• (2)تعریف: honestly, justly, or straightforwardly. • مشابه: plump, square
جمله های نمونه
1. he hit the mark squarely in the center
او درست به وسط هدف زد.
2. We must meet the challenge squarely .
[ترجمه گوگل]ما باید با چالش روبرو شویم [ترجمه ترگمان]ما باید چالش را مستقیما ببینیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I laid the matter squarely before him.
[ترجمه گوگل]من موضوع را کاملاً به او عرض کردم [ترجمه ترگمان]من درست جلوی او قرار گرفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She looked at me squarely in the eye.
[ترجمه ali] او با صداقتی که در چشمانش موج میزد به من نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل]او مستقیم در چشمان من نگاه کرد [ترجمه ترگمان]او درست در چشم من نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I kept the gun aimed squarely at his eyes.
[ترجمه گوگل]من اسلحه را مستقیماً به سمت چشمانش گرفته بودم [ترجمه ترگمان]تفنگ را به طرف چشمانش گرفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He turned and faced her squarely.
[ترجمه گوگل]برگشت و مستقیم رو به او شد [ترجمه ترگمان]او برگشت و به طرف او برگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He hit the nail squarely on the head with the hammer.
[ترجمه گوگل]با چکش میخ را کاملا به سرش زد [ترجمه ترگمان]با چکش به میخی ضربه زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She refused to come down squarely on either side of the argument.
[ترجمه گوگل]او از هر دو طرف بحث خودداری کرد [ترجمه ترگمان]او از پائین آمدن در دو طرف بحث خودداری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her hat was set squarely on her head.
[ترجمه گوگل]کلاهش کاملاً روی سرش گذاشته شده بود [ترجمه ترگمان]کلاهش را روی سر گذاشته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I accept that the responsibility for this lies squarely at my door.
[ترجمه گوگل]من می پذیرم که مسئولیت این امر کاملاً بر عهده من است [ترجمه ترگمان]قبول می کنم که مسئولیت این دروغ، درست جلوی در من قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The show is aimed squarely at people under the age of 2
[ترجمه گوگل]هدف این نمایش افراد زیر 2 سال است [ترجمه ترگمان]هدف این نمایش، افراد زیر ۲ سال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He wheeled about and faced his opponent squarely.
[ترجمه گوگل]او چرخید و مستقیماً با حریف خود روبرو شد [ترجمه ترگمان]او چرخی زد و روبروی حریف قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He wheeled and faced his opponent squarely.
[ترجمه گوگل]او چرخ می زد و مستقیماً با حریف خود روبرو می شد [ترجمه ترگمان]او چرخی زد و روبروی حریف قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. We plunked squarely down on the side of the government.
[ترجمه گوگل]ما کاملاً در سمت دولت فرو رفتیم [ترجمه ترگمان]ما در کنار دولت به سمت پایین حرکت کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. This case falls squarely within the committee's jurisdiction.
[ترجمه گوگل]این پرونده کاملاً در صلاحیت کمیته است [ترجمه ترگمان]این پرونده مستقیما در حوزه اختیارات کمیته قرار می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• honestly, fairly, uprightly squarely means directly and in the middle, rather than indirectly or at an angle. if you face something squarely, you face it directly, without trying to avoid it.