فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sprinkles, sprinkling, sprinkled
حالات: sprinkles, sprinkling, sprinkled
• (1) تعریف: to scatter or drop (a substance) in droplets or small particles.
• مترادف: powder, spray
• مشابه: dash, disperse, dribble, dust, sift, spatter, spit, splash, splatter
• مترادف: powder, spray
• مشابه: dash, disperse, dribble, dust, sift, spatter, spit, splash, splatter
• (2) تعریف: to scatter or drop droplets or small particles upon.
• مترادف: mist, shower, spray
• مشابه: bespatter, dust, fog, spatter, splash, splatter, squirt, water
• مترادف: mist, shower, spray
• مشابه: bespatter, dust, fog, spatter, splash, splatter, squirt, water
- He is sprinkling the lawn.
[ترجمه کاظم آبادان] او داره چمن را آب پاشی می کنه.|
[ترجمه گوگل] او در حال پاشیدن چمنزار است[ترجمه ترگمان] داره چمن رو جمع می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She sprinkled the salad with grated cheese.
[ترجمه Me] اوسالاد را با پنیر رنده شده آمیخته کرد|
[ترجمه کاظم آبادان] پنیر رنده شده پاشید روی سالاد.|
[ترجمه hashem zanjirani] او پنیر رنده شده روی سالاد ریخت|
[ترجمه گوگل] سالاد را با پنیر رنده شده پاشید[ترجمه ترگمان] سالاد را با پنیر پر کرده پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to scatter loosely or randomly.
• مترادف: disperse, intersperse, punctuate, scatter, strew
• مشابه: dot, dust, fleck, splash
• مترادف: disperse, intersperse, punctuate, scatter, strew
• مشابه: dot, dust, fleck, splash
- His speech is sprinkled with foreign words.
[ترجمه کاظم آبادان] سخنرانی او با کلمات بیگانه آمیخته است.|
[ترجمه گوگل] سخنان او با کلمات بیگانه پاشیده شده است[ترجمه ترگمان] سخنان او به زبان خارجی پخش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to scatter or drop something in droplets or small particles.
• مترادف: splash, spray
• مشابه: dribble, dust, plash, sift, spatter, splatter
• مترادف: splash, spray
• مشابه: dribble, dust, plash, sift, spatter, splatter
• (2) تعریف: to rain very lightly (often prec. by it).
• مشابه: drizzle, mist, rain, shower, trickle
• مشابه: drizzle, mist, rain, shower, trickle
- It has been sprinkling off and on.
[ترجمه گوگل] پاشیده و روشن شده است
[ترجمه ترگمان] داره قطع میشه و ادامه میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داره قطع میشه و ادامه میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a slight amount of rain.
• مترادف: shower
• مشابه: scatter
• مترادف: shower
• مشابه: scatter
• (2) تعریف: a small amount or number.
• مترادف: dribble, scattering, smattering, trickle
• مترادف: dribble, scattering, smattering, trickle
- a sprinkle of applause
[ترجمه گوگل] کف زدن
[ترجمه ترگمان] صدای تشویق و تشویق به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای تشویق و تشویق به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the act of sprinkling.
• مترادف: scattering, splash, spraying
• مترادف: scattering, splash, spraying