stabbing


معنی: سیخ زنی
معانی دیگر: 1- درد شدید و منقطع، تیر کشیدن 2- زخم (در اثر فرو کردن نه شکافتن یا بریدن)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: stabbingly (adv.)
(1) تعریف: sudden and piercing, as a pain.
مشابه: penetrating

(2) تعریف: emotionally painful.
مشابه: penetrating

- a stabbing guilt
[ترجمه گوگل] یک گناه چاقوکشی
[ترجمه ترگمان] یه عذاب وجدان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stabbing pain
دردی که تیر می کشد

2. stabbing
1- درد شدید و منقطع،تیر کشیدن 2- زخم (در اثر فرو کردن نه شکافتن یا بریدن)

3. I have a stabbing pain.
[ترجمه گوگل]من یک درد چاقو دارم
[ترجمه ترگمان] من درد stabbing دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was awoken by a sharp stabbing pain in her chest.
[ترجمه گوگل]او با درد شدید در قفسه سینه از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]با دردی شدید در سینه اش از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was jailed for fifteen years for stabbing his wife to death.
[ترجمه گوگل]او به دلیل ضربات چاقو به همسرش به پانزده سال زندان محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به مدت پانزده سال زندانی شد تا همسرش را به قتل برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was struck by a stabbing pain in his midriff.
[ترجمه گوگل]دردی کوبنده در ناحیه میانی به او وارد شد
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی در شکمش ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A man was found guilty yesterday of stabbing his wife after he became jealous of her cybersex relationship.
[ترجمه گوگل]مردی دیروز به جرم چاقو زدن به همسرش پس از حسادت به رابطه جنسی سایبری او مجرم شناخته شد
[ترجمه ترگمان]دیروز بعد از این که به رابطه cybersex حسودی کرد، یک نفر گناهکار شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The proboscis can be shot out forcibly, stabbing its prey.
[ترجمه گوگل]پروبوسیس را می توان به زور به بیرون شلیک کرد و طعمه خود را با چاقو زد
[ترجمه ترگمان]proboscis را می توان به زور به ضرب گلوله رها کرد و به طعمه خود ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her high-pitched voice, rapid speech and stabbing at the telephone betrayed her lack of balance and control.
[ترجمه گوگل]صدای بلند، گفتار سریع و ضربات چاقو به تلفن، خیانت به عدم تعادل و کنترل او بود
[ترجمه ترگمان]صدای بلند و تیز او، صحبت سریع و چاقوکشی در تلفن، عدم تعادل و کنترل او به او خیانت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was the chief suspect in the schoolyard stabbing death of a 7-year-old at an elementary school.
[ترجمه گوگل]او مظنون اصلی قتل با چاقو در حیاط مدرسه یک کودک 7 ساله در یک مدرسه ابتدایی بود
[ترجمه ترگمان]او مظنون اصلی در حیاط مدرسه با چاقو زدن یک کودک ۷ ساله در یک مدرسه ابتدایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had previously made two other stabbing attacks but on each occasion had also been found not guilty because of insanity.
[ترجمه گوگل]او قبلاً دو حمله با چاقو دیگر انجام داده بود، اما در هر مورد نیز به دلیل جنون بی گناه شناخته شده بود
[ترجمه ترگمان]او قبلا دو حمله چاقو کشی دیگر انجام داده بود، اما در هر موقعیتی به دلیل جنون گناهکار شناخته نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Less than one percent of stabbing victims received more than 50 wounds, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که کمتر از یک درصد از قربانیان چاقو بیش از 50 زخمی شده اند
[ترجمه ترگمان]او گفت که کم تر از یک درصد از قربانیان چاقو زدن بیش از ۵۰ زخمی را دریافت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An excruciating pain in her head and stabbing agony in one ankle.
[ترجمه گوگل]درد طاقت‌آوری در سر و درد شدید در یکی از مچ پا
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی در سرش و در یک قوزک پا درد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Another piercing roar, and the stabbing pain of a Darkfall strike.
[ترجمه گوگل]غرش نافذ دیگر، و درد شدید ناشی از حمله Darkfall
[ترجمه ترگمان]صدای تیز و تیز دیگری به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیخ زنی (اسم)
filing, pricking, jabbing, stabbing

انگلیسی به انگلیسی

• piercing, penetrating (as of a sudden intense pain)
a stabbing is an incident in which someone stabs someone else.
a stabbing pain is a sudden sharp pain.
see also stab.

پیشنهاد کاربران

He was jailed for 15 years for stabbing his wife to death.
اون به ۱۵ سال حبس محکوم شد چون همسرشو با چاقو کشت
stabbing
تیزی کشیدن، چاقو زدن، چاقوکشی، دشنه فروکردن
زخم کردن پوست از طریق سوراخ کردن یا فروکردن جسم نوک تیز مثل چاقو یا شمشیر یا بطری شکسته
stabbing pain
درد خنجری، دردی که انگار چاقوی تیزی فرو میکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

stabbing in the back
از پشت خنجر زدن
stabbing someone's heart
stabbing my heart
قلبم به درد آمد.
stab wound
زخم چاقو، زخم ناشی از جسم نوک تیز

E. g.
The chef stabbed the meat with his knife and started cooking it.
Stabbing pain
درد منقطع و تناوبی
دردی که میاد و میره
Stabbing at sth

چاقو زنی، فرو کردن هرگونه جسم تیز و نافذ در بدن یا اجسام دیگر
Stabbing guides در صنعت به بست های حفاظتی اطلاق میشود که جهت نگه داری ایمن لوله بکار میروند
چاقوکشی

بپرس