stalemate

/ˈsteɪlˌmet//ˈsteɪlmeɪt/

معنی: بن بست، پات، پات کردن یا شدن
معانی دیگر: (مجازی) بن بست، اندروایی، (شطرنج) پات، درشطرنج پات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a position in chess leading to a tie game that comes about when a player is unable to make a legal move.
مشابه: draw, tie

(2) تعریف: any situation in which a further action, offer, or the like is impossible or unlikely; deadlock.
مترادف: deadlock, impasse
مشابه: dead end, draw, Mexican stand-off, standstill

- The negotiators reached a stalemate and there was little hope for any further progress toward a settlement.
[ترجمه امین] مذاکره کنندگان به بن بست رسیده و امید اندکی برای پیشرفت بیشتر به سوی حل و فصل وجود دارد
|
[ترجمه گوگل] مذاکره کنندگان به بن بست رسیدند و امید چندانی برای پیشرفت بیشتر به سوی حل و فصل وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] مذاکره کنندگان به بن بست رسیدند و امیدی برای پیشرفت بیشتر به سوی یک توافق وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stalemates, stalemating, stalemated
• : تعریف: to force into a stalemate.
مترادف: deadlock
مشابه: forestall, halt, hang, paralyze, stop
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to come to or be in a stalemate, as a conflict or opponents.
مترادف: deadlock
مشابه: halt, hang, stop

جمله های نمونه

1. the stalemate in the two countries' negotiations
بن بست مذاکرات میان دو کشور

2. to reach a stalemate
به بن بست رسیدن

3. The talks reached stalemate.
[ترجمه گوگل]مذاکرات به بن بست رسید
[ترجمه ترگمان]این گفتگوها به بن بست رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Discussions are locked in stalemate.
[ترجمه گوگل]بحث ها در بن بست بسته شده است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات به بن بست کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The discussions with the miners' union ended in stalemate .
[ترجمه گوگل]بحث و گفتگو با اتحادیه کارگران معدن به بن بست ختم شد
[ترجمه ترگمان]مذاکرات با اتحادیه معدنچیان به بن بست رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. President Bush has ended the stalemate over moves to cut the country's budget deficit.
[ترجمه گوگل]پرزیدنت بوش به بن بست ناشی از اقدامات برای کاهش کسری بودجه کشور پایان داد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور بوش به بن بست سیاسی پایان داد تا کسری بودجه کشور را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The strike has once again reached stalemate.
[ترجمه گوگل]اعتصاب بار دیگر به بن بست رسیده است
[ترجمه ترگمان]این حمله یک بار دیگر به بن بست رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some of the negotiators, however, said the stalemate over the issue of punitive damages seemed especially intractable.
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از مذاکره کنندگان گفتند که بن بست بر سر موضوع خسارات تنبیهی به ویژه غیرقابل حل به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی از مذاکره کنندگان گفتند که بن بست در مورد مساله خسارات تنبیهی به طور خاص غیرقابل حل به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hence the stalemate between the two camps, the Deterrers and the Disarmers, which is still the position.
[ترجمه گوگل]از این رو بن بست بین دو اردوگاه، بازدارنده ها و خلع سلاح ها، که هنوز هم موقعیت است
[ترجمه ترگمان]از این رو، بن بست بین این دو اردوگاه، یعنی Deterrers و Disarmers، که هنوز هم چنین وضعیتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. However, if a stalemate occurs, then new elections would seem to be in the offing.
[ترجمه گوگل]با این حال، اگر یک بن بست رخ دهد، به نظر می رسد که انتخابات جدید در راه است
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر بن بست رخ دهد، به نظر می رسد که انتخابات جدید در آینده نزدیک خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The chess game reaches a very different stalemate in the case of the albatross.
[ترجمه گوگل]بازی شطرنج در مورد آلباتروس به بن بست بسیار متفاوتی می رسد
[ترجمه ترگمان]بازی شطرنج به بن بست بسیار متفاوتی در مورد مرغ ماهی خوار تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The talks ended in stalemate.
[ترجمه گوگل]مذاکرات به بن بست ختم شد
[ترجمه ترگمان]مذاکرات به بن بست رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the painful stalemate wrought on this issue by divided government in Washington compelled a new approach.
[ترجمه گوگل]اما بن بست دردناکی که توسط دولت تفرقه افکن واشنگتن در این موضوع ایجاد شد، رویکرد جدیدی را وادار کرد
[ترجمه ترگمان]اما بن بست دردناکی که در این مساله توسط دولت تقسیم شده در واشنگتن ایجاد شد، یک رویکرد جدید را مجبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Only when they have reached stalemate with the bank will the ombudsman then consider a claim.
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که آنها با بانک به بن بست رسیده باشند، بازرس ادعایی را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که آن ها به بن بست با بانک رسیدند، بازرس حقوق بشر را در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Because of the budget stalemate, the $ 175 million only became available in May, Lockhart said.
[ترجمه گوگل]لاکهارت گفت: به دلیل بن بست بودجه، 175 میلیون دلار تنها در ماه می در دسترس قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]لاک هارت گفت: به دلیل بن بست بودجه، تنها ۱۷۵ میلیون دلار در ماه می در دسترس قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بن بست (اسم)
close, deadlock, stalemate, dead end

