squash a beef

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
دعوا رو فیصله دادن / کدورت رو حل کردن / آشتی کردن
در زبان محاوره ای:
آشتی کردن، قضیه رو حل وفصل کردن، کدورت رو کنار گذاشتن، دعوا رو خوابوندن
🔸 تعریف ها:
• ( اجتماعی – آشتی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

حل وفصل کردن اختلاف یا دعوای شخصی بین دو نفر یا گروه
مثال: They finally squashed the beef and hugged it out.
بالاخره دعوا رو فیصله دادن و آشتی کردن.
• ( فرهنگی – هیپ هاپ و خیابانی ) :
در فرهنگ خیابانی یا موسیقی رپ، اشاره به پایان دادن به دشمنی یا رقابت
مثال: The rappers squashed the beef after years of tension.
رپرها بعد از سال ها تنش، دعواشون رو خوابوندن.
🔸 مترادف ها:
make peace – bury the hatchet – settle the dispute – reconcile – patch things up

beef : درگیری - نزاع - اختلاف
squash : کنار گذاشتن - نابود کردن
یک نزاع - اختلاف - درگیری یا مشکل را حل کردن یا کنار گذاشتن