squalid

/ˈskwɑːləd//ˈskwɒlɪd/

معنی: زننده، کثیف، چرک، ناپاک، بدنما، بد ظاهر
معانی دیگر: (به ویژه در اثر عدم توجه) کثیف، کثیف و در هم ریخته، محتاج تعمیر، رنگ رو رفته، بیغوله، نیمه مخروبه، بدبخت، فلاکت زده، رجوع شود به: sordid

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: squalidly (adv.), squalidity (n.), squalidness (n.)
(1) تعریف: dirty or foul, as from neglect.
مترادف: dingy, filthy, grubby, mangy, sordid, vile
متضاد: clean, pleasant
مشابه: abject, base, foul, grungy, miserable, nasty, slovenly, smutty, sorry, wretched

- The refugees were living in squalid huts with no access to clean water.
[ترجمه گوگل] پناهندگان در کلبه های محقر بدون دسترسی به آب سالم زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] پناهندگان در کلبه های کثیف زندگی می کردند و هیچ دسترسی به آب تمیز نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: morally repugnant; sordid.
مترادف: foul, grubby, nasty, sordid, vile
متضاد: decent
مشابه: base, contemptible, degraded, despicable, filthy, ignoble, miserable, repugnant, seamy, smutty

- The book tells a squalid story of greed and corruption.
[ترجمه گوگل] این کتاب داستان محقری از طمع و فساد را روایت می کند
[ترجمه ترگمان] این کتاب داستان کثیفی از حرص و فساد را بازگو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Many prisons, even today, are overcrowded and squalid places.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زندان ها، حتی امروز، مکان های بسیار شلوغ و محقری هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زندان ها، حتی امروزه، شلوغ و کثیف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They lived in a squalid hovel for the next five years.
[ترجمه گوگل]آنها پنج سال بعد در یک گودال محقر زندگی کردند
[ترجمه ترگمان]پنج سال دیگر در کلبه محقری زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They live in a squalid hut in the poorest part of the village.
[ترجمه گوگل]آنها در یک کلبه محقر در فقیرترین نقطه روستا زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]در کلبه محقری در poorest دهکده زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's the usual squalid rock star tale of drugs, sex and overdoses.
[ترجمه گوگل]این یک داستان معمولی ستاره‌های راک در مورد مواد مخدر، رابطه جنسی و مصرف بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]این افسانه کهن ماده مخدر، سکس و بیش از حد معمول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We drove past a row of squalid shacks on the way to our hotel, where we slept in air-conditioned, hermetically sealed rooms.
[ترجمه گوگل]در مسیر هتلمان از کنار ردیفی از کلبه های محقر رد شدیم، جایی که در اتاق های دارای تهویه مطبوع و کاملاً مهر و موم شده خوابیدیم
[ترجمه ترگمان]از یک ردیف کلبه های کوچک و کثیف گذشتیم و به سوی مهمانخانه رفتیم، جایی که در آن خوابیدیم و در آن اتاق های دربسته و پرزرق و برق را حفظ کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How can anyone live in such squalid conditions?
[ترجمه گوگل]چگونه کسی می تواند در چنین شرایط اسفناکی زندگی کند؟
[ترجمه ترگمان]چه طور کسی می تواند در چنین شرایط کثیف زندگی کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Tory Party called the bill "the most squalid measure ever put before the Commons".
[ترجمه گوگل]حزب محافظه‌کار این لایحه را «محقق‌ترین اقدامی است که تا کنون در برابر عوام ارائه شده است»
[ترجمه ترگمان]حزب محافظه کار لایحه را \"most ترین معیار تا به حال قبل از مجلس عوام\" نامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After the squalid conditions of the refugee camps even this place seems preferable.
[ترجمه گوگل]پس از شرایط اسفبار کمپ های پناهندگان، حتی این مکان ارجح به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بعد از شرایط کثیف اردوگاه پناهندگان، حتی این مکان ارجح به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She particularly noted the squalid condition of many schools.
[ترجمه گوگل]او به ویژه به وضعیت نامناسب بسیاری از مدارس اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او به ویژه به وضع کثیف بسیاری از مدارس توجه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dalmer lived in a squalid little room above a shop.
[ترجمه گوگل]دالمر در یک اتاق کوچک محقر بالای یک مغازه زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]در یک اتاق کوچک و کثیف بالای مغازه زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her childhood was spent in the squalid slums east of the city.
[ترجمه گوگل]دوران کودکی او در محله های فقیر نشین شرق شهر سپری شد
[ترجمه ترگمان]دوران کود کیش در محله های کثیف و کثیف شرق شهر سپری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's easy to romanticize this basically squalid lifestyle and the repression is bound to slow down development.
[ترجمه گوگل]عاشقانه کردن این سبک زندگی اساساً محقر آسان است و سرکوب به طور قطع رشد را کند می کند
[ترجمه ترگمان]ساده کردن این سبک زندگی کثیف آسان است و سرکوب باعث کندی پیشرفت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That raffle was no more squalid than the raffle we all play every day.
[ترجمه گوگل]آن قرعه کشی بی ارزش تر از قرعه کشی که همه ما هر روز انجام می دهیم نبود
[ترجمه ترگمان]این بخت آزمایی بیش از بخت آزمایی نبود که هر روز بازی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The living conditions these immigrants endure are squalid, at best.
[ترجمه گوگل]شرایط زندگی که این مهاجران تحمل می کنند، در بهترین حالت، بد است
[ترجمه ترگمان]شرایط زندگی این مهاجرین در بهترین حالت کثیف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

چرک (صفت)
dingy, dirty, squalid, smeary, frowsty, frowsy, impure, sordid, frowzy

ناپاک (صفت)
foul, unwell, squalid, unclean, impure, unwholesome

بدنما (صفت)
squalid, unsightly

بد ظاهر (صفت)
squalid

تخصصی

[نساجی] چرک - آلوده - کثیف

انگلیسی به انگلیسی

• dirty and repulsive, filthy; sordid, morally offensive; miserable, wretched
a squalid place is dirty, untidy, and in bad condition.
squalid activities are unpleasant and often dishonest.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : squalidness
✅️ صفت ( adjective ) : squalid
✅️ قید ( adverb ) : squalidly
کثیف
– The refugees were living in squalid huts
– He lived in a squalid little room above a shop
– The book tells a squalid story of greed and corruption
- It was a squalid affair involving prostitutes and drugs
نکبت
ناجور

بپرس