stalling

جمله های نمونه

1. the engine kept stalling
موتور مرتبا خاموش می شد.

2. the man who owed him money kept stalling
مردی که پول به او بدهکار بود مرتبا طفره می رفت.

3. He asked them all kinds of pointless questions, stalling for time.
[ترجمه arf] او تعدادی سوال بی معنی را برای گذراندن و تلف کردن وقت از آنها پرسید
|
[ترجمه گوگل]او انواع سؤالات بیهوده را از آنها می پرسید و در زمان معطل مانده بود
[ترجمه ترگمان]او از آن ها انواع سوالات بی هوده و وقت کشی را پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are still stalling on the deal.
[ترجمه رادی] آنها هنوز مرتبا با هم سروکار دارند
|
[ترجمه گوگل]آنها هنوز در معامله متوقف می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز در حال کار بر روی این قرارداد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stop stalling and give me an answer!
[ترجمه گوگل]توقف کن و جوابمو بده!
[ترجمه ترگمان]دست از وقت کشی بردار و به من جواب بده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. developed a trick of stalling on steep hills.
[ترجمه گوگل]ترفند توقف در تپه های شیب دار را توسعه داد
[ترجمه ترگمان]خود را در تپه های پرشیب جا به جا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some parties have accused the governor of stalling.
[ترجمه گوگل]برخی از احزاب فرماندار را متهم به تعویق کرده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از احزاب حاکم را به تاخیر متهم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was just stalling for time .
[ترجمه گوگل]او فقط برای زمان معطل مانده بود
[ترجمه ترگمان]فقط داشت وقت کشی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The car kept stalling.
[ترجمه گوگل]ماشین همچنان متوقف می شد
[ترجمه ترگمان]ماشین داشت وقت کشی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Quit stalling and answer my question!
[ترجمه گوگل]توقف را کنار بگذارید و به سوال من پاسخ دهید!
[ترجمه ترگمان]معطل نکن و به سوال من جواب بده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was obviously stalling for time.
[ترجمه گوگل]معلوم بود که او برای زمان معطل مانده بود
[ترجمه ترگمان]معلومه که داشت وقت کشی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Quit stalling and tell me where she is.
[ترجمه گوگل]توقف را کنار بگذار و به من بگو کجاست
[ترجمه ترگمان]دست از طفره رفتن بردار و به من بگو اون کجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. City officials have slowed the development by stalling building permits for the area.
[ترجمه گوگل]مقامات شهر با متوقف کردن مجوزهای ساختمانی برای این منطقه، توسعه را کند کرده اند
[ترجمه ترگمان]مقامات شهر این توسعه را با تاخیر دادن مجوزهای ساختمانی برای این منطقه کاهش داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Management seems to be stalling for time on the new contracts.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مدیریت در قراردادهای جدید معطل مانده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که مدیریت به دنبال زمان بر روی قراردادهای جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] ایست

انگلیسی به انگلیسی

• delaying, postponing

پیشنهاد کاربران

I think I'm stalling here
فکر کنم اینجا دارم وقتم را تلف میکنم
وقفه.
وقفه انداختن.
stalling ( علوم و فنّاوری غذا - قهوه پژوهی )
واژه مصوب: بند آمدگی
تعریف: وضعیتی که در آن پمپ اسپرسوساز قادر به تولید فشار کافی برای عبور دادن آب از سابة قهوه نیست و در نتیجه، عصاره گیری مختل می شود
طفره رفتن، وقت تلف کردن
توقف
we can expect some stalling in the areas.
در این مناطق می توان انتظار برخی مکث و توقفات را داشت.
راه گریز

بپرس