stain

/ˈsteɪn//steɪn/

معنی: الودگی، ننگ، لکه، لک، داغ، الایش، زنگ زدگی، رنگ شدن، رنگ پس دادن، زنگ زدن، رنگ کردن، چرک کردن، لکه دار کردن
معانی دیگر: لک انداختن، لک کردن، لکه کردن، گوداب انداختن، آبروریزی کردن، ننگ به بار آوردن، لاک و الکل زدن، (شیشه یا چوب) رنگ زدن یا کردن، پیسه، خجک، خال، عیب، خدشه، (مجازی) لکه، (برای مطالعه با میکروسکوپ) نمونه را رنگ زدن، رنگ، رنگیزه، داه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a spot or discoloration caused by a foreign substance; tarnish.
مترادف: blotch, discoloration, smear, smirch, smudge, soil, speck, splotch, spot
مشابه: tarnish

(2) تعریف: a usu. liquid substance used to color something by penetrating it, such as wood or tissue for microscopic examination.
مترادف: finish, tincture

(3) تعریف: the colored appearance of something to which such a substance has been applied.
مترادف: dye, finish, pigmentation, tincture

(4) تعریف: a tarnish or blot upon one's reputation, virtue, or moral purity; stigma.
مترادف: black eye, blot, brand, smear, smirch, spot, stigma
مشابه: taint
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stains, staining, stained
(1) تعریف: to spot or discolor, as by a foreign substance; tarnish.
مترادف: blot, blotch, discolor, smear, smirch, smudge, spot
مشابه: besmirch, blemish, soil, splotch, sully, tarnish

(2) تعریف: to cause to take on a new color by applying a stain.
مترادف: dye, imbue, tincture
مشابه: color, finish, imbrue, pigment, tinge, tint

(3) تعریف: to mark or blemish (a person's reputation) with dishonor.
مترادف: blacken, brand, defile, smear, smirch, soil, stigmatize, taint, tarnish
مشابه: besmirch, cloud, disgrace, foul, mark, sully
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stainable (adj.), stained (adj.), stainability (n.), stainer (n.)
(1) تعریف: to cause a stain.
مترادف: blot, discolor, smudge, spot
مشابه: mark, tarnish

(2) تعریف: to become, or be able to become, stained.
مترادف: blot, smear, smudge, soil, spot
مشابه: color, dye, mark, pigment, tarnish

- This wood stains nicely.
[ترجمه گوگل] این چوب به خوبی لکه می کند
[ترجمه ترگمان] این تیکه چوب خیلی خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stain remover
محلول برای پاک کردن لکه،لک زدا

2. a stain on one's reputation
لکه ای بر شهرت کسی

3. blood stain
لکه های خون

4. this stain will not rub off so easily
این لکه به این آسانی ها پاک نمی شود.

5. to stain one's family honor
شرف خانوادگی کسی را لکه دار کردن

6. an indelible stain
لکه ی پاک نشدنی

7. does that stain still show?
آیا آن لکه هنوز هم پیداست ؟

8. i rubbd the stain off
لکه را پاک کردم.

9. to wash the stain out of the shirt
لکه پیراهن را زدودن (به وسیله شستن)

10. to soak off a stain from a shirt
لکه ی پیراهن را با خیساندن برطرف کردن

11. a soap that will shift any stain
صابونی که هر لکه ای را می برد

12. hard cleaning made little impression on the stain
محکم پاک کردن تاءثیر چندانی در (زدودن) لکه نداشت.

