squelch

/ˈskwelt͡ʃ//skwelt͡ʃ/

معنی: سرکوبی، خرد کردن، له کردن
معانی دیگر: صدای چلپ چلوپ (مثلا صدای گام برداشتن در گل و لای)، (با پاسخ دندان شکن) ساکت کردن، سرجای خودنشاندن، خاموش کردن، (با نیروی قهریه یا فشار) منکوب کردن، سرکوب کردن، (با افتادن روی چیزی یا لگد مال کردن) له کردن، (مثلا در گل و لای) چلپ چلوپ کنان راه رفتن، توده ی له شده، رجوع شود به: squash، صدای چلپ چلوپ پوتین در زمین گل الود

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: squelches, squelching, squelched
(1) تعریف: to crush or squash, by or as if by stepping on.

- He squelched the beetle with the heel of his boot.
[ترجمه بهراد] با پاشنه چکمه اش سوسک را له کرد
|
[ترجمه گوگل] او سوسک را با پاشنه چکمه اش فشار داد
[ترجمه ترگمان] با پاشنه چکمه اش به سوسک می چسبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to intimidate or silence, as with a crushing reply.
مشابه: suppress

- The teacher's harsh reply squelched the poor boy, and he shuffled back to his seat.
[ترجمه گوگل] پاسخ تند معلم، پسر بیچاره را فشرد و او به سمت صندلی خود برگشت
[ترجمه ترگمان] جواب خشن استاد با کفش های گل آلود، پسر بیچاره را خفه کرد و به جای خود برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause to make a squishing, sucking sound.

- The boy squelched his toes in the mud.
[ترجمه گوگل] پسر انگشتان پایش را در گل فرو کرد
[ترجمه ترگمان] پسر پاهایش را روی گل گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a squishing, sucking sound.

(2) تعریف: to walk through mud or the like, making such a sound.
اسم ( noun )
مشتقات: squelchingly (adv.), squelcher (n.)
(1) تعریف: an act or instance of intimidating or silencing someone, as by a crushing reply.

(2) تعریف: a squishing, sucking sound.

جمله های نمونه

1. a squelch in the mud
چلپ چلوپ در گل و لای

2. the people's inner joy that neither war nor poverty could squelch
شادی درونی مردم که نه جنگ و نه فقر توانسته بود آن را سرکوب کند.

3. The two boxers glowered each other to squelch the other.
[ترجمه گوگل]دو بوکسور همدیگر را درخشیدند تا دیگری را خفه کنند
[ترجمه ترگمان]دو boxers به هم خیره شدند تا یکدیگر را له کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "Pop", "boom" and "squelch" are onomatopoeic words.
[ترجمه گوگل]«پاپ»، «بوم» و «اسکولچ» واژه‌هایی هستند که به‌عنوان واژه‌های نمادین شناخته می‌شوند
[ترجمه ترگمان]\"پاپ\"، \"شکوفایی\" و \"squelch\" کلمات onomatopoeic هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The shortcomings of the watch, however, failed to squelch the dream of what it might do once perfected.
[ترجمه گوگل]با این حال، کاستی‌های ساعت نتوانست رویای کاری را که پس از تکمیل شدن انجام می‌داد، از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، کاستی های این ساعت باعث شکسته شدن رویای آن چیزی نشد که ممکن است زمانی تکمیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rubber heels squelch and rubber soles squish Rain water from buildings descends without.
[ترجمه گوگل]پاشنه‌های لاستیکی خنثی می‌شوند و کف‌های لاستیکی فرو می‌روند آب باران از ساختمان‌ها خارج می‌شود
[ترجمه ترگمان]heels لاستیکی و کف لاستیکی squish رین آب را از ساختمان هایی که به پایین می آیند، له می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Type of squelch : Tone operated by 150 - Hz signal.
[ترجمه گوگل]نوع Squelch: صدایی که توسط سیگنال 150 هرتز کار می کند
[ترجمه ترگمان]نوع of: فضا توسط سیگنال ۱۵۰ هرتز عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Better to squelch the speculators by choosing a substantially stronger yuan early on.
[ترجمه گوگل]بهتر است با انتخاب یک یوان قوی‌تر در اوایل، دلالان را از بین ببرید
[ترجمه ترگمان]بهتر است معامله گران را با انتخاب یوان به شدت قوی تر له کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Specifically, this data may include control information squelch the RF signal and clamp the ramp output.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، این داده ها ممکن است شامل اطلاعات کنترلی باشد که سیگنال RF را خاموش کرده و خروجی سطح شیب دار را بست
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، این داده ها ممکن است شامل اطلاعات کنترل از سیگنال RF و گیره خروجی رمپ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The President wants to squelch any perception that the meeting is an attempt to negotiate.
[ترجمه گوگل]رئیس‌جمهور می‌خواهد هرگونه تصوری مبنی بر اینکه این دیدار تلاشی برای مذاکره است را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور می خواهد هر گونه برداشتی را که این نشست تلاشی برای مذاکره است را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You cannot squelch wanting .
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید خواستن را خفه کنید
[ترجمه ترگمان] تو نمیتونی wanting رو سرکوب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He pulled his foot out of the mud with a squelch.
[ترجمه گوگل]پایش را از گل و لای بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]پایش را از گل و لای در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As the hikers walked down the path by the house, she could hear the squelch of their boots in the mud.
[ترجمه گوگل]همانطور که کوهنوردان در مسیر کنار خانه قدم می زدند، او می توانست صدای چکمه هایشان را در گل بشنود
[ترجمه ترگمان]همان طور که the کنار خانه قدم می زدند، صدای squelch چکمه های آن ها را در گل می شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the fact that the guy is wearing a Comedy Central shirt tends to squelch the impact.
[ترجمه گوگل]اما این واقعیت که آن مرد پیراهن کمدی سنترال به تن دارد، تأثیر را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]اما این واقعیت که این فرد در حال پوشیدن لباس کابلی کمدی است، تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرکوبی (اسم)
squelch, repression

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

له کردن (فعل)
squelch, weigh, squash, pummel, contuse, quash, maul, squish, mangle, squeeze, rase, scotch

تخصصی

[برق و الکترونیک] اسکوئلچ خاموش شدن خودکار گیرنده با کاهش بهره ی آن در پاسخ به مشخصه خاصی در وردی مثلاً باکاهش بهره برای حذف نویز زمینه هنگامی که سیگنال ورودی وجود ندارد.

انگلیسی به انگلیسی

• squash, trample, crush; suppress, silence; make wet splashing sounds (as when walking through mud)
to squelch means to make a wet, sucking sound, usually by walking through muddy ground.

پیشنهاد کاربران

To quickly end something that is causing you problems.
پایان دادن سریع به چیزی که مشکل ساز است.
مثال:
A spokeswoman at the White House has squelched rumors about the president's ill health.
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه پیشنهادی:
سخنگوی کاخ سفید به شایعاتی در خصوص بیماری رییس جمهور پایان داده است.
To silence someone by criticizing them.
ساکت کردن کسی با برخورد تند و انتقادی.
مثال:
The senator thoroughly squelched the journalist who tried to interrupt him during his speech.
ترجمه پیشنهادی:
سناتور با خبرنگاری که سعی داشت سخنرانی او را برهم بزند برخوردبسیار تندی کرد.

سد راه چیزی شدن، مانع تراشیدن
با خاک یکسان کردن
صدای به هم خوردن دو چیز نرم و خیس
تثبیت کننده ( در صدابرداری )
سرکوب کردن
صدای شالاپ شلوپ در آوردن ( مثلا در راه رفتن در آب یا گل )

بپرس