صفت ( adjective )
حالات: staler, stalest
حالات: staler, stalest
• (1) تعریف: having lost the moisture, taste, effervescence, or the like that is associated with freshness.
• مترادف: dry, wilted
• متضاد: fresh
• مشابه: bland, flat, fusty, insipid, moldy, musty, old, sour, stagnant, stuffy, tasteless, vapid
• مترادف: dry, wilted
• متضاد: fresh
• مشابه: bland, flat, fusty, insipid, moldy, musty, old, sour, stagnant, stuffy, tasteless, vapid
- The children gave bits of stale bread to the ducks.
[ترجمه گوگل] بچه ها تکه های نان بیات به اردک ها دادند
[ترجمه ترگمان] بچه ها تکه های نان بیات را به اردک ها دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها تکه های نان بیات را به اردک ها دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He complained to the bartender about the stale beer.
[ترجمه گوگل] او به ساقی از آبجو کهنه شده شکایت کرد
[ترجمه ترگمان] به متصدی بار در مورد آبجو بی مزه شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به متصدی بار در مورد آبجو بی مزه شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: boring or lacking spark, especially because of overuse or lack of originality.
• مترادف: banal, hackneyed, shopworn, tired, trite
• متضاد: fresh, hot, original
• مشابه: bland, boring, commonplace, corny, dull, flat, humdrum, insipid, old, old hat, overused, stock, uninspired, unoriginal, vapid, worn, worn-out
• مترادف: banal, hackneyed, shopworn, tired, trite
• متضاد: fresh, hot, original
• مشابه: bland, boring, commonplace, corny, dull, flat, humdrum, insipid, old, old hat, overused, stock, uninspired, unoriginal, vapid, worn, worn-out
- The article was full of stale ideas.
[ترجمه گوگل] مقاله پر از ایده های قدیمی بود
[ترجمه ترگمان] مقاله پر از اندیشه های کهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مقاله پر از اندیشه های کهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of a person, having lost energy, originality, or motivation.
• مترادف: stagnant, unoriginal
• مشابه: bland, dead, dull, effete, fusty, insipid, old-fashioned, sluggish, tired, uncreative, weary
• مترادف: stagnant, unoriginal
• مشابه: bland, dead, dull, effete, fusty, insipid, old-fashioned, sluggish, tired, uncreative, weary
- She stopped writing when she felt she was getting stale, despite the pleas of her readers.
[ترجمه گوگل] علیرغم درخواست خوانندگانش، وقتی احساس کرد که در حال بیات شدن است، نوشتن را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان] از نوشتن دست کشید، زیرا احساس می کرد که به رغم درخواست های خوانندگان، کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از نوشتن دست کشید، زیرا احساس می کرد که به رغم درخواست های خوانندگان، کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stales, staling, staled
حالات: stales, staling, staled
• : تعریف: to make stale.
• مترادف: dull, stagnate, wilt
• مشابه: deaden, decay, dry, flatten, mold, sour, spoil
• مترادف: dull, stagnate, wilt
• مشابه: deaden, decay, dry, flatten, mold, sour, spoil
- He quit his tedious job as a proofreader, claiming it staled his creativity.
[ترجمه گوگل] او کار طاقت فرسا خود را به عنوان یک مصحح ترک کرد و ادعا کرد که خلاقیت او را متوقف کرده است
[ترجمه ترگمان] او کار خسته کننده خود را به عنوان یک proofreader ترک کرد و ادعا کرد که این کار خلاقیت اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او کار خسته کننده خود را به عنوان یک proofreader ترک کرد و ادعا کرد که این کار خلاقیت اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stalely (adv.), staleness (n.)
مشتقات: stalely (adv.), staleness (n.)
• : تعریف: to become stale.
• مشابه: dull
• مشابه: dull
- The bread will stale very quickly if you leave the bag open.
[ترجمه گوگل] اگر کیسه را باز بگذارید نان خیلی زود بیات می شود
[ترجمه ترگمان] اگر کیف را باز بگذاری، نان خیلی زود کهنه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر کیف را باز بگذاری، نان خیلی زود کهنه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He stopped writing the detective stories because he felt the character had staled.
[ترجمه گوگل] او نوشتن داستان های پلیسی را متوقف کرد زیرا احساس می کرد که شخصیت از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان] او از نوشتن داستان های پلیسی دست کشید، زیرا احساس می کرد که این شخصیت کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از نوشتن داستان های پلیسی دست کشید، زیرا احساس می کرد که این شخصیت کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید