اسم ( noun )
حالات: stabilities
حالات: stabilities
• : تعریف: the condition or quality of being stable.
• مترادف: balance, constancy, fastness, firmness, solidity, steadfastness, steadiness
• متضاد: fluctuation, flux, instability
• مشابه: mind
• مترادف: balance, constancy, fastness, firmness, solidity, steadfastness, steadiness
• متضاد: fluctuation, flux, instability
• مشابه: mind
- After years of war and turmoil, the small nation seems to have finally achieved stability.
[ترجمه گوگل] پس از سال ها جنگ و آشفتگی، به نظر می رسد که ملت کوچک سرانجام به ثبات دست یافته است
[ترجمه ترگمان] پس از سال ها جنگ و آشوب، به نظر می رسد که این کشور کوچک سرانجام به ثبات دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از سال ها جنگ و آشوب، به نظر می رسد که این کشور کوچک سرانجام به ثبات دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید