stability

/stəˈbɪləti//stəˈbɪlɪti/

معنی: استحکام، استواری، ثبات، پایداری، پایایی، محکمی، پا بر جایی
معانی دیگر: پرداس، برجایی، درواخی، ناجنبایی، بی تکانی، تعادل، توازن، ترازمندی، همسنگی، همترازی، مقاومت در برابر تغییرات شیمیایی، واپارناپذیری، پردوامی، دوام، دیرپایی، ثبات قدم، اراده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: stabilities
• : تعریف: the condition or quality of being stable.
مترادف: balance, constancy, fastness, firmness, solidity, steadfastness, steadiness
متضاد: fluctuation, flux, instability
مشابه: mind

- After years of war and turmoil, the small nation seems to have finally achieved stability.
[ترجمه گوگل] پس از سال ها جنگ و آشفتگی، به نظر می رسد که ملت کوچک سرانجام به ثبات دست یافته است
[ترجمه ترگمان] پس از سال ها جنگ و آشوب، به نظر می رسد که این کشور کوچک سرانجام به ثبات دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stability of color
دوام رنگ

2. economic stability is vitally important
ثبات اقتصادی اهمیت حیاتی دارد.

3. emotional stability
ثبات عاطفی

4. political stability
ثبات سیاسی

5. price stability
پایایی قیمت ها

6. the financial stability of the country was upset
ثبات اقتصادی کشور به هم خورد.

7. the structural stability of the bridge
استحکام پل از نظر ساختار

8. a plastic with a heat stability of 200 centigrades
یک پلاستیک با پایداری در برابر حرارت به میزان 200 درجه ی سانتی گراد

9. the government's laughable programs for economic stability
برنامه های مسخره ی دولت برای ثبات اقتصادی

10. rome became a bastion of peace and stability
روم پایگاه صلح و ثبات شد.

11. he turned the country into an oasis of peace and stability
او کشور را تبدیل به مامن صلح و ثبات کرد.

12. placing weights at the bottom of a ship increases its stability
قرار دادن وزن در ته کشتی تعادل آنرا بیشتر می کند.

13. he wanted to make his country a fortress of peace and stability
او می خواست کشور خود را تبدیل به قلعه ی صلح و ثبات بکند.

14. That stability was embodied in the Gandhi family.
[ترجمه گوگل]این ثبات در خانواده گاندی تجسم یافت
[ترجمه ترگمان]این ثبات در خانواده گاندی تجسم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The communists remain a potential menace to the stability of the government.
[ترجمه گوگل]کمونیست ها همچنان تهدیدی بالقوه برای ثبات دولت هستند
[ترجمه ترگمان]کمونیست ها یک تهدید بالقوه برای ثبات دولت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They hope the treaty will bring peace and stability to Southeast Asia.
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند که این معاهده صلح و ثبات را در جنوب شرقی آسیا به ارمغان بیاورد
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که این معاهده صلح و ثبات را به جنوب شرق آسیا به ارمغان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She lacks emotional stability.
[ترجمه فاطمه بنی علی] او در احساساتش تعادل ندارد/ او نمی تواند احساساتش را کنترل کند
|
[ترجمه گوگل]او فاقد ثبات عاطفی است
[ترجمه ترگمان]او فاقد پایداری احساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Greater international stability can surely only be to the good.
[ترجمه گوگل]ثبات بین المللی بیشتر مطمئناً فقط می تواند به نفع باشد
[ترجمه ترگمان]ثبات بین المللی بزرگ قطعا می تواند به خوبی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

استواری (اسم)
constancy, backbone, stability, solidity, stableness, stabilization, fixity, formidability, fastness, immovability, impregnability

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

پایداری (اسم)
resistance, durability, constancy, stability, stableness, fixity, endurance, permanency

پایایی (اسم)
durability, stability, perpetuity

محکمی (اسم)
stability, solidity, firmness, fastness

پا بر جایی (اسم)
stability, firmness, inviolability, immutability

تخصصی

[عمران و معماری] پایداری - ثبات - استقامت - استواری - پایایی
[برق و الکترونیک] پایداری - پایداری 1. عدم وجود تغییرات ناخواسته .2. قابلیت بازسازی نیروهایی که برابر یا بزرگتر از نیروهای ایجاد کننده اعوجاج در سیستم کنترل هستند، به طوری که نقطه تعادل دوباره به دست آید. 3. عدم وجود نوسانهای ناخواسته.
[صنایع غذایی] استواری، استحکام، ثبات، پایداری
[مهندسی گاز] پایداری، ثبات
[صنعت] ثبات - عبارتست از میزان نوسانات بوجود آمده در سیستم اندازه گیری در اندازه گیری های یک مشخصه از یک قطعه و یا قطعه مرجع در طول یک بازه زمانی. به عبارت دیگر، ثبات عبارتست از تغییراتِ تمایل در طول زمان.
[نساجی] پایداری - ثبات - دوام - پایداری یک ماده شیمیائی در شرایط مختلف
[ریاضیات] ثبات، پایایی، پایداری، استقرار، ایستادگی، تعادل، استواری
[معدن] پایداری (حفاری اکتشافی)
[آب و خاک] پایداری

انگلیسی به انگلیسی

• solidity, firmness, permanence, steadfastness
stability is the state of being stable.

پیشنهاد کاربران

استقامت، پایداری
I'm interested in consistency, stability, respect and loyalty!
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: پایداری

⚫ نگارش به خط لاتین: Pāydāry

⚫ آمیخته از: پایدار ( stable ) و �‍ی� ( ity )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

پایداری
مثال: The political situation in the country has improved in terms of stability.
وضعیت سیاسی کشور از نظر پایداری بهبود یافته است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
[فیزیک/مکانیک] ثبات؛ پایداری؛ توانایی حفظ وضعیت سیستم مکانیکی در مقابل نیروهای سرنگونی، یا مقاوم به خارج شدن از وضعیت تعادل مکانیکی بر اثر عوامل مکانیکی ( تنش، نیرو، گشتاور، . . . ) متعارف در محدوده ای که برای آن سیستم تعریف شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

با واژه های: دوام ( duration ) ، دیرپایی ( lastingness ، enduringness ) ، استواری ( robustness ) ، استحکام ( strength ) ، سختی ( hardness ) ، سفتی ( stiffness ) ، چقرمه گی ( toughness ) ، پایسته گی ( steadiness ) و واژه های مشابه دارای هم پوشانی و درعین حال افتراق معنایی ظریف است.

stability: ایستایی، پایداری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : stabalize
✅️ اسم ( noun ) : stability / stabilization
✅️ صفت ( adjective ) : stable
✅️ قید ( adverb ) : stably
دوام
stability ( فیزیک )
واژه مصوب: پایداری 1
تعریف: وضعیت هر سامانۀ دینامیکی که درصورت دور شدن از پیکربندی تعادلی‏اش، گرایش به بازگشت به حالت پیشین داشته باشد
پشتوانه
fixity
استواری
استحکام
استقامت
پایداری
Motherland is lasting

Stability of motherland
پایداری سرزمین مادری
پایداری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس