squint

/ˈskwɪnt//skwɪnt/

معنی: خوی، لوچی، دوبینی، احولی، نگاه با چشم نیمباز، چپ، لوچ، چپ چشم، چپ نگاه کردن، لوچ بودن
معانی دیگر: (مثلا در نور شدید آفتاب یا برای بهتر دیدن در تاریکی) چشمان را هم کشیدن، اخم کردن، کورمکوری نگاه کردن، دور چشمان را چروک انداختن، چشمان خود را لوچ کردن، زیرچشمی نگاه کردن، یک وری نگاه کردن، از گوشه ی چشم نگاه کردن، دزدکی نگاه کردن، چپ چشم بودن، چپ چشمی، (به جهت یا عقیده و غیره ای) تمایل داشتن، عمل هم کشیدن چشمان، تمایل، گرایش، (عامیانه) نگاه زیر چشمی، نگاه سرسری

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: squints, squinting, squinted
(1) تعریف: to partly close the eyelids.
متضاد: goggle

(2) تعریف: to look sideways or with narrowed eyelids.
متضاد: goggle
مشابه: blink

(3) تعریف: to be cross-eyed.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to partly close (the eyes).
متضاد: goggle
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or habit, or an instance of narrowing the eyes.
متضاد: goggle

(2) تعریف: the condition of being cross-eyed; strabismus.

جمله های نمونه

1. squint eyes
چشمان لوچ

2. He was born with a squint.
[ترجمه hashem zanjirani] او لوچ به دنیا آمد
|
[ترجمه گوگل]او با چشمک چشم به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]او با یک چشم لوچ به دنیا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A squint can sometimes be corrected by an eyepatch.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات می توان انحراف چشم را با یک چسب چشم اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان]یک چشم چپ می تواند گاهی توسط یک eyepatch اصلاح شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The bright sunlight made me squint.
[ترجمه گوگل]نور شدید خورشید باعث شد چشمانم را نگاه کنم
[ترجمه ترگمان]نور خورشید مرا چپ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bottle-top has been screwed on squint.
[ترجمه گوگل]روی بطری روی squint پیچ شده است
[ترجمه ترگمان] اون بطری خیلی چپ پیچ خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bring your glasses or you'll have to squint through the whole movie.
[ترجمه گوگل]عینک خود را بیاورید وگرنه باید کل فیلم را چشمک بزنید
[ترجمه ترگمان]عینکش را بیاور، وگرنه مجبور خواهی شد کل فیلم را ببینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Because a squint may be due to serious disease, its sudden appearance should always be taken seriously.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که چشمک زدن ممکن است به دلیل بیماری جدی باشد، ظاهر ناگهانی آن باید همیشه جدی گرفته شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که چشم لوچ ممکن است به علت بیماری جدی باشد، ظاهر ناگهانی آن باید همیشه جدی گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Johnson gave the nest a little squint.
[ترجمه گوگل]جانسون کمی به لانه نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]جانسون با دقت به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But a constant squint in a baby under three months indicates a problem and you should speak to your doctor about it.
[ترجمه گوگل]اما چشمک زدن مداوم در نوزاد زیر سه ماه نشان دهنده وجود مشکل است و باید در مورد آن با پزشک خود صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]اما یک نگاه دقیق به کودک زیر سه ماه یک مشکل را نشان می دهد و شما باید در مورد آن با پزشک خود صحبت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Waiting till the next street lamp, for another squint at its contents?
[ترجمه گوگل]منتظر لامپ خیابان بعدی هستید تا نگاهی دیگر به محتویات آن بیندازید؟
[ترجمه ترگمان]تا چراغ خیابان بعدی منتظر چراغ بعدی بود تا نگاهی به محتویات آن بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It then continues to squint at the water, weaving slightly with endearing cross-eyed concentration.
[ترجمه گوگل]سپس به چروکیدن در آب ادامه می‌دهد و کمی با تمرکز چشم‌های متقابل دوست‌داشتنی می‌بافد
[ترجمه ترگمان]سپس به دقت به آب نگاه می کند، و کمی با غلظت بالای چشمی دوست داشتنی حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Have a squint at this.
[ترجمه گوگل]به این موضوع نگاه کن
[ترجمه ترگمان]یه نگاهی به این بنداز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everyone will either sympathize with your terrible squint or think that you are offering some form of invitation.
[ترجمه گوگل]همه یا با نگاه وحشتناک شما همدردی می کنند یا فکر می کنند که شما به نوعی دعوت می کنید
[ترجمه ترگمان]همه یا با چشمان تیزبین شما همدردی خواهند کرد و فکر می کنند که شما به یک جور دعوت نامه دعوت کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. George is tall, red-haired, freckled, with deep squint lines at the outside corners of his blue eyes.
[ترجمه گوگل]جورج قد بلند، مو قرمز، کک‌ومک‌دار است، با خطوط عمیق در گوشه‌های بیرونی چشم‌های آبی‌اش
[ترجمه ترگمان]جورج قد بلند، مو قرمز، کک مکی، با خطوط عمیق عمیقی که در گوشه و کنار چشمان آبی رنگش دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوی (اسم)
addiction, nature, character, habit, custom, affection, temper, temperament, propensity, bent, sweat, perspiration, strain, squint, slobber, slabber, proclivity, saliva

لوچی (اسم)
goggle eye, squint, strabismus

دوبینی (اسم)
squint, strabismus

احولی (اسم)
squint, strabismus

نگاه با چشم نیمباز (اسم)
squint

چپ (صفت)
left, squint

لوچ (صفت)
cross-eyed, squint, strabismic, gimlet-eyed, goggle-eyed, squint-eye, squint-eyed

چپ چشم (صفت)
cross-eyed, squint, squint-eyed

چپ نگاه کردن (فعل)
squint, goggle

لوچ بودن (فعل)
squint

تخصصی

[برق و الکترونیک] زاویه بین تابشی 1. زاویه بین لب اصلی محورها در آنتن رادار سوییچینگ لب .2. اختلاف زاویه ای بین محور تابش آنتن رادار و محور هندسی انتخابی مانند محور بازتابنده . 3. زاویه بین موقعیتهای راست کامل و چپ کامل باریکه آنتن رادار پویش مخروطی .

انگلیسی به انگلیسی

• act of squinting; sideways glance; state of being cross-eyed, strabismus (ophthalmology)
look at with the eyes half-closed; glance sideways; be cross-eyed (ophthalmology)
looking at sideways; cross-eyed (ophthalmology)
if you squint at something, you look at it with your eyes partly closed.
if someone has a squint, there is something wrong with their eyes which makes each eye look in a different direction.

پیشنهاد کاربران

سریال friends فصل سوم قسمت هفت ریچل داره با خودش حرف میزنه میگه
if i squint . . .
میخواد بگه اگه واقع بین نبودم
یعنی اگه میخواستم تصویر سازی کنم تو ذهنم. . .
با چشم نیم‎باز نگاه کردن
Squinting کلا دو جا بیشتر اتفاق نمیفته :
۱. وقتی چشم ها به نور شدید مثل آفتاب نگاه میکنن بطور ناخودآگاه تنگ و بسته میشن
۲. وقتی پسرا میخوان سلفی بگیرن Squint میکنن و فکر میکنن شبیه برد پیت شدن ولی در حقیقت ( *_* )
...
[مشاهده متن کامل]

A )
Ruin my sunny day by roasting me
B )
And we know it sunny because you are squinting
( She is asian )

جمع کردن چشم ( برای بهتر دیدن یا بدلیل نور شدید ) ؛ لوچ ( ی )
– He squinted at the letter in his hand
– The bright sunlight made me squint
– He was born with squint eyes
– As a child she wore thick glasses and had a bad squint
چَپولی
چپ چپ نگاه کردن
جمع کردن چشم برای بهتر/ با دقت دیدن
به این جمله در کتاب Soviet دقت کنید:
and squint up at the sun
یعنی توی آفتاب، چشماشو ریز ( جمع ) کرده بود. محمدرضا ایوبی صانع
تنگ ( ریز، نازک ) کردن چشم ها موقع نگاه کردن به چیزی از دور یا زیر نور آفتاب.
زل زدن از نزدیک - خیره شدن از نزدیک
to look at something with your eyes partly closed

بپرس