stalk

/stɔːk//stɔːk/

معنی: میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره، قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط، راه رفتن، کمین کردن، خرامیدن
معانی دیگر: شق راه رفتن، باغرور یا وقار گام برداشتن، گام های بلند برداشتن، شلنگ انداختن، (تداعی منفی) گسترش یافتن، شایع شدن، فراگرفتن، (به دشمن یا شکار) مخفیانه نزدیک شدن، پاورچین رفتن، یواشکی تعقیب کردن، خف کردن، در کمین بودن، جولان دادن، عرض اندام کردن، شق شق گام برداری، گام بلند یا غرور آمیز، شلنگ اندازی، (گیاه شناسی) ساقه، استاک، ستاک، دم - رجوع شود به: petiole و peduncle و pedicel، راه رفتن ارواح وشیاطین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: stalklike (adj.)
(1) تعریف: a plant's main stem.
مترادف: stem
مشابه: cane, stock

- Some animals eat only the flowers of the plant while others eat the stalks.
[ترجمه گوگل] برخی از حیوانات فقط گل های گیاه را می خورند در حالی که برخی دیگر ساقه ها را می خورند
[ترجمه ترگمان] برخی از حیوانات تنها گل های گیاه را می خورند و برخی دیگر ساقه ها را می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any long thin part of a plant that supports another part.
مترادف: branch, stem

(3) تعریف: any long thin structure that serves to support something.
مترادف: stem
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stalks, stalking, stalked
(1) تعریف: to walk in a stiff, arrogant, or threatening manner.
مترادف: swagger
مشابه: stamp, stomp, strut, tramp, walk

- The detective stalked in and fixed the suspect with a threatening look.
[ترجمه گوگل] کارآگاه وارد شد و مظنون را با نگاهی تهدیدآمیز تعمیر کرد
[ترجمه ترگمان] بازرس با حالتی تهدیدآمیز به داخل اتاق رفت و مظنون را نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to track and follow a quarry.
مترادف: track
مشابه: chase, hunt, prey, prowl, pursue, scent

- We filmed the lion as it stalked.
[ترجمه بهار] همچنان که شیر کمین کرده بود از آن فیلم گرفتیم.
|
[ترجمه نارون] ما از شیر وقتی که داشت تعقیب میکرد فیلم گرفتیم.
|
[ترجمه گوگل] از شیر در حالی که ساقه می زد فیلم گرفتیم
[ترجمه ترگمان] همان طور که پیش می رفت، از شیر گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to track and follow (a quarry).
مترادف: track
مشابه: ambush, chase, dog, follow, hound, hunt, pursue, shadow, tail, trail

- The lion silently stalked its prey.
[ترجمه گوگل] شیر در سکوت شکار خود را دنبال می کرد
[ترجمه ترگمان] شیر در سکوت دنبال طعمه خود می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had been stalking his ex-wife for months when she finally called the police.
[ترجمه گوگل] او ماه ها بود که همسر سابقش را تحت تعقیب قرار داده بود که سرانجام او با پلیس تماس گرفت
[ترجمه ترگمان] ماه ها بود که زن سابقش رو تعقیب می کرد وقتی که بالاخره به پلیس زنگ زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move through (an area) in, or as if in, search of game.
مترادف: prowl
مشابه: hunt, scavenge, search, track, tramp, walk

- The hunters stalked the jungle.
[ترجمه نارون] شکارچیان جنگل را تعقیب کردند.
|
[ترجمه گوگل] شکارچیان جنگل را تعقیب کردند
[ترجمه ترگمان] شکارچیان به جنگل رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: stalkable (adj.), stalkingly (adv.), stalker (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of tracking and following a quarry.

