stagnation

/stægˈneɪʃn̩//stæɡˈneɪʃn̩/

معنی: رکود، کسادی، ایستایی
معانی دیگر: رکود، کسادی، ایستایی

جمله های نمونه

1. (political) anarchy and economic stagnation
نابسامانی سیاسی و رکود اقتصادی

2. For without progress there will be stagnation and decay.
[ترجمه گوگل]زیرا بدون پیشرفت، رکود و زوال خواهد بود
[ترجمه ترگمان]زیرا بدون پیشرفت، رکود و تباهی پیش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Motion is absolute while stagnation is relative.
[ترجمه گوگل]حرکت مطلق است در حالی که رکود نسبی است
[ترجمه ترگمان]حرکت در زمانی که رکود نسبی است، مطلق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stagnation in home sales is holding back economic recovery.
[ترجمه گوگل]رکود در خرید و فروش مسکن مانع از بهبود اقتصادی شده است
[ترجمه ترگمان]Stagnation در فروش خانه بهبود اقتصادی را عقب نگه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After decades of stagnation, there is a popular groundswell for speedy change and a market economy.
[ترجمه گوگل]پس از دهه‌ها رکود، زمینه‌های عمومی برای تغییر سریع و اقتصاد بازار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بعد از دهه ها رکود، یک groundswell مشهور برای تغییر سریع و اقتصاد بازار وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This offset the tendency towards stagnation generated by increased workers' savings.
[ترجمه گوگل]این امر تمایل به رکود ناشی از افزایش پس‌انداز کارگران را خنثی کرد
[ترجمه ترگمان]این موضوع گرایش به رکود ایجاد شده توسط پس انداز کارگران را جبران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a period of comparative stagnation in the nineties and a brief interruption following the financial panic in 190
[ترجمه گوگل]دوره ای از رکود نسبی در دهه نود و یک وقفه کوتاه به دنبال وحشت مالی در سال 190 وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک دوره رکود تطبیقی در دهه نود و وقفه ای کوتاه پس از ایجاد رعب و وحشت مالی در ۱۹۰ سالگی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But it did nothing to change the institutional stagnation which had been the result of consensus decision-making.
[ترجمه گوگل]اما هیچ تغییری در رکود نهادی که نتیجه تصمیم‌گیری اجماع بود، نداشت
[ترجمه ترگمان]اما هیچ کاری نکرد تا رکود سازمانی که نتیجه تصمیم گیری اجماع بود را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such stagnation as there was in income percapita was offset by the increase in numbers.
[ترجمه گوگل]رکودی که در سرانه درآمد وجود داشت با افزایش تعداد جبران شد
[ترجمه ترگمان]این رکود هم چنان که در درآمد حاصل شد، با افزایش تعداد افراد جبران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Refreshing Breathing - to clear feelings of stagnation.
[ترجمه گوگل]تنفس تازه - برای از بین بردن احساس رکود
[ترجمه ترگمان]تنفس عمیق - به خاطر داشتن احساس خالی از رکود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their country suffered years of economic stagnation and mismanagement under Communist rule.
[ترجمه گوگل]کشور آنها سال ها از رکود اقتصادی و سوء مدیریت تحت حاکمیت کمونیستی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]کشور آن ها از رکود اقتصادی و سو مدیریت در دوران حکومت کمونیستی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Poor economic policies led to a long period of stagnation and decline.
[ترجمه امین] سیاست های اقتصادی ضعیف منجر به یک دوره طولانی رکود و افول شد.
|
[ترجمه گوگل]سیاست های ضعیف اقتصادی منجر به یک دوره طولانی رکود و افول شد
[ترجمه ترگمان]سیاست های ضعیف اقتصادی منجر به دوره طولانی رکود و رکود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The three main diagnoses are those of government overload, adversary politics, and pluralist stagnation.
[ترجمه گوگل]سه تشخیص اصلی عبارتند از: اضافه بار دولت، سیاست دشمن و رکود کثرت گرا
[ترجمه ترگمان]سه تشخیص اصلی مربوط به اضافه بار دولت، سیاست دشمن و رکود اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رکود (اسم)
depression, slump, inactivity, latency, stagnation, dormancy, stagnancy, inaction

کسادی (اسم)
depression, slack, recession, stagnation, stringency

ایستایی (اسم)
stagnation

تخصصی

[زمین شناسی] آرامش، رکود، سکون - شرایط یا کیفیت آب که توسط جریان یا موج بهم نخورده است و یا یخچالی که دیگر جریان ندارد و ساکن است.
[نساجی] وقفه - رکود
[ریاضیات] توقف
[پلیمر] سکون

انگلیسی به انگلیسی

• lack of movement, stillness; lack of activity or progress

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A state of inactivity or lack of progress ⏸️ ✋️
🔍 مترادف: Inaction
✅ مثال: The company’s stagnation led to a decline in sales and innovation.
خمودی، زوال، کاهلی، انحطاط، در جا زدن
یکنواختی ( کسالت )
a state in which growth or development stops/ a situation in which something stays the same and does not grow and develop
اقتصاد
حالتی که در آن رشد یا توسعه متوقف می شود
رکود، کسادی
وضعیتی که در آن چیزی ثابت می ماند و رشد و توسعه نمی یابد
...
[مشاهده متن کامل]

The Chancellor's policy was to expand into new markets in order to avoid economic stagnation
Berlin's real - estate market finally recovered from a long period of stagnation
price/salary stagnation

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/stagnation
Recession
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : stagnate
✅️ اسم ( noun ) : stagnation
✅️ صفت ( adjective ) : stagnant
✅️ قید ( adverb ) : _
رکود
افول
تنزل
زوال
درجا زدن
stagnation ( اقتصاد )
واژه مصوب: رکود
تعریف: حالت سکون یا بی حرکتی در اقتصاد یا هر فعالیت اقتصادی
گیر
:SYN
depression
. E. g
The one course of events no one anticipated was the one that happened: a long period of stagnation that threatened the assumptions of the European welfare state
رکود، رشد کم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس