صرف کردن مقداری زمان واسه چیزی، موقعی که سرت شلوغه و یه مقدار زمان واسه امری خالی می کنی
I m much obliged to you my dear friend, you really went to the trouble for fixing this instrument up, now you gotta squeeze in a break, just for a while at least
... [مشاهده متن کامل]
من خیلی بهت مدیونم دوست عزیزم، تو واقعا برای درست کردن این وسیله به زحمت افتادی، حالا باید یه زمانی واسه استراحت خالی کنی ( یعنی انقدر سرش شلوغه که یه زمانی رو خالی می کنه وبه استراحت اختصاص می ده ) ، حداقل یه مقدارم که شده.
... [مشاهده متن کامل]
من خیلی بهت مدیونم دوست عزیزم، تو واقعا برای درست کردن این وسیله به زحمت افتادی، حالا باید یه زمانی واسه استراحت خالی کنی ( یعنی انقدر سرش شلوغه که یه زمانی رو خالی می کنه وبه استراحت اختصاص می ده ) ، حداقل یه مقدارم که شده.
به زور جا کردن
زمان خالی کردن
وقت باز کردن
وقت دست و پا کردن برای چیزی - وقت جور کردن برای چیزی - وقت گذاشتن برای چیزی - به زور وارد ( جایی ) شدن