stale

/ˈsteɪl//steɪl/

معنی: کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه، بیات کردن، مبتذل کردن
معانی دیگر: (نان و غیره) بیات، بدمزه شده، (مزه) برگشته، خراب، (هوا و غیره) کثیف، تهویه نشده، خفه، بی تازگی، فرسوده، بارها شنوده، (ادعا و غیره - حقوق) از اعتبار افتاده (به - واسطه ی عدم پیگیری یا مرور زمان)، (اسب و گاو و غیره)، شاشیدن، پر زور وکهنه مثل ابجو، تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: staler, stalest
(1) تعریف: having lost the moisture, taste, effervescence, or the like that is associated with freshness.
مترادف: dry, wilted
متضاد: fresh
مشابه: bland, flat, fusty, insipid, moldy, musty, old, sour, stagnant, stuffy, tasteless, vapid

- The children gave bits of stale bread to the ducks.
[ترجمه گوگل] بچه ها تکه های نان بیات به اردک ها دادند
[ترجمه ترگمان] بچه ها تکه های نان بیات را به اردک ها دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He complained to the bartender about the stale beer.
[ترجمه گوگل] او به ساقی از آبجو کهنه شده شکایت کرد
[ترجمه ترگمان] به متصدی بار در مورد آبجو بی مزه شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: boring or lacking spark, especially because of overuse or lack of originality.
مترادف: banal, hackneyed, shopworn, tired, trite
متضاد: fresh, hot, original
مشابه: bland, boring, commonplace, corny, dull, flat, humdrum, insipid, old, old hat, overused, stock, uninspired, unoriginal, vapid, worn, worn-out

- The article was full of stale ideas.
[ترجمه گوگل] مقاله پر از ایده های قدیمی بود
[ترجمه ترگمان] مقاله پر از اندیشه های کهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a person, having lost energy, originality, or motivation.
مترادف: stagnant, unoriginal
مشابه: bland, dead, dull, effete, fusty, insipid, old-fashioned, sluggish, tired, uncreative, weary

- She stopped writing when she felt she was getting stale, despite the pleas of her readers.
[ترجمه گوگل] علیرغم درخواست خوانندگانش، وقتی احساس کرد که در حال بیات شدن است، نوشتن را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان] از نوشتن دست کشید، زیرا احساس می کرد که به رغم درخواست های خوانندگان، کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stales, staling, staled
• : تعریف: to make stale.
مترادف: dull, stagnate, wilt
مشابه: deaden, decay, dry, flatten, mold, sour, spoil

- He quit his tedious job as a proofreader, claiming it staled his creativity.
[ترجمه گوگل] او کار طاقت فرسا خود را به عنوان یک مصحح ترک کرد و ادعا کرد که خلاقیت او را متوقف کرده است
[ترجمه ترگمان] او کار خسته کننده خود را به عنوان یک proofreader ترک کرد و ادعا کرد که این کار خلاقیت اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stalely (adv.), staleness (n.)
• : تعریف: to become stale.
مشابه: dull

- The bread will stale very quickly if you leave the bag open.
[ترجمه گوگل] اگر کیسه را باز بگذارید نان خیلی زود بیات می شود
[ترجمه ترگمان] اگر کیف را باز بگذاری، نان خیلی زود کهنه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He stopped writing the detective stories because he felt the character had staled.
[ترجمه گوگل] او نوشتن داستان های پلیسی را متوقف کرد زیرا احساس می کرد که شخصیت از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان] او از نوشتن داستان های پلیسی دست کشید، زیرا احساس می کرد که این شخصیت کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stale air
هوای خفه

2. stale beer
آبجو خراب

3. stale bread
نان بیات

4. stale coffee
قهوه ی بد مزه شده

5. stale food
خوراک مانده

6. stale news
خبر از تازگی افتاده

7. stale venison loses its gamy flavor
گوشت آهوی مانده مزه ی تند خود را از دست می دهد.

8. stale water
آب مانده

9. a stale debt
قرض مشمول مرور زمان

10. a stale earthy smell
بوی مانده و خاکسان

11. a stale joke
شوخی بارها شنوده

12. a mash of stale jokes and ugly dances
آش شله قلمکاری از بذله های کهنه و رقص های زشت

13. to toast cold, stale bread in the oven
نان سرد و مانده را در فر برشته کردن

14. fresh tea is better than stale tea
چای تازه از چای مانده بهتر است.

15. the children pecked at the stale food and asked for ice-cream
بچه ها با غذای مانده ور رفتند و بستنی خواستند.

16. if you don't fasten the closure of the plastic cover properly, the bread will stale faster
اگر بست کیسه ی پلاستیکی را خوب نبندی نان زودتر بیات خواهد شد.

17. The public bar was thick with stale tobacco smoke.
[ترجمه گوگل]بار عمومی پر از دود کهنه تنباکو بود
[ترجمه ترگمان]میخانه پر از دود توتون مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A foul smell of stale beer permeated the whole building.
[ترجمه گوگل]بوی بد آبجو کهنه تمام ساختمان را فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن آبجو در کل ساختمان جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The smell of stale smoke hit him as he entered.
[ترجمه گوگل]با ورودش بوی دود کهنه به او خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد شد، بوی دود مانده به مشامش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He was becoming stale and running out of ideas.
[ترجمه گوگل]او داشت بیات می شد و ایده هایش تمام می شد
[ترجمه ترگمان]او داشت کهنه می شد و از افکارش خارج می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There was a powerful smell of stale beer.
[ترجمه گوگل]بوی قوی آبجو کهنه می آمد
[ترجمه ترگمان]بوی تند آبجو مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Her performance has become stale.
[ترجمه گوگل]عملکرد او کهنه شده است
[ترجمه ترگمان]عملکرد او کهنه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

مبتذل (صفت)
commonplace, stale, pedestrian, trivial, banal, vulgar, trite, humdrum, platitudinarian, platitudinous, well-worn, truistic

مانده (صفت)
stale, tired, weary, residuary, forworn, remaining, fagged, remained, fatigued, worn-out

بوی ناگرفته (صفت)
stale, frowsty, musty

بیات (صفت)
stale

پر زور وکهنه (صفت)
stale

بیات کردن (فعل)
stale

مبتذل کردن (فعل)
stale, hackney, trivialize, vulgarize

تخصصی

[صنایع غذایی] بیات : نان کهنه

انگلیسی به انگلیسی

• make or become stale, dry out, spoil
not fresh, moldy, spoiled; musty; trite, hackneyed; tired, weary
when things such as food or tobacco are stale, they are old and no longer fresh or good to eat or use.
air or smoke that is stale has an unpleasant smell because it is not fresh.
if you feel stale, you have no new ideas and are bored.

پیشنهاد کاربران

پیش پا افتاده
بی اهمیت
عادی
قدیمی
از مد افتاده
منسوخ
دمده
ور افتاده
خشک ، بیات
مثال
The bread is stale.
نون بیات شده.
تاخیر کردن
علاوه بر معانی پیشنهادی توسط عزیزان، دیکشنری زیر دو معنای مهم این لغت را در موقعیت های کاربردی مربوطه مطرح می کند:
New Oxford American Dictionary 🔻
1. ( of a person ) no longer able to perform well or creatively because of having done something for too long.
...
[مشاهده متن کامل]

( زمانیکه این لغت در مورد شخص خاصی که کاری را انجام می دهد بکار می رود به معنای این است که ) فرد به دلیل انجام آن کار برای مدت طولانی دیگر کارایی لازم و خلاقیت مورد نیاز برای پیشبرد آن کار را ندارد.
** قابل ذکر است که این کلمه در این معنا همیشه صفت مُسندی یا گزاره ای است. به عبارت دیگر قبل از اسم بکار نمی رود بلکه بعد از اسم قرار می گیرد.
Example:👇
A top executive tends to get stale.
یک مدیر ارشد بعد از مدتی کارایی ( خلاقیت ) خود را از دست می دهد.
2. ( of a check or legal claim ) invalid because out of date.
( زمانیکه این لغت در رابطه با یک چک یا یک ادعای حقوقی بکار می رود معنایِ ) تاریخ گذشته یا بی اعتبار را می دهد.
Example: 👇
Justifications for adverse possession go beyond stale claims.
تملک مالی که مدعی دارد با ادعاهای بی اعتبار توجیه نمی شود.

stale
لوث شده
منسوخ
[اقتصاد]
بازار راکد
دوستان گرامی وقتی مفهوم کلمه یا عبارتی را ازطریق کمک کاربران متوجه میشویم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، لایک کردن آن معنی به منظور دلگرم نمودن آن مترجم برای ادامه کار و کمک بیشتر آتی به خودمان است. زبان فارسی مانند سایر داشته هایمان برای بقا نیازمند کمک همه فارسی دانان است.
...
[مشاهده متن کامل]

stale ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: بیات 1
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی ای که تازگی آن بر اثر تغییر ساختار نشاسته از بین رفته است
بیات ( نان ) - بوی لاشه سگ گرفته - کهنه - برگشته ( مزه ) - مانده
How pathetic, where do I start? With the unclean, forlorn room that probably stinks of stale piss, sweat and self loathing
stale bread
...
[مشاهده متن کامل]

- نان بیات
- stale water
- آب مانده
- stale food
- خوراک مانده
- stale beer
- آبجو خراب
- stale coffee
- قهوه ی بدمزه شده
- stale air
- هوای خفه
- a stale joke
- شوخی بارها شنوده
- stale news
- خبر از تازگی افتاده
- a stale debt
- قرض مشمول مرور زمان

بیمزه, نچندان جالب

بپرس