پات (اسم)
stalemate

پات کردن یا شدن (فعل)
stalemate

انگلیسی به انگلیسی

• situation in which neither player can move (chess); deadlock, standstill, draw
bring into a stalemate (chess); bring to a standstill
stalemate is a situation in which neither side in an argument or contest can win or in which no progress is possible.

پیشنهاد کاربران

This term refers to a situation in which neither side can make progress or gain an advantage, resulting in a draw or impasse. It often occurs when both parties are evenly matched or when neither is willing to concede.
...
[مشاهده متن کامل]

موقعیتی که در آن هیچ یک از طرفین نمی توانند پیشرفت یا مزیتی کسب کنند که نتیجه آن مساوی یا بن بست باشد.
اغلب زمانی اتفاق می افتد که هر دو طرف به طور مساوی با هم برابری می کنند یا زمانی که هیچ یک حاضر به واگذاری نتیجه نیستند.
***************************************************************************************************
مثال؛
For example, in a chess match, if neither player can checkmate the other, it’s a stalemate.
In a negotiation, if both sides refuse to compromise, it can lead to a stalemate.
In a military conflict, a stalemate might occur if both sides are dug in and unable to make significant advances.

stalemate
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-battle/
NOUN
🗣️ سْ تِیْل مِیْت
۱ ) بن بست در مذاکرات و بحث و رایزنی و تصمیم گیری
۲ ) در شطرنج به معنی پات
▪️▪️▪️
to reach a stalemate
به بن بست رسیدن
MEANING
1 ) - a situation in which neither group involved in an argument can win or get an advantage and no action can be taken
...
[مشاهده متن کامل]

- a situation in which further action or progress by opposing or competing parties seems impossible.
💠 Aid stalemate leaves Zelensky with little to show from US trip
2 ) CHESS
- a position counting as a draw, in which a player is not in check but cannot move except into check.
- in chess, a position in which one player is unable to move, but their king is not being attacked, which means that neither of the two players wins

در شطرنج: پات
وضعیتی که حرکتی برای انجام نیست منجر به مساوی شدن بازی و کسب نیم امتیاز برای طرفین میشود.
کیش : check
( کیش و ) مات : checkmate
پات استعاره از وضعیتی هست که طرف هیچ ایده ای برای اون کار ندارد و کاری از پسش برنمیاد
بن بست ( در بحث )
– The talks ended in stalemate
– The negotiators reached stalemate
– Despite long discussions, they remain locked in stalemate

بپرس