spring

/ˈsprɪŋ//sprɪŋ/

معنی: فنر، سر چشمه، عین، چشمه، بهار، فصل بهار، حالت فنری، جهش یا حرکت فنری، حالت ارتجاعی فنر، جست و خیز، جهیدن، پریدن، قابل ارتجاع بودن، حالت فنری داشتن، لی لی کردن، جهش کردن
معانی دیگر: ورجستن، خیززدن، ورجه کردن، جست زدن، جستن، ورجه وورجه کردن، (ناگهان) برخاستن، بلند شدن، خیزیدن، (ناگهان) پدیدار شدن، پیش آمدن، ظاهر شدن، جاری شدن، رستن، روییدن، درآمدن، (ناگهان) به وجود آمدن، هستی یافتن، از اعقاب یا نسل کسی بودن، تاب برداشتن، خمیده شدن یا کردن، سر به آسمان کشیدن، قد کشیدن، بلندتر بودن یا شدن، تاراندن، به جهش یا پرواز یا جست و خیز درآوردن، رماندن، پراندن، (نادر) از روی چیزی پریدن، (معمولا به کمک فنر) بستن، در کردن، آماده ی عمل کردن، ترک افتادن، ترک انداختن، کشیدن، (مین نظامی را) ترکاندن، منفجر کردن، (ناگهان) اعلام کردن، نمایان کردن، بروز دادن، فواره زدن، جوشیدن، زهیدن، تراویدن، جهش، پرش (به بالا یا به جلو)، کشسانی، کش پذیری، خاصیت ارتجاعی، نشاط، شور، حرارت، انرژی (به ویژه در گام برداری)، زاب، زهاب، انگیزه، اصل، سرآغاز، آبسال، وابسته به بهار، بهاری، بهاره، فنری، فنردار، وابسته به چشمه، چشمه ساری، زهابی، جهمند بودن (مثل توپ یا گوی لاستیکی)، جهندگی داشتن (رجوع شود به: bounce)، (معمولا با: for - عامیانه) هزینه ی شخص دیگر را دادن، مهمان کردن، دانگ دیگری را دادن، فنردار کردن، پس جهی، یکه، رجوع شود به: bespring، (اسکاتلند) سرود نشاط انگیز، رقص تند و شاد، (قدیمی) پگاه، سحر، طلوع خورشید، غروب، نشستن خورشید، خود نشست، طلوع کردن، غروب کردن، آمدن (روز یا شب)، (کشتیرانی) شکستگی یا ترک دکل یا دیرک، دارای خاصیت ارتجاعی، جهشگر، جهشی، انبرک

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: springs, springing, sprang, sprung
(1) تعریف: to move out or upward quickly or suddenly; jump.
مترادف: bound, dart, hop, jump, leap, vault
مشابه: bolt, bounce, caper, catapult, lunge, start

- The frog sprang out of my hands.
[ترجمه ترجمه آبادیس] قورباغه از دستانم بیرون آمد
|
[ترجمه گوگل] قورباغه از دستانم بیرون زد
[ترجمه ترگمان] قورباغه از دست من بیرون جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The thief sprang from his hiding place.
[ترجمه گوگل] دزد از مخفیگاه خود بیرون آمد
[ترجمه ترگمان] دزد از مخفیگاهش بیرون جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to change position suddenly or unexpectedly.
مترادف: dart, dash, jump, leap, pop, start, vault
مشابه: bound, shoot, snap

- The door sprang open.
[ترجمه گوگل] در با صدای بلند باز شد
[ترجمه ترگمان] در باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to close or move quickly when activated or released.
مترادف: pop, snap
مشابه: catapult, kick, react, rebound, recoil, recover

- The trap springs when a mouse enters.
[ترجمه گوگل] هنگامی که موش وارد می شود، تله فنر می کند
[ترجمه ترگمان] این تله وقتی وارد می شود که یک موش وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to originate or develop from someone or something.
مترادف: arise, descend, develop, grow, stem
مشابه: burgeon, dawn, derive, emerge, germinate, rise, sprout, swell

(5) تعریف: to come into being or evolve quickly.
مترادف: burgeon, burst, crop up, mushroom, pop, shoot up, sprout, start
مشابه: derive, rise