(2) تعریف: the act or an instance of walking stiffly, arrogantly, or threateningly.
مترادف: march, swagger

جمله های نمونه

1. a stalk of wheat
یک ساقه ی گندم

2. the stalk of a leaf
ساقه ی برگ

3. to stalk an enemy patrol
افراد دشمن را مخفیانه تعقیب کردن

4. He ate the apple, stalk and all.
[ترجمه گوگل]او سیب، ساقه و همه چیز را خورد
[ترجمه ترگمان]سیب را می خورد، stalk و همه چیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ghosts are said to stalk the castle walls.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که ارواح دیوارهای قلعه را تعقیب می کنند
[ترجمه ترگمان]اشباح می گویند که دیواره ای قلعه را دنبال می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He plucked a stalk of dried fennel.
[ترجمه گوگل]یک ساقه رازیانه خشک کرد
[ترجمه ترگمان]ساقه رازیانه خشک را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Even after their divorce he continued to stalk and threaten her.
[ترجمه گوگل]حتی پس از طلاق آنها او همچنان به تعقیب و تهدید او ادامه داد
[ترجمه ترگمان]حتی پس از طلاق هم به دنبال او می گشت و او را تهدید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Corn is treated when the stalk starts to elongate.
[ترجمه گوگل]زمانی که ساقه شروع به دراز شدن کند ذرت را درمان می کنند
[ترجمه ترگمان]زمانی که ساقه شروع به دراز کردن می کند، ذرت مورد درمان قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To freshen a celery stalk, trim the base and place in cold water.
[ترجمه گوگل]برای تازه کردن ساقه کرفس، پایه آن را کوتاه کرده و در آب سرد قرار دهید
[ترجمه ترگمان]برای تازه کردن یک ساقه کرفس، پایه و محل را در آب سرد مرتب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Two flowers usually develop on each stalk.
[ترجمه گوگل]معمولاً روی هر ساقه دو گل رشد می کند
[ترجمه ترگمان]معمولا دو گل روی هر ساقه رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When she spurned his advances, he started to stalk her.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او پیشرفت های او را رد کرد، او شروع به تعقیب او کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی که او از پیشرفت او چشم پوشی کرد، به دنبال او به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Gently remove sprigs of rosemary from the stalk and sprinkle over chicken with chopped parsley.
[ترجمه shadmehr radmanesh] به آرامی شاخه های رزماری را از ساقه جدا کنید و روی مرغ با جعفری خرد شده بپاشید.
|
[ترجمه گوگل]به آرامی شاخه های رزماری را از ساقه جدا کنید و روی مرغ را با جعفری خرد شده بپاشید
[ترجمه ترگمان]یک شاخه رزماری را از ساقه جدا کنید و جعفری خرد شده را با جعفری خرد شده خرد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Police say the bandits stalk their prey carefully, finding out who is most vulnerable.
[ترجمه گوگل]پلیس می گوید که راهزنان طعمه خود را با دقت تعقیب می کنند و متوجه می شوند چه کسی آسیب پذیرتر است
[ترجمه ترگمان]پلیس می گوید که این راهزنان با دقت طعمه خود می شوند و تشخیص می دهند که چه کسی بیشتر آسیب پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She plucked a grass stalk from the ground at her side, then split it lengthwise with her outer talon.
[ترجمه گوگل]او یک ساقه علف را از کنار خود از زمین کند، سپس با چنگال بیرونی خود آن را از طول شکافت
[ترجمه ترگمان]ساقه علفی را از زمین بیرون کشید، بعد آن را با نوک پنجه بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cup becomes the retina, and the stalk connecting it to the brain the optic nerve.
[ترجمه گوگل]فنجان تبدیل به شبکیه می شود و ساقه ای که آن را به مغز وصل می کند، عصب بینایی
[ترجمه ترگمان]فنجان به شبکیه چشم تبدیل می شود و ساقه آن را به عصب بینایی متصل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A ladybird crawled up a dry stalk, then stepped delicately across to the oiled and battered stock of the rifle.
[ترجمه گوگل]یک کفشدوزک یک ساقه خشک را بالا برد، سپس با ظرافت به سمت چوب روغنی و کوبیده شده تفنگ رفت
[ترجمه ترگمان]A از یک ساقه خشک بالا خزید و با احتیاط از آن عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میله (اسم)
style, bar, beam, shaft, stalk, stem, probe, arbor, axis, axle, pivot, rod, spit, pintle, pillar, shank, scape, fust, tige, virgule

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

ساق (اسم)
leg, stalk, crus, shin, leggings, pedicel, footstalk, peduncle, haulm

خرام (اسم)
stalk, elegant gait

ساقه (اسم)
stalk, stem, shank, pedicle, footstalk, peduncle, halm, haulm, rachis

چیزی شبیه ساقه (اسم)
stalk

ماشوره (اسم)
stalk

قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط (فعل)
stalk

راه رفتن (فعل)
go, ambulate, walk, gait, stride, stalk, tread

کمین کردن (فعل)
stalk, ambush, lurk, scupper, waylay

خرامیدن (فعل)
stalk, prance, peacock, strut, walk elegantly, walk gracefully, walk smoothly

تخصصی

[عمران و معماری] پایه - ساقه
[نساجی] ساقه گیاه
[ریاضیات] ساقه
[پلیمر] گردن

انگلیسی به انگلیسی

• stem of a plant
follow, shadow, pursue stealthily; walk stiffly and proudly, strut
the stalk of a flower, leaf, or fruit is the thin part that joins it to the plant or tree.
if you stalk a person or a wild animal, you follow them quietly and secretly in order to catch them or observe them.
if you stalk somewhere, you walk in a stiff, proud, or angry way.

پیشنهاد کاربران

۱. ساقه ۲. پایه / ۱. شق و رق راه رفتن. با حالت قهرآمیز یا مغرورانه رفتن ۲. ( به شکار ) پاورچین پاورچین نزدیک شدن ۳. مثل سایه ( کسی را ) تعقیب کردن. دنبال ( کسی ) افتادن ۴. ( در جایی ) راه رفتن. گشتن ۵. مستولی شدن. سایه گستر شدن
Banana stalk
"ساقه موز" یا "مغز ساقه موز" شبیه بافت مغز کاهو،
قابل خوردن و قابل استفاده در منسوجات
برخی مثال ها :
1. He ate the apple, stalk and all.
2. Ghosts are said to stalk the castle walls.
3. He plucked a stalk of dried fennel.
4. Corn is treated when the stalk starts to elongate.
...
[مشاهده متن کامل]

5. The lion will often stalk its prey for hours.
6. Even after their divorce he continued to stalk and threaten her.
7. Two flowers usually develop on each stalk.
8. Male flies have acute vision to stalk a potential mate to whom her suitor is a distant blur.
9. To freshen a celery stalk, trim the base and place in cold water.
10. When she spurned his advances, he started to stalk her.
11. Gently remove sprigs of rosemary from the stalk and sprinkle over chicken with chopped parsley.

( در بازارهای مالی ) نزدیک شدن به یک سطح به آهستگی
1 -
to follow an animal or person as closely as possible without being seen or heard, usually in order to catch or kill them
انسان یا حیوانی را از نزدیک تعقیب کردن، بدون این که تعقیب کننده دیده یا شنیده شود، با هدف معمولاً گرفتن یا کشتن تعقیب شونده
...
[مشاهده متن کامل]

The police had been stalking the woman for a week before they arrested her
2 -
to illegally follow and watch someone over a period of time
کسی را بطور غیر قانونی تعقیب و تحت نظر قرار دادن برای یک بازه زمانی مشخص
He had stalked her for several months before he was arrested
He was arrested for stalking

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/stalk
زاغ سیاه کسی را چوب زدن یا زاغ کسی را زدن
ساقه =Stalk = a plant's main stem
مثل کَنه به کسی چسبیدن برای آزار اذیت و ترساندن ( مخصوصا افراد مشهور یا اونایی که قبلا باهاشون رابطه داشتین )
دنبال طعمه رفتن
در کمین بودن
پاورچین راه رفتن ( برای حرکت پنهانی و غافلگیر کردن )
چشم هایی که سر نیستن و روی پایه ای چیزی قرار دارن. مثل چشمای حلزون.
از روی خشم و عصبانیت قدم برداشتن
در کمین انسان یا حیوان بودن
پاییدن
یواشکی و مخفیانه چیزی رو زیر نظر گرفتن
پاییدن
یواشکی تعقیب کردن، پاییدن، کمین کردن، مخفیانه به دشمن یا شکار نزدیک شدن
the main stem of a plant, or the narrow stem that joins leaves, flowers, or fruit to the main stem of a plant
a narrow structure that supports a part of the body in some animals
to follow an animal or person as closely as possible without being seen or heard:
...
[مشاهده متن کامل]

to walk in an angry or proud way:
She didn’t say anything but stalked furiously out of the room.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس