stableness


معنی: استحکام، استواری، ثبات، پایداری
معانی دیگر: stability استواری

جمله های نمونه

1. The perfectly designed square - wave insures the stableness and concentration of electric arc.
[ترجمه گوگل]موج مربعی کاملاً طراحی شده، پایداری و تمرکز قوس الکتریکی را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]موج مربعی که به طور کامل طراحی شده است the و غلظت قوس الکتریکی را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Language includes the characteristics of stableness and nationality.
[ترجمه گوگل]زبان شامل ویژگی های ثبات و ملیت است
[ترجمه ترگمان]زبان شامل ویژگی های of و ملیت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Definitude, clarity and stableness are the characteristics of ancient hairstyle with labeling function.
[ترجمه گوگل]مشخص بودن، وضوح و ثبات از ویژگی های مدل موی قدیمی با عملکرد برچسب زدن است
[ترجمه ترگمان]Definitude، وضوح و stableness ویژگی های مدل موی قدیمی با تابع برچسب گذاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It contributes to the audience stableness, increasing market competition and the social benefits.
[ترجمه گوگل]به ثبات مخاطب، افزایش رقابت در بازار و مزایای اجتماعی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این امر به مخاطبان stableness، افزایش رقابت بازار و منافع اجتماعی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Simulation results show that the method has good results for suppressing the vibration andthe robust stableness.
[ترجمه گوگل]نتایج شبیه سازی نشان می دهد که روش نتایج خوبی برای سرکوب ارتعاش و پایداری قوی دارد
[ترجمه ترگمان]نتایج شبیه سازی نشان می دهد که این روش نتایج خوبی برای جلوگیری از لرزش و andthe قوی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The range finder in clucle division plate, characterized by high precision and stableness.
[ترجمه گوگل]مسافت یاب در صفحه تقسیم گلوله که با دقت و پایداری بالا مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]دامنه یاب در صفحه تقسیم clucle با دقت بالا و stableness مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

استواری (اسم)
constancy, backbone, stability, solidity, stableness, stabilization, fixity, formidability, fastness, immovability, impregnability

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

پایداری (اسم)
resistance, durability, constancy, stability, stableness, fixity, endurance, permanency

انگلیسی به انگلیسی

• stability, solidity, firmness, permanence, steadfastness

پیشنهاد کاربران

بپرس