🔹 جمله
Kevin is staking his reputation on the success of the project.
👉 �کوین اعتبارش را روی موفقیت پروژه به خطر انداخته است. �
- - -
🔹 معنی دقیق
to stake something on … = ریسک کردن و گرو گذاشتن چیزی ارزشمند ( مثل پول، شهرت، اعتبار ) به امید موفقیت یا نتیجه گرفتن.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
🔹 معادل های فارسی
رسمی:
گرو گذاشتن
به خطر انداختن اعتبار/سرمایه
ریسک کردن روی چیزی
محاوره ای:
همه اعتبارشو گذاشته وسط
آبروش رو شرط پروژه کرده
همه چیزشو رو این پروژه قمار کرده
- - -
🔹 مثال ها
1. Business
He staked his fortune on the new startup.
👉 او ثروتش را روی استارتاپ جدید گرو گذاشت.
2. Politics
The president staked his political career on the reform plan.
👉 رئیس جمهور کل آینده سیاسی اش را روی طرح اصلاحات به خطر انداخت.
3. Sports
She staked her reputation as a coach on the young player’s talent.
👉 او اعتبارش به عنوان مربی را روی استعداد بازیکن جوان شرط کرد.
4. Personal life
They staked everything on moving abroad.
👉 آن ها همه چیزشان را روی مهاجرت به خارج شرط کردند.
5. Academic / Scientific
The scientist staked his name on the accuracy of his theory.
👉 دانشمند اعتبارش را روی درستی نظریه اش گذاشت.
- - -
🔹 Collocations نزدیک
stake one’s life/reputation/fortune on sth → چیزی را گرو گذاشتن
put everything on the line → همه چیز را به خطر انداختن
bet everything on sth → همه را روی چیزی شرط بستن
👉 �کوین اعتبارش را روی موفقیت پروژه به خطر انداخته است. �
- - -
🔹 معنی دقیق
to stake something on … = ریسک کردن و گرو گذاشتن چیزی ارزشمند ( مثل پول، شهرت، اعتبار ) به امید موفقیت یا نتیجه گرفتن.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
🔹 معادل های فارسی
رسمی:
گرو گذاشتن
به خطر انداختن اعتبار/سرمایه
ریسک کردن روی چیزی
محاوره ای:
همه اعتبارشو گذاشته وسط
آبروش رو شرط پروژه کرده
همه چیزشو رو این پروژه قمار کرده
- - -
🔹 مثال ها
👉 او ثروتش را روی استارتاپ جدید گرو گذاشت.
👉 رئیس جمهور کل آینده سیاسی اش را روی طرح اصلاحات به خطر انداخت.
👉 او اعتبارش به عنوان مربی را روی استعداد بازیکن جوان شرط کرد.
👉 آن ها همه چیزشان را روی مهاجرت به خارج شرط کردند.
👉 دانشمند اعتبارش را روی درستی نظریه اش گذاشت.
- - -
🔹 Collocations نزدیک
stake one’s life/reputation/fortune on sth → چیزی را گرو گذاشتن
put everything on the line → همه چیز را به خطر انداختن
bet everything on sth → همه را روی چیزی شرط بستن