stagy

/ˈsteɪdʒi//ˈsteɪdʒi/

معنی: نمایشی، پر جلوه، صحنهای، درخور نمایشگاه، مناسب نمایش
معانی دیگر: غیر واقعی، وانمودین، تظاهری، (تداعی منفی) تئاتری، مثل صحنه ی نمایش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stagier, stagiest
مشتقات: stagily (adv.), staginess (n.)
• : تعریف: having qualities associated with a theatrical play; affected; unnatural.

- She made a stagy entrance.
[ترجمه گوگل] او یک ورودی مجهول ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه ورودی مناسب برای خودش درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a stagy way of talking
روش حرف زدن به تقلید از بازیگران

2. He fell to the ground writhing in stagy agony.
[ترجمه گوگل]از شدت عذاب هولناک به خود می پیچید روی زمین
[ترجمه ترگمان]در حالی که از درد به خود می پیچید روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The room was decorated with stagy opulence.
[ترجمه گوگل]اتاق با مجلل و زیبایی تزیین شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق با تجملات آراسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I thought the program "I, Claudius" was a stagy bore.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم برنامه "من، کلودیوس" خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان]فکر کردم که این برنامه \"من\"، کلاودیوس \" یک stagy بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He found it absurdly stagy, and was partly embarrassed, partly amused.
[ترجمه گوگل]او آن را به طرز عجیبی احمقانه یافت و تا حدودی خجالت کشید و تا حدودی سرگرم شد
[ترجمه ترگمان]وی آن را به نحو مضحکی به نمایش گذاشت و تا اندازه ای شرمسار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For the barking fat-faced mediocrity in the stagy black uniform he feels chiefly to be attempted, modified by caution.
[ترجمه گوگل]با توجه به حالت متوسطی که با صورت چاق پارس می کند در یونیفورم مشکی گیج کننده، او عمدتاً احساس می کند باید تلاش شود، با احتیاط اصلاح شود
[ترجمه ترگمان]برای متوسط barking در لباس سیاه stagy، بیشتر سعی دارد که با احتیاط عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One of the men spotted her and emitted a stagy wolf-whistle.
[ترجمه گوگل]یکی از مردان او را دید و یک سوت گرگ مبهم منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]یکی از مردان او را دید و با لحنی تصنعی سوت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has a second reason, spelled out in one of several stagy subplots.
[ترجمه گوگل]او دلیل دومی دارد که در یکی از چندین داستان فرعی داستانی بیان شده است
[ترجمه ترگمان]او یک دلیل دوم دارد که در یکی از چندین نمایشگاه نقاشی نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Instead, the cast simply walked about, making the walking dramatic without being stagy.
[ترجمه گوگل]در عوض، بازیگران به سادگی راه می‌رفتند و راه رفتن را دراماتیک می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در عوض، بازیگران به سادگی از این سو به آن سو رفتند، و راه رفتن را بدون stagy شدن، نمایش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I admit I was unfamiliar with Mr. Zero, but after seeing Mr. Tisci's stagy clothes and spacey hats, I am now.
[ترجمه گوگل]اعتراف می کنم که با مستر صفر ناآشنا بودم، اما بعد از دیدن لباس های استیج و کلاه های فضایی آقای تیسی، اکنون هستم
[ترجمه ترگمان]اعتراف می کنم که من با آقای صفر نا آشنا بودم، اما بعد از دیدن لباس های مناسب آقای Tisci و کلاه های spacey، الان هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایشی (صفت)
expositive, scenic, demonstrative, dramatic, exhibitive, expository, flashy, stagy

پر جلوه (صفت)
loud, showy, pretentious, resplendent, lustrous, stagy

صحنه ای (صفت)
scenic, stagy

درخور نمایشگاه (صفت)
stagy

مناسب نمایش (صفت)
stagy

انگلیسی به انگلیسی

• done for effect, artificial; theatrical, overly dramatic

پیشنهاد کاربران

غیر طبیعی، ساختگی، تصنعی، نمایشی ، متظاهرانه
Affected
Not natural
Artificial
Forced
Pretentious
Insincere
Yet a lot of the dialogue still sounds stagy rather than spontaneous

بپرس