13. You can use petrol to take out that stain.
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن آن لکه می توانید از بنزین استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از بنزین برای گرفتن این لکه استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He left the court without a stain on his character.
[ترجمه گوگل]او بدون لکه ای از شخصیتش دادگاه را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]بدون لکه روی شخصیت او از حیاط بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There's an ink stain on your shirt.
[ترجمه گوگل]یک لکه جوهر روی پیراهن شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک لکه جوهر روی پیراهنت هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We've decided to stain the shelves blue.
[ترجمه رضا] ما تصمیم گرفتیم قفسه های آبی را رنگ کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم قفسه ها را آبی رنگ کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که قفسه رو به رنگ آبی پاک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If the stain still doesn't shift, try this.
[ترجمه گوگل]اگر لکه هنوز جابجا نشد، این کار را امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]اگه این لکه هنوز تغییر نکنه، اینو امتحان کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You can remove a red wine stain from a carpet by sprinkling salt over it.
[ترجمه گوگل]می توانید با پاشیدن نمک روی فرش، لکه شراب قرمز را از روی فرش پاک کنید
[ترجمه ترگمان]تو می تونی یه لکه قرمز رو از روی فرش برداری، با پاشیدن نمک روی اون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Did the red wine stain come out?
[ترجمه گوگل]آیا لکه شراب قرمز بیرون آمد؟
[ترجمه ترگمان]اون لکه قرمز رنگ از بین رفت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He wore an old sweater with a coffee stain down the front.
[ترجمه رضا] او یک ژاکت قدیمی پیوشده بود که یک لکه قهوه در جلوی آن وجود داشت.
|
[ترجمه گوگل]او یک ژاکت کهنه پوشیده بود که جلوی آن لکه قهوه بود
[ترجمه ترگمان]اون یه ژاکت قدیمی با یه لکه قهوه جلوی خونه پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الودگی (اسم)
filth, alloy, contamination, pollution, impurity, purulence, stain, soilage, squalor

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

لک (اسم)
speck, spot, stain, blot, stigma

داغ (اسم)
stamp, mark, brand, therm, stain, stigma, scorcher

الایش (اسم)
contamination, stain

زنگ زدگی (اسم)
corrosion, stain

رنگ شدن (فعل)
paint, stain

رنگ پس دادن (فعل)
stain

زنگ زدن (فعل)
smut, ring, stain, corrode, rust, hang up, oxidize

رنگ کردن (فعل)
bedaub, besmear, paint, color, dye, taint, stain

چرک کردن (فعل)
soil, putrefy, begrime, stain, fester, grime, moil, draggle, suppurate

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

تخصصی

[مهندسی گاز] زنگ زدن، زنگ زدگی
[نساجی] لکه بزرگ - چرک - داغ
[پلیمر] تغییر رنگ دهنده، موادی که برای جذب در سطح و تشکیل فام بدون ایجاد لایه واقعی رنگ مورد استفاده قرار می گیرند. این مواد تا حدودی هم عملکرد حفاظت سطح را بر عهده دارند ولی در واقع رنگ حقیقی محسوب نمی شوند. در گونه های خاصی از این مواد درصد رنگدانه بسیار بالاست که به انواع پرجامد معروفند

انگلیسی به انگلیسی

• discoloration, smudge, spot; liquid substance used as a coloring agent (on wood, etc.); taint or blemish on one's reputation
discolor, smudge, spot; color by applying stain; taint or blemish someone's reputation
a stain is a dirty mark on something that is difficult to remove.
if a substance stains something, the thing becomes coloured or marked by the substance.

پیشنهاد کاربران

stain 2 ( n ) =a liquid used for changing the color of wood or cloth, e. g. wood stain
stain
stain 1 ( n ) ( steɪn ) =a dirty mark on sth, that is difficult to remove, e. g. a coffee stain
stain
ماه گرفتگی
اثر بد ، اثر ناگوار
The mass migration to cities will put a stain on resources.
اون satan هست که میشه همون شیطان. این یکی میشه لکه و لکه دار کردن چیزی
آغشته شدن
Stain لکه
Stair طبقه ( طبقات که بینشون راه پله داخلی هستش که upstairطبقه بالا و downstair طبقه پائین میشه )
stain ( شیمی )
واژه مصوب: رنگانه 1
تعریف: محلولی دارای رنگ دانه یا رَزانه که از آن برای رنگ کردن چوب و پارچه و بافت های مشابه استفاده می کنند
I have no stain
عدم لکه
قوی ترین روح شیطانی در بسیاری از ادیان جهان
رنگ امیزی
لک ( لباس و غیره )
Red wine leaves a stain
مضراب
خط خطی
نقطه نقطه
وقتی چیزی میریزه روی لباس یا فرش که بهش میگیم
لکه شدن لباس یا فرش و. . .
خار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس