squiggle

/ˈskwɪɡl̩//ˈskwɪɡl̩/

معنی: لولیدن، موج دار شدن، پیچ یا تاب خوردن، در دهان قرقره کردن
معانی دیگر: خط کوتاه و مارپیچ یا قوس دار (curlicue هم می گویند)، خط یا نوشته ی ناخوانا، خرچنگ قورباغه، خط مارپیچ (یا قوس دار) کشیدن، ناخوانا نوشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a short curvy or wiggly line or mark.

- The toddler made some squiggles with crayon on the wall.
[ترجمه آرام] کودک نوپا با مداد شمعی خطوط کج و معوجی را روی دیوار کشیده بود.
|
[ترجمه گوگل] کودک نوپا با مداد رنگی روی دیوار چند قیچی درست کرد
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا کمی جلوتر از من روی دیوار نوشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: squiggles, squiggling, squiggled
مشتقات: squiggly (adj.)
(1) تعریف: to make curvy or wiggly lines or marks.

- He can't really draw anything yet; he just squiggles.
[ترجمه آرام] او هنوز نمی تواند چیزی رسم کند فقط خطوط کج و معوج می کشد.
|
[ترجمه گوگل] او هنوز واقعاً نمی تواند چیزی بکشد او فقط قوز می کند
[ترجمه ترگمان] اون هنوز نمی تونه چیزی رو بکشه، اون فقط حرف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move while wriggling or squirming.

- The child squiggled under the covers.
[ترجمه گوگل] کودک زیر کاورها خم شد
[ترجمه ترگمان] کودک زیر لحاف پنهان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His signature was an illegible squiggle at the bottom of the page.
[ترجمه گوگل]امضای او یک قیچی ناخوانا در پایین صفحه بود
[ترجمه ترگمان]امضای او خط خرچنگ قورباغه ای از پایین صفحه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Is this squiggle supposed to be a signature?
[ترجمه گوگل]آیا این قیچی قرار است یک امضا باشد؟
[ترجمه ترگمان]این خط خرچنگ قورباغه است که باید امضا شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The map contained a squiggle in the center of the Rann, which was probably higher ground.
[ترجمه گوگل]نقشه حاوی یک قیچی در مرکز ران بود که احتمالاً در ارتفاعات بالاتری قرار داشت
[ترجمه ترگمان]نقشه یک خط خرچنگ در مرکز ران بود که احتمالا زمین بالاتری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the middle of the squiggle, x marked a well.
[ترجمه گوگل]در وسط قیچی، x یک چاه را مشخص کرد
[ترجمه ترگمان]در وسط the، x بخوبی نشان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His signature was just a squiggle but only he could make that squiggle.
[ترجمه گوگل]امضای او فقط یک قیچی بود، اما فقط او می‌توانست آن را بسازد
[ترجمه ترگمان]امضای او فقط یک خط خرچنگ قورباغه بود، اما فقط می توانست آن خط خرچنگ قورباغه را درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With a squiggle of Laura Bo's penDher signature was usually unreadableDshe could make the check official.
[ترجمه گوگل]وقتی امضای لورا بو معمولاً غیرقابل خواندن بود، می‌توانست چک را رسمی کند
[ترجمه ترگمان]با خطی خرچنگ قورباغه ای امضای penDher بو، معمولا unreadableDshe را به صورت رسمی در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With a squiggle of Laura Bo's pen - her signature was usually unreadable - she could make the check official.
[ترجمه گوگل]با یک تکه قلم لورا بو - امضای او معمولاً قابل خواندن نبود - می توانست چک را رسمی کند
[ترجمه ترگمان]با خطی خرچنگ قورباغه بو، امضای او معمولا غیرقابل خواندن بود - می توانست دفتر را چک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A squiggle implies that you are too busy and disinterested in the letter.
[ترجمه گوگل]یک قلقلک نشان می دهد که شما بیش از حد مشغول و بی علاقه به نامه هستید
[ترجمه ترگمان]A دلالت بر این دارد که شما بیش از حد سرتان شلوغ است و تمایلی به حرف زدن ندارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As we were heading due north, we would remain to the right, or east, of that squiggle.
[ترجمه گوگل]همانطور که به سمت شمال می رفتیم، در سمت راست یا شرق آن قیچی باقی می ماندیم
[ترجمه ترگمان]همان طور که به طرف شمال می رفتیم، در سمت راست یا شرق آن squiggle باقی خواهیم ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لولیدن (فعل)
wiggle, worm, squirm, wriggle, hotch, sniggle, squiggle

موج دار شدن (فعل)
squiggle, ripple

پیچ یا تاب خوردن (فعل)
squiggle

در دهان قرقره کردن (فعل)
squiggle

انگلیسی به انگلیسی

• short and wavy line, wiggly mark
make short and wavy lines, scribble, scrawl; wiggle, twist and turn
a squiggle is a line that bends and curls in an irregular way.

پیشنهاد کاربران

Her handwriting is illegible : دستخطش ناخوانا/خرچنگ قورباغه است
She writes illegibly : او خرچنگ قورباغه می نویسد
Squiggle : خط کوتاه موج دار و درهم برهم
noun
[count] : a short line with many curves : a short, wavy line
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ His handwriting looks like a bunch of squiggles.
Squiggly / Squigglier / Squiggliest
◀️ squiggly lines

وول خوردن، پیچ و تاب خوردن
Wriggle
The road squiggled across the state line
خط خطی کردن
some prescriptions are a series of meaningless squiggles

بپرس