(6) تعریف: to become warped, as wood.
مترادف: warp
مشابه: buckle, bulge, contort, give, twist

(7) تعریف: to work loose, as part of a machine.
مترادف: unscrew
مشابه: break, burst, bust, pop, rupture
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to leap, move, or jump suddenly.
مترادف: dart, snap
مشابه: pop, propel, shoot, thrust

(2) تعریف: to cause (a device) to release or activate.
مترادف: pop, snap, trigger
مشابه: release, set off

- A mouse sprang the trap.
[ترجمه گوگل] یک موش از تله بیرون زد
[ترجمه ترگمان] یک موش از این دام بیرون جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to allow to break forth.
مشابه: develop, form

- The pipes sprang a leak.
[ترجمه گوگل] لوله ها نشت کردند
[ترجمه ترگمان] لوله ها نشتی پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to release or disclose.
مترادف: free, let out, release, unleash, unloose
مشابه: disclose, divulge, undo, unfasten

- They sprang a bird from the cage.
[ترجمه گوگل] از قفس پرنده ای بیرون زدند
[ترجمه ترگمان] یک پرنده از قفس بیرون جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He sprung a secret.
[ترجمه گوگل] او رازی را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه راز پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (slang) to release from confinement, such as prison.
مترادف: free
مشابه: break, liberate, release
اسم ( noun )
(1) تعریف: an elastic device or object that regains its original shape after being compressed, stretched out, or otherwise distorted.
مشابه: bound

(2) تعریف: a quick and sudden movement; jump.
مترادف: bound, hop, leap, vault
مشابه: bounce, jump, skip

(3) تعریف: lightness of foot; bounciness.
مترادف: bounce, sprightliness
مشابه: skip

- a spring in her step
[ترجمه گوگل] یک بهار در قدم او
[ترجمه ترگمان] یک بهار در پای او بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a flow of water from the earth.
مترادف: fount, well

(5) تعریف: elasticity; resilience.
مترادف: bounce, elasticity, flexibility, give, resilience, stretch

- the spring in a tennis ball
[ترجمه گوگل] بهار در یک توپ تنیس
[ترجمه ترگمان] بهار در یک توپ تنیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a structural defect caused by breaking or warping.
مترادف: distortion, warp

(7) تعریف: a season of the year between winter and summer, in the northern hemisphere continuing from the March equinox to the June solstice.
مترادف: springtime
مشابه: prime

- These flowers will bloom again in the spring.
[ترجمه گوگل] این گل ها دوباره در بهار شکوفا می شوند
[ترجمه ترگمان] این گل ها دوباره در بهار شکوفه خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: springlike (adj.)
(1) تعریف: pertaining to or characteristic of the season of spring.
مترادف: vernal
مشابه: equinoctial

(2) تعریف: appropriate for the season of spring.
مشابه: vernal

- spring clothes
[ترجمه گوگل] لباس های بهاری
[ترجمه ترگمان] لباس های بهار،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: containing or working by springs.

جمله های نمونه

1. spring (to your feet) and fetch fur . . .
خیزید و خز آرید . . .

2. spring arrived and turned the world into a paradise
بهار آمد و شد جهان چون بهشت.

3. spring came and made the world like paradise
بهار آمد و شد جهان چون بهشت

4. spring came and the trees burgeoned
بهار آمد و درختان برگ درآوردند.

5. spring flowers
گل های بهاری

6. spring flowers, aglow under the sunlight
گل های بهاری که در نور آفتاب می درخشیدند

7. spring had come and you and love and hope. . .
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید . . .

8. spring is at hand
بهار نزدیک است.

9. spring is just around the corner
چیزی به بهار نمانده است،بهار نزدیک است.

10. spring is the season when most birds pair off
بهار فصلی است که در آن بیشتر پرندگان جفت می گیرند.

11. spring rains embarrassed the advance of the enemy
باران های بهاری پیشرفت دشمن را کند کرد.

12. spring rains have channeled our farm
باران های بهاری مزرعه ی ما را شیاردار کرده اند.

13. spring vacations
تعطیلات بهاری

14. spring water
آب چشمه

15. spring went by and you went and everything passed on . . .
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت . . .

16. spring a leak
سوراخ شدن،پکیدن،درز پیدا کردن

17. spring back
پس جهیدن،واجهیدن،پس زدن،به جای اول خود برگشتن

18. spring from something
از چیزی ناشی شدن،سرچشمه گرفتن

19. spring to life
غفلتا فعال یا سرزنده شدن،سرحال آمدن

20. spring to mind
به فکر یا مغز خطور کردن

21. spring up
ناگهان پدیدار شدن،غفلتا ظاهر شدن

22. a spring mattress
تشک فنردار

23. a spring wardrobe
پوشاک بهاره

24. compression spring
فنر کمپرسی (یا حلقوی یا فشاری)

25. extension spring
فنر کششی (یا آویخته)

26. in spring the weather is very changeable
در بهار هوا بسیار متغیر است.

27. in spring time when plants begin to peer
در بهاران که گیاهان آغاز به در آمدن می کنند.

28. in spring time, washington is chockablock with tourists
در بهار واشنگتن از توریست موج می زند (پر است).

29. it's spring now
اکنون بهار است.

30. leaf spring
فنر شمشی (یا طبقی یا شاخه ای)

31. our spring break is nine days long
تعطیلات بهاره ی ما نه روز است.

32. our spring garments are moving nicely
لباس های بهاره ی ما خوب به فروش می رسد.

33. the spring dried out
چشمه خشک شد.

34. the spring in the bridegroom's steps
اشتیاق مشهود در گام های داماد

35. the spring recoiled and hit the guest in the face
فنر پس جهید و به صورت مهمان خورد.

36. the spring term
پاره سال بهاری

37. to spring a flock of birds
یک دسته پرنده را تاراندن

38. to spring a trap
تله را بستن

39. to spring to one's feet
ناگهان به پاخاستن

40. torsion spring
فنر پیچشی،فنر لول

41. warm spring days that quicken the earth
روزهای گرم بهاری که زمین را زنده می کند.

42. when spring comes, trees blossom
بهار که می آید درختان شکوفه می کنند.

43. a cool spring wells out of the rock
یک چشمه ی خنک از سنگ می جوشد.

44. a fresh spring day
روز فرحبخش بهاری

45. a glad spring sunrise
پگاه شادی بخش بهاری

46. a hot spring
چشمه آب گرم

47. a mineral spring
چشمه ی آب معدنی

48. a raw spring day
یک روز بهاری سرد و مرطوب

49. a salient spring
چشمه ی جوشنده

50. a watch spring in perfect poise
فنر ساعت که کاملا میزان است

51. an apron spring
بند پیش بند

52. ease the spring gently!
به آرامی فنر را شل کن !

53. hot water spring
چشمه ی آب گرم

54. it was spring and the birds were carolling
بهار بود و پرندگان سرود شادیانه می خواندند.

55. once again spring will come and flowers will bloom
باز هم بهار خواهد آمد و گل ها خواهند شکفت.

56. the boat spring a leak
قایق سوراخ شد.

57. the cool spring water satiated our thirst
آب خنک چشمه تشنگی ما را فرونشاند.

58. the fin spring gushes from a rift in a huge rock
چشمه ی فین (در کاشان) از یک شکاف در یک صخره ی عظیم بیرون می جوشد.

59. the green spring garment of our trees
قبای سبز و بهاری درختان ما

60. as soon as spring arrived, she discarded her winter clothes
به مجرد فرار رسیدن بهار لباس های زمستانی خود را کنار گذاشت.

61. evanescent like a spring storm
زودگذر همچون توفان بهاری

62. once again the spring will embalm the woods and fields
بار دیگر بهار جنگل و دشت ها را خوشبو خواهد کرد.

63. the approach of spring
نزدیک شدن بهار

64. the arrival of spring
آمدن بهار

65. the coming of spring
فرا رسیدن بهار

66. the return of spring
بازگشت بهار

67. the signs of spring
نشانه های بهار

68. the thoughts that spring up in the head of a lover
اندیشه هایی که در سرعاشق به وجود می آیند

69. birds mate in the spring
پرندگان در بهار جفت گیری می کنند.

70. blossoms are harbingers of spring
شکوفه ها نویدگر بهارند.

مترادف ها

فنر (اسم)
buffer, shock absorber, coil, spring

سر چشمه (اسم)
original, principle, derivation, source, origin, root, spring, fountainhead, hotbed, headwaters, fountain, mother, wellspring, headspring, springhead, wellhead

عین (اسم)
original, eye, source, essence, outward, spring, fountain, outness

چشمه (اسم)
well, source, opening, spring, fount, fountain, font, mesh, mineral spring, springhead, wellhead

بهار (اسم)
spring

فصل بهار (اسم)
spring, springtime

حالت فنری (اسم)
spring

جهش یا حرکت فنری (اسم)
spring

حالت ارتجاعی فنر (اسم)
spring

جست و خیز (اسم)
bound, frolic, caper, gambol, saltation, frisk, spring, curvet, tittup, exultance

جهیدن (فعل)
bound, spring

پریدن (فعل)
flight, spout, vault, fly, skip, jump, bounce, spring, tumble

قابل ارتجاع بودن (فعل)
spring

حالت فنری داشتن (فعل)
spring

لی لی کردن (فعل)
hop, hip, skip, spring

جهش کردن (فعل)
spout, rebound, spring, lunge, spurt

تخصصی

[عمران و معماری] فنر - چشمه
[برق و الکترونیک] فنر
[مهندسی گاز] فنر، جهیدن
[زمین شناسی] چشمه - جریان آب سطحی است که هنگام تقاطع سطح ایستابی و سطح زمین بوجود می آید
[ریاضیات] میله، گیره ی فنری، خار، فنر
[معدن] چشمه ( آب های زیرزمینی)
[آب و خاک] چشمه، بهار

انگلیسی به انگلیسی

• season between winter and summer; source of water; metal coil; origin; leap, bounce; flexibility, elasticity
jump, leap; move quickly; suddenly appear; quickly come into being, sprout; work loose; twist, warp (of wood); activate; release; free from prison (slang)
of spring, of the season between winter and summer; grown in the spring, occurring in the spring; having metal coils; flexible, resilient
spring is the season between winter and summer. in the spring the weather starts to get warmer.
a spring is a coil of wire which returns to its original shape after it is pressed or pulled.
a spring is also a place where water comes up naturally through the ground.
when a person or animal springs, they move suddenly upwards or forwards.
if something springs in a particular direction, it moves suddenly and quickly.
if one thing springs from another, the first thing is the result of the second.
if you spring some news or an event on someone, you tell them about it unexpectedly, so that they are surprised.
see also sprang, sprung.
if a boat, container, or roof springs a leak, a hole or crack appears in it and it starts leaking.
if something springs to mind, you suddenly think of it or it is the first thing that you think of when a particular subject is mentioned.
if something springs up, it suddenly appears or comes into existence.

پیشنهاد کاربران

نمایان شدن/ به وجود آمدن/ پدیدار شدن
A good research question doesn't just spring effortlessly from a researcher's mind
مثل فنر پریدن
Spring:
میخوای معانی ش رو بدونی؟
I spring in spring up spring with spring.
من پریدم توی فصل بهار از روی چشمه با فنر.
معانی:
بهار
چشمه
فنر
پریدن
بهار
مثال: Flowers bloom in the spring.
گل ها در بهار می شکفند.
spring 5 ( n ) =a quick sudden jump upward or forward, e. g. With a spring, the cat leaped on to the table.
spring
spring 4 ( n ) =a cheerful, lively quality, e. g. She walked along with a spring in her step.
spring
spring 3 ( n ) =a place where water comes naturally to the surface from under the ground, e. g. a mountain spring. spring water.
spring
spring 2 ( n ) =a twisted piece of metal that can be pushed, pressed, or pulled but that always returns to its original shape or position afterward, e. g. bed springs.
spring
spring 1 ( n ) ( sprɪŋ ) =the season between winter and summer when plants begin to grow, e. g. flowers that bloom in spring.
spring
اسم:
1. فصل بهار
2. چشمه
3. فنر
4. حالت فنری و ارتجاعی
5. پرش و جهش کوتاه و سریع = a quick sudden jump upwards or forwards
The springs in the sofa have gone ( = they no longer return to their original position ) .
...
[مشاهده متن کامل]

