stab

/ˈstæb//stæb/

معنی: ضرب، سخمه، زخم چاقو، ضربت با چیز نوک تیز، سیخونک زدن، سوراخ کردن، فرو بردن، خنجر زدن، زخم زدن، سیخ زدن
معانی دیگر: (با فروکردن - سوراخ یا زخم کردن) چاقو زدن، دشنه فروکردن، شمشیر فرو کردن، خلاندن، فروکردن، (درد یا زخم و غیره) تیر کشیدن، رنج دادن، عذاب دادن، زخم خنجر یا چاقو یا شمشیر، زخم در اثر فرو کردن، (ناگهان و شدید) درد، تیرکشی، (وجدان و غیره) عذاب، سورا  کردن، تیر کشیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stabs, stabbing, stabbed
(1) تعریف: to pierce or wound with or as if with a pointed implement, esp. a knife.
مترادف: cut, gash, knife, pierce, puncture, spear, stick
مشابه: bayonet, gore, gouge, impale, jab, lance, perforate, prick, slash, spike, strike, transfix

(2) تعریف: to thrust (a pointed implement or the like) at or into someone or something.
مترادف: poke, stick
مشابه: brandish, thrust
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to thrust with or as if with a pointed implement, esp. a knife.
مترادف: poke, slash, thrust
مشابه: lunge, spear
اسم ( noun )
مشتقات: stabber (n.)
عبارات: take a stab at
(1) تعریف: the act or an instance of stabbing.
مترادف: stick

(2) تعریف: a wound made by stabbing.
مترادف: gash, gouge, slash

(3) تعریف: a sudden sharp pain or pang.
مترادف: pang, prick
مشابه: twinge

- a stab of conscience
[ترجمه گوگل] خنجر وجدان
[ترجمه ترگمان] خنجری از وجدان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stab wound
زخم چاقو

2. stab in the back
1- ضربه ی ناجوانمردانه از عقب 2- خیانت غیرمنتظره،خیانت به دوست،از پشت خنجر زدن

3. a stab of guilt
درد گناه

4. a stab of pain in the chest
دردی که در سینه تیر می کشد

5. make (or take) a stab at
پرداختن (به کاری)،دست به کار شدن

6. Can I stab at the meat with my knife to see if it is well cooked.
[ترجمه گوگل]آیا می توانم با چاقو به گوشت ضربه بزنم تا ببینم خوب پخته شده است یا نه؟
[ترجمه ترگمان]می تونم گوشت رو با چاقوی خودم بزنم تا ببینم که پخته یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Baxter was rushed to the hospital with multiple stab wounds.
[ترجمه گوگل]باکستر با ضربات متعدد چاقو به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]بکستر با چندین زخم چاقو به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The boy made a stab at the pig.
[ترجمه گوگل]پسر به خوک چاقو زد
[ترجمه ترگمان]پسر به خوک چاقو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He felt a sharp stab of disappointment.
[ترجمه گوگل]او ضربه شدیدی از ناامیدی را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس ناامیدی به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He died from multiple stab wounds to the neck and upper body.
[ترجمه گوگل]او بر اثر ضربات متعدد چاقو به گردن و بالا تنه جان باخت
[ترجمه ترگمان]او براثر جراحات متعددی در ناحیه گردن و قسمت فوقانی درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She felt a sudden stab of pain in the chest.
[ترجمه گوگل]درد ناگهانی را در قفسه سینه احساس کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان درد شدیدی را در سینه احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She died of a single stab wound to the heart.
[ترجمه گوگل]او بر اثر اصابت چاقو به قلبش جان باخت
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر یه زخم چاقو به قلب مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several of the victims suffered severe stab wounds.
[ترجمه گوگل]تعدادی از قربانیان جراحات شدید چاقو خوردند
[ترجمه ترگمان]چندین تن از قربانیان زخمی شدید زخمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I had a stab at answering the question.
[ترجمه گوگل]من در پاسخ دادن به سوال خنجر داشتم
[ترجمه ترگمان] به سوال جواب دادن چاقو داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt a stab of envy when she saw all the expensive presents Zoe had been given for Christmas.
[ترجمه گوگل]وقتی تمام هدایای گرانقیمتی که به زوئی برای کریسمس داده شده بود را دید، حسادتش به او وارد شد
[ترجمه ترگمان]وقتی که همه هدیه های گران قیمت را که زوئی برای کریسمس خریده بود، احساس حسادت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I found a stab wound on his leg.
[ترجمه گوگل]من یک ضربه چاقو روی پایش پیدا کردم
[ترجمه ترگمان]یه زخم چاقو روی پاش پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I'll have one more stab at it.
[ترجمه گوگل]من یک ضربه دیگر در آن خواهم داشت
[ترجمه ترگمان]یک ضربه دیگر به آن می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She felt a stab of pity for him.
[ترجمه گوگل]او احساس ترحم برای او کرد
[ترجمه ترگمان]دلش به حال او می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

سخمه (اسم)
spear, lunge, thrust, lance, stab, rapier

زخم چاقو (اسم)
stab

ضربت با چیز نوک تیز (اسم)
stab

سیخونک زدن (فعل)
prod, prick, stab

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

فرو بردن (فعل)
stick, sink, pick, ram, immerse, plunge, swallow, dig in, stab, gulp, immerge, ingulf

خنجر زدن (فعل)
jab, dirk, poniard, stab

زخم زدن (فعل)
gash, slash, hack, stab, wound

سیخ زدن (فعل)
prod, prick, jab, gig, stab, poke

انگلیسی به انگلیسی

• act of stabbing; thrust, blow; attempt, try; sudden intense feeling (usually painful)
pierce or wound with a pointed weapon or other object; make a stabbing movement, jab, thrust
to stab someone means to push a knife into their body.
if you stab something or stab at it, you push at it with your finger or with something pointed.
if you have a stab at something, you try to do it; an informal use.
you can refer to a sudden, unpleasant feeling as a stab of that feeling; a literary use.
if you say that someone has stabbed you in the back, you mean that they have done something very harmful to you when you thought that you could trust them.
see also stabbing.

پیشنهاد کاربران

چاقوکشی کردن
با take به عنوان فعل می آید
مثال:
to take a stab
"وکز" امروز به معنیه STAB معنی کردند.
اما در قرآن به معنیه "غرز اصبعه".
. . .
اقدام یا سخنی که به شهرت کسی لطمه بزند
Back staber
خیانت کار
زخمی کردن
1. �Female masturbation. ie. with her fingers or a sex�toy� ( such as dildo, �vibrator )
2. Sexual intercourse.
To insert and remove a penis and/or any other object from a female vagina repeatedly in a fairy quick fashion over and over as if being "stabbed"�with a knife� or other �sharp object� multiple tines in rapid� succession.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال "Stab �me with your cock!"
خیلی جزئی بگیم به معنی فرو بردن الت تناسلی مرد و یا اسباب بازی جنسی مانند دیلدو به داخل واژن و تکرار آن
و به طور کلی بگیم به معنی فرو بردن و تلمبه زدنه توش

ضرب یا تقریر از یک ایده یا نظریه
. . . A first stab at a sufficient condition for ( 10 ) might be
اولین تقریر در خصوص شرط کافیِ [تحققِ] مورد 10 می تواند این باشد. . .
sharp stabbing pain
حس فرو رفتن جسم نوک تیز ( در قفسه سینه )
مضراب
حمله کردن با چاقو، خنجر و یا هرچیز برنده
an attempt to do something, often not successfully
He was fatally stabbed with a kitchen knife
گام یاتلاش
FIRST STAB AT STH
1 - صدمه زدن / صدمه دیدن ( با چیز نوک تیز )
2 - حرکت سریع رو به جلو / فرو کردن ( با انگشت یا چیز نوک تیز )
3 - زخم چاقو / چاقو خوردن / چاقو زدن
4 - احساس بد
عذای وجدان - وجدان درد
an attempt to do something especially when you have no experience of doing it:
He found the test difficult but nevertheless made a good stab at it.
خنجر زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس