اسم ( noun )
• (1) تعریف: a large conical or rectangular heap of hay, straw, or grain.
• مترادف: cock, haystack, mow
• مترادف: cock, haystack, mow
• (2) تعریف: an orderly pile, usu. in layers.
• مترادف: head, pile
• مشابه: mountain
• مترادف: head, pile
• مشابه: mountain
- a stack of newspapers
• (3) تعریف: (informal) a great amount or number.
• مترادف: gob, heap, load, mass, mountain, pile, ream, ton
• مترادف: gob, heap, load, mass, mountain, pile, ream, ton
- a stack of undone work
[ترجمه گوگل] مجموعه ای از کارهای انجام نشده
[ترجمه ترگمان] دسته ای از کاره ای ناتمام مانده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دسته ای از کاره ای ناتمام مانده،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (usu. pl.) a large high set of bookshelves, or the section of a library where the books are stored.
• (5) تعریف: a tall chimney or exhaust pipe; smokestack.
• مترادف: chimney, flue, funnel, smokestack
• مترادف: chimney, flue, funnel, smokestack
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stacks, stacking, stacked
حالات: stacks, stacking, stacked
• (1) تعریف: to put, arrange, or store in a stack or stacks.
• مترادف: bank, cock, heap, mound, pile, rick
• مترادف: bank, cock, heap, mound, pile, rick
- She stacked the wood by the stove.
[ترجمه شیرین] چوب ها را کنار اجاق انباشت|
[ترجمه گوگل] هیزم ها را کنار اجاق گذاشت[ترجمه ترگمان] بخاری را کنار بخاری جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to load or cover with stacks of something.
• مترادف: pike
• مشابه: cover, heap, overspread, pack, pile
• مترادف: pike
• مشابه: cover, heap, overspread, pack, pile
- They stacked the table with old magazines.
[ترجمه گوگل] میز را با مجلات قدیمی چیده بودند
[ترجمه ترگمان] میز را با مجلات قدیمی روی هم کپه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میز را با مجلات قدیمی روی هم کپه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to secretly arrange (the cards in a deck) in order to cheat.
• مشابه: fix, load, rig
• مشابه: fix, load, rig
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be put or arranged in a stack.
• مترادف: pile
• مشابه: bank, heap
• مترادف: pile
• مشابه: bank, heap
- These chairs will stack easily.
[ترجمه گوگل] این صندلی ها به راحتی روی هم چیده می شوند
[ترجمه ترگمان] این صندلی ها به راحتی ردیف میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این صندلی ها به راحتی ردیف میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید