sprightly

/ˈspraɪtli//ˈspraɪtli/

معنی: چالاک، سرزنده، خوشحال، سرحال، شنگول، با نشاط
معانی دیگر: ملنگ، پرنشاط

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sprightlier, sprightliest
• : تعریف: lively, spirited, or energetic.
مترادف: animated, effervescent, lively, peppy, perky, pert, spirited, vivacious
متضاد: doddery, lethargic, logy
مشابه: alive, bubbly, chipper, energetic, frolicsome, gay, jaunty, playful, spry, vigorous

- The sprightly young girl flitted about the garden chasing butterflies.
[ترجمه گوگل] دختر جوان با شکوه در باغ به تعقیب پروانه ها می چرخید
[ترجمه ترگمان] دختر جوان سرزنده نزدیک باغ به دنبال پروانه ها می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fiddler played a sprightly tune that had us all tapping our feet.
[ترجمه گوگل] کمانچه نواز آهنگی با صدای تند می نواخت که همه ما را مجبور به ضربه زدن به پاهایمان می کرد
[ترجمه ترگمان] ویولن زن یک آهنگ سرزنده نواخت که همه ما را به صدا در آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The leprechaun did a sprightly dance.
[ترجمه گوگل] لپرکان یک رقص با شکوه انجام داد
[ترجمه ترگمان] لپرکان در هر حال یک رقص سرزنده انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: sprightliness (n.)
• : تعریف: in a lively, spirited, or energetic manner.
مترادف: lively, pertly
مشابه: gaily

- This variety of grape produces wine with a sprightly note.
[ترجمه گوگل] این نوع انگور شرابی با نت درخشان تولید می کند
[ترجمه ترگمان] این نوع انگور، شرابی را با یک یادداشت ازسر نشاط تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- For a sprightly salsa, use this combination of seasonings.
[ترجمه گوگل] برای یک سالسا خوش طعم، از این ترکیب چاشنی ها استفاده کنید
[ترجمه ترگمان] برای رقص سالسا، از این ترکیب ادویه استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He's surprisingly sprightly for an old man.
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی برای یک پیرمرد خوش تیپ است
[ترجمه ترگمان]به طرز شگفت انگیزی برای یک پیرمرد سرزنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's a sprightly old man of seventy-five.
[ترجمه گوگل]او پیرمردی هفتاد و پنج ساله است
[ترجمه ترگمان]او مرد سرزنده هفتاد و پنج ساله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's very sprightly for her age.
[ترجمه گوگل]نسبت به سنش خیلی باحاله
[ترجمه ترگمان]برای سن و سال او خیلی سرزنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is a sprightly, breezy wine with loads of vibrant fruit and spice and layers of complex flavor.
[ترجمه گوگل]این یک شراب خوش آب و هوا با بارهای میوه و ادویه پر جنب و جوش و لایه هایی از طعم پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این یک سرزنده و سرزنده است و با بارها پر از میوه و ادویه جات و لایه های مختلف طعم و مزه پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They have a sprightly air and a sly mischievous sense of humour.
[ترجمه گوگل]آنها هوای درخشان و شوخ طبعی شیطنت آمیزی دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها با نشاط و شوخ طبعی موذیانه لبخند می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Although 83 he was still sprightly and his death from pneumonia following a short hospital stay came as a shock.
[ترجمه گوگل]اگرچه او 83 ساله بود و هنوز در حال شادی بود و مرگ او بر اثر ذات الریه به دنبال یک بستری کوتاه مدت در بیمارستان شوکه کننده بود
[ترجمه ترگمان]با اینکه ۸۳ او هنوز سرزنده بود و مرگ او از ذات الریه ناشی از بستری شدن از بیمارستان به عنوان شوک بوجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So sprightly, in fact, that Lizzy swore that we were given back a new cat.
[ترجمه گوگل]در واقع آنقدر با شکوه بود که لیزی قسم خورد که یک گربه جدید به ما پس داده شود
[ترجمه ترگمان]در واقع، در حقیقت، لیزی قسم خورد که ما یک گربه نو به او داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Actually she had been more sprightly since Mr Paradise, the vet, operated on her thyroid.
[ترجمه گوگل]در واقع از زمانی که آقای پارادایس، دامپزشک، تیروئیدش را عمل کرده بود، با شکوه تر بود
[ترجمه ترگمان]در واقع از موقعی که آقای بهشت، دامپزشک و تیروئید او را عمل کرده بود، بیش از پیش سرخوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Anne is a sprightly young woman who works in the local bookstore.
[ترجمه گوگل]آن زن جوانی است که در کتابفروشی محلی کار می کند
[ترجمه ترگمان]آن زن جوانی سرزنده و سرزنده بود که در کتابفروشی محلی کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Aquarelle is affluent and sprightly so that it is so suitable to express the lights, shadows, and colors of atmosphere with ample and transparent layers, which other materials cannot compare to.
[ترجمه گوگل]آکوارل ثروتمند و درخشان است به طوری که برای بیان نورها، سایه‌ها و رنگ‌های جوی با لایه‌های وسیع و شفاف که دیگر مواد قابل مقایسه نیستند، بسیار مناسب است
[ترجمه ترگمان]aquarelle ثروتمند و سرزنده است به طوری که برای بیان نورها، سایه ها، و رنگ های جو با لایه های بزرگ و شفاف، که مواد دیگر نمی توانند با آن ها مقایسه شوند، مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wrote this sprightly little one-acter only to test out my new paper shredder.
[ترجمه گوگل]من این تک بازیگر کوچک و زیبا را فقط برای آزمایش کاغذ خردکن جدیدم نوشتم
[ترجمه ترگمان]من این آهنگ قشنگ را نوشتم فقط برای اینکه کاغذهای جدیدم را امتحان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The patient smiled when he heard the sprightly music on the radio.
[ترجمه گوگل]بیمار با شنیدن موسیقی تند از رادیو لبخند زد
[ترجمه ترگمان]بیمار وقتی شنید که آهنگ های شاد رادیو را شنید لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tossing their heads in sprightly dance.
[ترجمه گوگل]سرشان را به رقص پر شور پرتاب می کنند
[ترجمه ترگمان]سر خود را به رقص درآورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The architectural style of Dongying is simple and sprightly, exhibiting its unique rhythm of urban construction.
[ترجمه گوگل]سبک معماری Dongying ساده و درخشان است و ریتم منحصر به فرد ساخت و ساز شهری خود را به نمایش می گذارد
[ترجمه ترگمان]سبک معماری of ساده و سرزنده است و ریتم منحصر به فرد ساخت وساز شهری را به نمایش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

سرحال (صفت)
game, peppy, slashing, vivid, merry, gay, trig, blithesome, pert, healthy, cheery, wholesome, sprightly, well-disposed, sprightful, wide-awake

شنگول (صفت)
cosh, sprightly, sappy, frisky, mirthful

با نشاط (صفت)
fresh, vivacious, merry, jolly, sprightly, light-hearted, frisky, racy, unwearied

انگلیسی به انگلیسی

• full of life, animated, spirited
someone, especially an old person, who is sprightly is lively and active.

پیشنهاد کاربران

بپرس