stack

/ˈstæk//stæk/

معنی: دسته، بسته، پشته، دودکش، کومه، خرمن، توده، قفسه کتابخانه، پشته کردن، توده کردن، انباشتن، خرمن کردن، کومه کردن
معانی دیگر: (هیزم یا کاه یا علف و غیره) کپه، پشته (معمولا به شکل مخروط)، توده (معمولا مرتب روی هم چیده)، انباشته، کوهه، چینه، (عامیانه - معمولا با: of) یک عالمه، خیلی، کپه کردن، توده کردن یا شدن، روی هم چیدن، (تقلب در بازی ورق) جور کردن، (غیر منصفانه یا غیر قانونی) هواداران خود را منصوب کردن (به کمیسیون یا هیات داوران و غیره)، رجوع شود به: smokestack، (معمولا جمع - کتابخانه یا کتاب فروشی) تاقچه، قفسه، (فرودگاه) هواپیماهایی که در انتظار اجازه ی فرود در حوالی فرودگاه می گردند، (در انتظار اجازه ی فرود) در ارتفاعات متفاوت گشتن یا گرداندن، (به ویژه تفنگ) چاتمه، چاتمه کردن، چاتمه زدن، (کامپیوتر) پشته، پشته کردن (یا ساختن)، داده های پشته شده، مقدارزیاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large conical or rectangular heap of hay, straw, or grain.
مترادف: cock, haystack, mow

(2) تعریف: an orderly pile, usu. in layers.
مترادف: head, pile
مشابه: mountain

- a stack of newspapers
[ترجمه گوگل] یک دسته روزنامه
[ترجمه ترگمان] یک دسته روزنامه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) a great amount or number.
مترادف: gob, heap, load, mass, mountain, pile, ream, ton

- a stack of undone work
[ترجمه گوگل] مجموعه ای از کارهای انجام نشده
[ترجمه ترگمان] دسته ای از کاره ای ناتمام مانده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (usu. pl.) a large high set of bookshelves, or the section of a library where the books are stored.

(5) تعریف: a tall chimney or exhaust pipe; smokestack.
مترادف: chimney, flue, funnel, smokestack
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stacks, stacking, stacked
(1) تعریف: to put, arrange, or store in a stack or stacks.
مترادف: bank, cock, heap, mound, pile, rick

- She stacked the wood by the stove.
[ترجمه شیرین] چوب ها را کنار اجاق انباشت
|
[ترجمه گوگل] هیزم ها را کنار اجاق گذاشت
[ترجمه ترگمان] بخاری را کنار بخاری جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to load or cover with stacks of something.
مترادف: pike
مشابه: cover, heap, overspread, pack, pile

- They stacked the table with old magazines.
[ترجمه گوگل] میز را با مجلات قدیمی چیده بودند
[ترجمه ترگمان] میز را با مجلات قدیمی روی هم کپه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to secretly arrange (the cards in a deck) in order to cheat.
مشابه: fix, load, rig
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be put or arranged in a stack.
مترادف: pile
مشابه: bank, heap

- These chairs will stack easily.
[ترجمه گوگل] این صندلی ها به راحتی روی هم چیده می شوند
[ترجمه ترگمان] این صندلی ها به راحتی ردیف میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stack the cards (or deck)
1- ورق جور کردن (به طور تقلب آمیز) 2- قرار و مدار سری گذاشتن،گاوبندی کردن

2. stack up
1- گرد آوردن،جمع کردن،انباشتن 2- (با: with یا againt) قابل مقایسه بودن،(با چیز دیگر) سنجش پذیر بودن

3. a stack of books
کتاب های روی هم چیده

4. a stack of dishes
بشقاب های روی هم چیده

5. a stack of dry wood
یک پشته چوب خشک

6. a stack of money
کوهی از پول

7. a stack of old letters
توده ای از نامه های قدیمی

8. blow one's stack (or top or lid)
(امریکا ـ خودمانی) از جا دررفتن،خشمگین شدن

9. how does he stack up against the competition?
در مقایسه با رقبای خود چطور است ؟

10. i have a stack of work to do
یک عالمه کار دارم.

11. A stack of plates swayed, and began to topple over.
[ترجمه گوگل]دسته ای از بشقاب ها تکان خوردند و شروع به واژگون شدن کردند
[ترجمه ترگمان]توده ای از بشقاب ها به نوسان در آمد و شروع به افتادن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A stack of hay will self-ignite if it stays for a long time.
[ترجمه گوگل]یک دسته یونجه اگر برای مدت طولانی بماند، خودسوخته می شود
[ترجمه ترگمان]اگر برای مدتی طولانی بماند، توده ای از کاه مشتعل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The assistants price the items and stack them on the shelves.
[ترجمه گوگل]دستیارها اقلام را قیمت گذاری می کنند و آنها را روی قفسه ها می چینند
[ترجمه ترگمان]دستیاران به قیمت اقلام قیمت می فروشند و آن ها را در قفسه ها جا به جا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stack the chairs up over there.
[ترجمه گوگل]صندلی ها را روی هم بچینید
[ترجمه ترگمان]هوامو داشته باش، صندلی ها رو ببر بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. How much do all these figures stack up to?
[ترجمه گوگل]همه این ارقام تا چه اندازه جمع می شوند؟
[ترجمه ترگمان]این stack چقدر طول میکشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I have a stack of papers to mark.
[ترجمه گوگل]من یک دسته کاغذ برای علامت گذاری دارم
[ترجمه ترگمان] یه عالمه کاغذ برای مارک دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

بسته (اسم)
stack, pack, package, bundle, packet, wisp, parcel, fardel, trusser

پشته (اسم)
stack, heap, hill, eminence, mound, barrow, embankment, hillock, knap, rick, toft, hummock, monticule

دودکش (اسم)
stack, shaft, funnel, uptake, tube, chimney, flue

کومه (اسم)
stack, pile, heap, congeries, rick, dollop

خرمن (اسم)
stack, shock, harvest

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

قفسه کتابخانه (اسم)
stack

پشته کردن (فعل)
stack

توده کردن (فعل)
stack, cumulate, amass, aggregate, pile, lump, heap, hill, shock, pack, ruck, stockpile

انباشتن (فعل)
assemble, accumulate, stack, fill, stuff, cumulate, hoard, bulk, agglomerate, hill, garner, stash, stow

خرمن کردن (فعل)
stack, heap

کومه کردن (فعل)
stack, pile, rick

تخصصی

[عمران و معماری] دودکش - توده آجر
[کامپیوتر] پشته کردن ،پشته - پشته - 1- ساختاری از داده که در آن عناصر بر عکس ترتیبی که وارد شده اند؛ خارج می شوند ؛ نام دیگر آن pushdown stack یا pushdown store است . مثلاً وقتی برنامه ای یک زیر روال را فرا می خواند، اطلاعات چگونگی بازگشت به برنامه ی اصلی معمولاً در پشته قرار می گیرد . اگر زیر روال فراخوانده شده، زیر روال دیگری را احضار کند، اطلاعات چگونگی بازگشت به زیر روال اولی در پشته قرار می گیرد. از آنجا که این اطلاعات با ترتیب معکوسی از پشته بازیابی می شود، هر زیر روالی کنترل را به محل درست خود برمی گرداند. پشتهها برای عملیات داخل هم بسیار کارایی دارند. قرار دادن اسلاعات در پشته را push و بازیابی آن را pop می گویند. بر خلاف queue . 2- مجموعه ای از اطلاعات که توسط HyperCard استفاده می شود.نگاه کنید به HyperCard.
[برق و الکترونیک] پشته 1. نسبت دادن ارتفاعهای مختلف به هواپیماهای منتظر برای گردش و فرود در فرودگاه با رادیو . 2. تجهیزات سونار در اتاق سونار کشتی.
[مهندسی گاز] دودکش
[نساجی] انبوه - توده - پشته - دسته
[] دریا برج
[پلیمر] توده

انگلیسی به انگلیسی

• heap; tall bookshelf; chimney; (computers) area in memory where information can be stored and then retrieved in the reverse order; (internet) layers of the open system interconnection used to transfer information
place one thing on top of another in a heap, pile
a stack of things is a neat pile of them.
if you stack a number of things, you arrange them in neat piles.
if a place or surface is stacked with objects, it is filled with piles of them.
stacks of something means a lot of it; an informal use.
if you say that the odds are stacked against someone, or that something they are dealing with is stacked against them, you mean that they are unlikely to succeed in what they want to do, because the conditions are not favourable.
if you stack things up, you arrange them in a tall pile.
if you ask how one person or thing stacks up against other people or things, you are asking how they compare with them; used in informal american english.

پیشنهاد کاربران

Stack به معنای "پشته" یا "انباشتن" است و در زمینه های مختلف می تواند معانی متفاوتی داشته باشد. در زیر به چند مورد اشاره شده است:
1. در معنای عمومی:
- روی هم چیدن یعنی چیدمان چیزها در یک انبوه، اغلب منظم.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال: "She stacked the books on the shelf. "
او کتاب ها را روی قفسه چید.
2. در رایانه و برنامه نویسی:
- یک ساختار داده است که بر اساس آخرین ورود، اولین خروج ( LIFO ) عمل می کند.
- مثال: "The stack is used to keep track of function calls in a program. "
The stack برای پیگیری فراخوانی های تابع در یک برنامه استفاده می شود.
3. در کسب و کار:
- به ترکیبی از محصولات یا خدمات ارائه شده با هم اشاره دارد.
- مثال: "The company offers a full stack of cloud services. "
شرکت یک مجموعه کامل از خدمات ابری ارائه می دهد.

A “stack” is a slang term used to refer to one thousand dollars. The term comes from the idea of a stack of money, which is typically composed of multiple bills.
یک اصطلاح عامیانه برای اشاره به هزار دلار
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها؛
“I just made a stack from selling my old electronics. ”
In a conversation about expenses, someone might mention, “I spent a stack on concert tickets. ”
A person might ask, “How much do you need to save? A stack?”

stack
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-1000-dollars/
۱. کپه. پشته. توده ۲. {تفنگ} چاتمه ۳. مقدار زیاد. یک کوه. یک عالم ۴. دودکش ۵. {کتاب} قفسه 6. کپه کردن. توده کردن
مثال:
a stack of dry wood
یک کپه چوب خشک / یک عالم چوب خشک
قرار دادن یک بازیگر یا بیشتر پشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف ( فوتبال امریکایی ) ، توده اجر، دودکش ناو، چاتمه کردن تفنگ، جمع اوری و منظم کردن وسایل، خرمن، دودکش، دسته، بسته، مقدار زیاد،
...
[مشاهده متن کامل]
قفسه کتابخانه، توده کردن، کومه کردن، انباشتن، پشته کردن، علوم مهندسی: انباشته، کامپیوتر: پشته کردن، معماری: ناودان، ورزش: قرار دادن یک بازیگر یا بیشتر پشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف، علوم هوایی: لوله اگزوز، علوم نظامی: ردیف کردن وسایل و تجهیزات

فروشگاه ها از چندین و چند راهرو تشکیل می شوند و هر راهرو متشکل از قفسه ها است. به قفسه هایی که مواد خوراکی یا لوازم و ابزار گوناگون در آن گذاشته می شود stack گفته می شود.
یا برای مثال در کتابخانه ها نیز چنین است. هر کتابخانه راهروهای مختلفی دارد و هر راهرو یک سری قفسه دارد که کتاب ها در آن ها گذاشته شده است. به این قفسه های کتاب در انگلیسی stack گفته می شود. و الباقی مثال ها.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.

*از قسمت هایی از کتاب خانه که عموم به کتاب هاش دسترسی ندارند
* هواپیمایی که تو هواس و منتظره دریافت اجازه برای فروده
*دودکش
*ستون های سنگی که در دریا بعد از فرسودگی باقی می مانند
* مکارانه جوری کارت ها رو هم بزنی یا بچینی که تقلب کنی
*چیزی که احتمال موفقیتش کمه
کپه ( چند تا چیز هم شکل که بر روی هم قرار گرفتند را میگن کپه )
روی برچسب لیوان نوشته بودن: temp stackable یعنی سازۂ گرمادیده
انبوهی. یک عالمه
معنی جویدن هم میدهد
why do you staching the break like that
I stack the plates in the shelf
Stackروی هم قرار دادن
روی هم گذاشتن
software stack: The term Software Stack refers to the set of components that work together to support the execution of the application
قسمت دودکش کوره که وظیفه ی بین راندن گازها را دارد نیز معنا می دهد.
دودکش - قفسه کتاب
چنته
stack ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: تراکم انتظار
تعریف: وضعیت مجموعه‏ای از هواگَردها ازنظر تراکم که هریک در ارتفاع معینی از ایستگاه در نوبت فرود قرار دارند
پر کردن
دسته پول
در علم کامپیوتر به تکنولوژی های کاربردی و برنامه های معمول کاربردی هم گفته می شود .
دسته،
پشته،
توده
e. g. A stack of waffles lay next to a pile of blueberry pancakes
یه پشته وافل ( نوعی کیک و کلوچه ) پهن بودن رو زمین کنار/بغل دست یه کپه پنکیک ه توت فرنگی
mass
pile
تلنبار کردن
روی هم چیدن
دوده
بار - محموله
بلوک انباشته
روی هم قرار دادن
خروار،
مثل یه خروار کار
stack of work
انباشت، مکش
در نجاری یا رشته مهندسی چوب خشک کنی به معنی دسته خطاب میشه که از انباشته کردن چوب های استحصال شده روی همدیگه تشکیل می شود
برانبارش ( در لرزه نگاری )
Stack splint آتل زیر انگشتی
دسته کردن
بر روی هم قرار دادن چیزی
در مورد کتاب و روزنامه "بغل" هم معنا می دهد مثل یک بغل کتاب یا یک بغل روزنامه.
روی هم انباشتن
سازه
در علم فروش، به مجموعه ابزارهای تکنولوژیک گفته میشود که تیم فروش از آنها برای افزایش بهره وری و تصمیم گیری برای خرید مشتری و انجام کارهای تکراری روزمره استفاده میکند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس