صفت ( adjective )
مشتقات: squalidly (adv.), squalidity (n.), squalidness (n.)
مشتقات: squalidly (adv.), squalidity (n.), squalidness (n.)
• (1) تعریف: dirty or foul, as from neglect.
• مترادف: dingy, filthy, grubby, mangy, sordid, vile
• متضاد: clean, pleasant
• مشابه: abject, base, foul, grungy, miserable, nasty, slovenly, smutty, sorry, wretched
• مترادف: dingy, filthy, grubby, mangy, sordid, vile
• متضاد: clean, pleasant
• مشابه: abject, base, foul, grungy, miserable, nasty, slovenly, smutty, sorry, wretched
- The refugees were living in squalid huts with no access to clean water.
[ترجمه گوگل] پناهندگان در کلبه های محقر بدون دسترسی به آب سالم زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] پناهندگان در کلبه های کثیف زندگی می کردند و هیچ دسترسی به آب تمیز نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پناهندگان در کلبه های کثیف زندگی می کردند و هیچ دسترسی به آب تمیز نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: morally repugnant; sordid.
• مترادف: foul, grubby, nasty, sordid, vile
• متضاد: decent
• مشابه: base, contemptible, degraded, despicable, filthy, ignoble, miserable, repugnant, seamy, smutty
• مترادف: foul, grubby, nasty, sordid, vile
• متضاد: decent
• مشابه: base, contemptible, degraded, despicable, filthy, ignoble, miserable, repugnant, seamy, smutty
- The book tells a squalid story of greed and corruption.
[ترجمه گوگل] این کتاب داستان محقری از طمع و فساد را روایت می کند
[ترجمه ترگمان] این کتاب داستان کثیفی از حرص و فساد را بازگو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کتاب داستان کثیفی از حرص و فساد را بازگو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید