدان اساس علمی برای بسیاری از نگرانی ها باعث افزایش سیل نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The chief grocery of the city was conducted by one Manning, a stanch adherent of Brander, and one who felt honoured by the Senator's acquaintance.
[ترجمه گوگل]خواربارفروشی اصلی شهر توسط یکی از منینگ انجام می شد، یکی از طرفداران سرسخت براندر، و کسی که از آشنایی سناتور احساس افتخار می کرد
[ترجمه ترگمان]خواربار اصلی شهر توسط یک منینگ به نام a چسبنده از Brander انجام شد و کسی که از آشنایی سناتور احساس قدردانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And they are heightened demand will allow them to stanch recent price declines in the market.
[ترجمه گوگل]و افزایش تقاضا به آنها اجازه می دهد تا از کاهش قیمت های اخیر در بازار جلوگیری کنند
[ترجمه ترگمان]و این افزایش تقاضا به آن ها این امکان را می دهد که کاهش قیمت اخیر در بازار را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sadly, under GM those qualities were steadily diluted in an ill-judged attempt to stanch the losses that Saab made in all but one of the American firm's 20 years of stewardship.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، تحت جنرال موتورز، این ویژگی ها به طور پیوسته در تلاشی نادرست برای جبران ضررهایی که ساب در تمام 20 سال سرپرستی شرکت آمریکایی متحمل شده بود، کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، در مورد GM، این ویژگی ها به طور پیوسته در یک تلاش نامناسب رقیق شدند تا خسارتی را که ساب ین در همه جز یکی از ۲۰ سال of شرکت آمریکایی ایجاد کرده بود، از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If they behave like everyone else, how much will that stanch the passion of his support?
[ترجمه گوگل]اگر آنها مثل بقیه رفتار کنند، چقدر شور حمایت او را خاموش می کند؟
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها مثل بقیه رفتار کنند، چقدر از شور و شوق حمایت او لذت خواهند برد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایدار (صفت)
abiding, stable, permanent, firm, constant, resistant, livelong, stanch, indissoluble, perdurable, faithful, changeless, unflinching, inexhaustible, undying, unfailing

وفادار (صفت)
constant, allegiant, loyal, staunch, stanch, leal, trig, single-hearted

دو اتشه (صفت)
stanch, gaseous, overheated

ساکت شدن (فعل)
stanch, lull, pipe down, shut up

جلو خونریزی را گرفتن (فعل)
stanch

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

بند اوردن (فعل)
stop, stanch, stem, block

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

انگلیسی به انگلیسی

• stop the flow of a liquid; cause a wound to stop bleeding (also staunch)
loyal, steadfast; strong, solid, sturdy (also staunch)

پیشنهاد کاربران

بپرس