springy

/ˈsprɪŋi//ˈsprɪŋi/

معنی: فنری، قابل ارتجاع، جهنده، سرچشمه وار
معانی دیگر: کشدار، کش پذیر، کشسان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: springier, springiest
مشتقات: springily (adv.), springiness (n.)
(1) تعریف: having an elastic or flexible quality; resilient.
متضاد: rigid
مشابه: elastic, resilient

(2) تعریف: having many freshwater springs.

جمله های نمونه

1. The grass was soft and springy.
[ترجمه گوگل]چمن نرم و فنری بود
[ترجمه ترگمان]علف ها نرم و نرم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's 7 but hasn't lost that youthful, springy step.
[ترجمه گوگل]او 7 ساله است اما آن قدم جوانی و بهاری را از دست نداده است
[ترجمه ترگمان]اون هفت سالشه، اما یه قدم youthful رو از دست نداده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We walked across the springy grass.
[ترجمه گوگل]روی چمن های فنری راه افتادیم
[ترجمه ترگمان]از روی علف ها بلند شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The turf felt springy under their feet.
[ترجمه گوگل]چمن زیر پاهایشان فنری بود
[ترجمه ترگمان]زمین زیر پایشان صاف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The turf feels very springy underfoot.
[ترجمه گوگل]چمن زیر پا بسیار فنری است
[ترجمه ترگمان]زمین زیر پایش خیلی گرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cicely has a springy, edgy way of moving, half way between a frightened deer and a 440 hurdler.
[ترجمه گوگل]سیسیلی یک راه فنری و تند حرکت دارد، در نیمه راه بین یک گوزن ترسیده و یک مانع 440
[ترجمه ترگمان]Cicely یک راه دور از حرکت، نیمه راه بین یک گوزن ترسیده و ۴۴۰ hurdler دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Helen and Mona and Callie bobbed on the springy front seat with Ralph.
[ترجمه گوگل]هلن و مونا و کالی به همراه رالف روی صندلی جلویی فنری ضربه زدند
[ترجمه ترگمان]هلن و مونا و کالی با bobbed در کنار رالف دراز کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's these springy sort of things bouncing up and down on a string like they're alive.
[ترجمه گوگل]این چیزهای فنری وجود دارد که مثل زنده بودن روی یک رشته بالا و پایین می پرند
[ترجمه ترگمان]این گونه چیزهایی است که بالا و پایین می رود و روی یک رشته مثل آن ها بالا و پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The grass was springy and fresh-smelling.
[ترجمه گوگل]چمن بهاری بود و بوی تازه داشت
[ترجمه ترگمان]علف ها springy و fresh بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Constant bouncing of the feet, through springy legs, is the essential rhythm of powder skiing.
[ترجمه گوگل]جهش مداوم پاها از طریق پاهای فنری، ریتم ضروری اسکی پودری است
[ترجمه ترگمان]Constant که از پاهایش بالا و پایین می پرد، وزن ضروری اسکی پودر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Springy, sheep-cropped turf, crisscrossed with dry stone walls, ran down to the back yards of the houses.
[ترجمه گوگل]چمن فنری و گوسفندی، که با دیوارهای سنگی خشک تلاقی کرده بود، به حیاط پشتی خانه ها می رفت
[ترجمه ترگمان]فنری، چمن کوتاه، با دیواره ای سنگی خشک، از دیواره ای سنگی خانه ها پایین دوید و به حیاط پشتی خانه ها رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some artists prefer the springy sensitivity of an open canvas whilst others prefer the hardness or smoothness of a board.
[ترجمه گوگل]برخی از هنرمندان حساسیت فنری یک بوم باز را ترجیح می دهند در حالی که برخی دیگر سختی یا صافی تخته را ترجیح می دهند
[ترجمه ترگمان]برخی از هنرمندان حساسیت شدیدی را نسبت به یک بوم باز ترجیح می دهند در حالی که سایرین سختی یا نرمی تخته را ترجیح می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They should feel springy to the touch.
[ترجمه گوگل]آنها باید در لمس احساس فنری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید خود را لمس کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But then came the springy, difficult to crush and easy-to-use filter matting.
[ترجمه گوگل]اما پس از آن، فیلتر فنری، له شدن دشوار و استفاده آسان به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]اما بعد شروع کرد به درهم شکستن و استفاده آسان از یک matting
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His step was springy.
[ترجمه گوگل]قدمش فنری بود
[ترجمه ترگمان]پایش ورم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فنری (صفت)
bouncy, springy, elastic, whippy

قابل ارتجاع (صفت)
springy, elastic

جهنده (صفت)
springy

سرچشمه وار (صفت)
springy

انگلیسی به انگلیسی

• resilient, elastic, flexible
if something is springy, it returns quickly to its original shape after you press it.

پیشنهاد کاربران

سرزنده، چابک
فنری , ارتجاعی
– The grass was soft and springy
– The turf feels very springy underfoot
– She took off her hat and tossed back her springy hair

بپرس