معنی: حرکت ماروار، پیچ و تاب خوردن، لولیدن، ناراحتی نشان دادنمعانی دیگر: (از درد یا شرم یا خشم و غیره) به خود پیچیدن، دست و پای خود را گم کردن، (مانند مار یا کرم) لولیدن، وول خوردن یا زدن (writhe هم می گویند)، لول خوری، وول وول
- The small child squirmed in the arms of the nurse.
[ترجمه Yekta] کودک کوچک در بغل پرستار نا راحت بود. ( نا راحت : راحت نبودن )
|
[ترجمه گوگل] کودک کوچک در آغوش پرستار چرخید [ترجمه ترگمان] بچه کوچک در آغوش پرستار پیچ وتاب می خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to feel or show embarrassment or distress. • مترادف: writhe • مشابه: blench, blush, flinch, smart, wince
- The boy squirmed as the teacher read his poem out loud.
[ترجمه Yekta] پسرک احساس شرم ک ناراحتی کرد وقتی معلم با صدای بلند شعرش را خواند
|
[ترجمه گوگل] در حالی که معلم شعر او را با صدای بلند می خواند، پسر تکان خورد [ترجمه ترگمان] وقتی معلم شعر اش را با صدای بلند خواند، پسرک پیچ وتاب خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )مشتقات: squirmy (adj.), squirmingly (adv.)
• : تعریف: a twisting, wriggling movement; the act of squirming. • مترادف: wriggle • مشابه: twist, wiggle, writhe
- With a squirm, she got free of her aunt's smothering embrace.
[ترجمه گوگل] با هق هق از آغوش خفه کننده عمه رها شد [ترجمه ترگمان] در حالی که پیچ وتاب می خورد، از دست او خلاص شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The very mention of her singing made her squirm uncomfortably.
[ترجمه گوگل]همین اشاره به آواز خواندن او باعث شد که او به طرز ناخوشایندی غوغا کند [ترجمه ترگمان]چیزی که از آواز خواندن او شنیده می شد، او را ناراحت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Someone grabbed him but he managed to squirm free.
[ترجمه سهیل] کسی او را گرفت ولی او تونست با پیچ و تاب خوردن خودش رو از چنگالش رها کنه
|
[ترجمه گوگل]یک نفر او را گرفت، اما او توانست آزاد شود [ترجمه ترگمان]یک نفر او را گرفت، اما او خودش را آزاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The boy tried to squirm free.
[ترجمه گوگل]پسر سعی کرد خودش را آزاد کند [ترجمه ترگمان]پسر می خواست خود را آزاد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It made him squirm to think how he'd messed up the interview.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که او فکر کند چگونه مصاحبه را به هم ریخته است [ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که چطور مصاحبه را خراب کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He gave a feeble shrug and tried to squirm free.
[ترجمه گوگل]شانه ای ضعیف بالا انداخت و سعی کرد آزادانه تکان بخورد [ترجمه ترگمان]او شانه ای بالا انداخت و سعی کرد خودش را آزاد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I still squirm with embarrassment at the thought of it.
[ترجمه گوگل]هنوز از فکر کردنش از خجالت می پیچم [ترجمه ترگمان]من هنوز از فکر این موضوع ناراحت می شوم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He made me squirm with embarrassment.
[ترجمه گوگل]او مرا از خجالت واداشت [ترجمه ترگمان]او مرا ناراحت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It made him squirm to think how badly he'd messed up the interview.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که فکر کند چقدر مصاحبه را به هم ریخته است [ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که چقدر بد مصاحبه را خراب کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Pornography is a subject that makes most Americans squirm.
[ترجمه گوگل]پورنوگرافی موضوعی است که اکثر آمریکایی ها را به خود مشغول می کند [ترجمه ترگمان]Pornography موضوعی است که بیشتر آمریکایی ها را به حرکت وا می دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Moray eels squirm right to the water's edge and greedily gulp down the feast.
[ترجمه گوگل]مارماهی های موری درست به لبه آب می پیچند و حریصانه میل می کنند [ترجمه ترگمان]مارماهی به سمت لبه آب پیچ وتاب می خورد و حریصانه جشن را فرو می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I can still remember how I used to squirm uneasily under his touch.
[ترجمه گوگل]هنوز می توانم به یاد بیاورم که چگونه زیر لمس او با ناراحتی تکان می خوردم [ترجمه ترگمان]هنوز می توانم به یاد بیاورم که چگونه در زیر تماس او ناراحت و ناراحت بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. McAllister and his team-mates were made to squirm their way through a special screening of their 4-1 Saturday mauling by Middlesbrough.
[ترجمه گوگل]مک آلیستر و هم تیمی هایش مجبور شدند از طریق نمایش ویژه بازی 4-1 شنبه خود توسط میدلزبرو، راه خود را بپیمایند [ترجمه ترگمان]McAllister و هم تیمی های او مجبور شدند که از طریق یک نمایش ویژه از توسط میدلزبورو توسط میدلزبورو در مسیر خود به جای خود قرار بگیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Cheating made him squirm; it made him nervous and murderous.
[ترجمه یکتا] خیانت اون رو عصبی کرد و همین اون رو نگران و فاسد کرد
|
[ترجمه گوگل]تقلب او را به هم ریخت او را عصبی و قاتل کرد [ترجمه ترگمان]این کار او را عصبی و کشنده می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. But being taught by her made him squirm.
[ترجمه گوگل]اما آموختن از او باعث شد که او دست و پا کند [ترجمه ترگمان]اما از او یاد گرفته بود که او خودش را به پیچ وتاب درآورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Sometimes his candor made the people from State squirm a little.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات صراحت او باعث می شد مردم ایالت کمی به هم بریزند [ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها صداقت او باعث می شد مردم از State کمی تکان بخورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• act of wriggling; wriggling movement, squirming motion twist and turn, wriggle, writhe if you squirm, you wriggle, because you are nervous or uncomfortable. you can also say that someone squirms when they are very embarrassed or ashamed.
پیشنهاد کاربران
۱. وول زدن یا خوردن. لولیدن ۲. ( از درد ) به خود پیچیدن. پیچ و تاب خوردن ۳. خود را آزاد کردن ۴. دست و پای خود را گم کردن. ناراحت شدن ۵. وول وول مثال: He squirmed in his bed. او در رختخوابش از درد به خود می پیچید.
بال بال زدن
And I like making them squirm خوشم میاد کاری کنم که شرمسار بشن