فنرای مبل کلا از بین رفتن
the mattress has lost its spring
تشک حالت فنری ش رو از دست داده
With a spring, the cat leapt on to the table.
گربه با یک جهش سریع، پرید روی میز
فعل: ( spring, sprang[also sprung], sprung )
1. پریدن ( خیلی سریع و کوتاه )
2. ناگهان ظاهر شدن
3. آزاد کردن، از زندان فراری دادن کسی
4. نشأت گرفتن از چیزی = spring from
I spring over the spring like spring in spring
من در فصل بهار از چشمه مانند فنر پریدم
madness and creativity could spring from the same source
جنون و خلاقیت می توانند از یک منبع سرچشمه بگیرد
spring a surprise = غافلگیر کردن، شکفت زده کردن
معنی منفجر کردن هم که تو نظرات بود جایی ندیدم و به نظر غلط میاد.

ترتیب دادن سازماندهی کردن
Spring
Sprang
Srung
Noun : بهار - فنر - چشمه
Verb : منفجر شدن یا ظاهر شدن
فصل بهار
:dated•informal
an escape or release from prison
فرار کردن و یا آزاد شدن از زندان
همیشه معلم زبانمون برای این کلمه یه شعر میخوند برای اینکه معنی هاش یادمون بمونه
i spring like spring in spring on spring
من در بهار مثل فنر از روی رودخانه میپرم
N = چشمه ، بهار
V = نشات گرفتن ، ناشی شدن ||| پریدن ، جهیدن
حرف اضافه اش of هستش
گذشته اش میشه sprang
به یکباره به این طرف و آن طرف رفتن
جست، پرش
Make springs یعنی خیز زدن، جستن، پریدن ( معمولا افقی ) مثه حیوونا
⭐نقش اسم و فعل و صفت رو بازی می کنه تو جملات مختلف
VERB
حالت فنری داشتن - حالت ارتجاعی یافتن - ناگهان پیش/بالا آمدن - پیش آمدگی داشتن
- to appear or exist suddenly, or to cause something to happen suddenly
...
[مشاهده متن کامل]

1 ) Settling, seasoning or springing of the foundation
2 ) Springing of the base plate due to temperature variations
▪️▪️▪️
جست و خیز کنان رفتن - لی لی کردن - جستن - جست و خیز کردن
- to move quickly and suddenly toward/towards a particular place or to a new condition
1 ) There was a smile on her face and a spring in her step
2 ) I had a spring in my step when I walked into that office for the last time
3 ) There was a new spring in his step

INFORMAL
Verb
To bring about the escape or release of a prisoner
آزاد کردن ( زندانی ها /گروگان گرفته شده ها )
از زندان خارج کردن
از زندان فراری دادن
My boys will spring Kirk and then we'll talk about giving me hand.
Star Trek TOS

۱. بهار season following winter
۲. فنر
۳. چشمه - سرچسمه مثل سرچشمه های آب گرم مثل محلات
۴. کشسان بودن n
۵. منفجر شدن
و بقیه معانی. کلا زیاد معنی داره
spring from sth means being result of sth
noun = بهار
verb =جهیدن ، پریدن
فصل بهار . بهار 🌸
ایستادن، سرپا شدن
spring to mind
به ذهن خطور کرده

spring is the time when we go to the beach
بهار زمانیه که ما به ساحل میریم🔽
just god٠٧:٥٥ - ١٣٩٧/٠٦/٢٥
I spring in spring up spring with spring:
من در فصل بهار از روی چشمه با فنر پریدم.
spring:بهار؛چشمه؛فنر؛پریدن
I spring over the spring like spring in spring
من در فصل بهار از چشمه مانند فنر پریدم
چشمه، بهار
فنر
به صورت noun میشه بهار و به صورت verb میشه جهدین
، سر چشمه، عین، چشمه، بهار، فصل بهار، حالت فنری، جهش یا حرکت فنری، حالت ارتجاعی فنر، جست و خیز، جهیدن، پریدن، قابل ارتجاع بودن، حالت فنری داشتن، لی لی کردن، جهش کردن
اولین فصل سال شمسی.
فصل بهار.
بهار.
I spring in spring up spring with spring:
من در فصل بهار از روی چشمه با فنر پریدم.
spring:بهار؛چشمه؛فنر؛پریدن
یکی دیگه از معانی این واژه "چشمه آب معدنی" می باشد
مفصل
بهار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس