spray

/ˈspreɪ//spreɪ/

معنی: ترشح، اب پاش، افشانه، افشان، شاخه کوچک، افشانک، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سم پاش، گردپاش، سنجاق یا گل سینه کوچک، ریزش، ترکه، پاشیدن، افشاندن، زدن، سمپاشی کردن
معانی دیگر: پوشاب (ذرات ریز آب که باد از سطح آب می خیزاند)، پشنگ، اسپری، افشانه ای، افشاندنی، هر چیز افشانه مانند: رگبار، با افشانه زدن، اسپری زدن، به رگبار (گلوله) بستن، سوراخ سوراخ کردن، آبکش کردن، ترشح کردن، پشنگیدن، پوشاب افشاندن، پشنجیدن، گل نم زدن، پشنگ کردن، شاخه گل، شاخه ی گل و برگ، دسته گل، قطرات ریز باران که بادانرا باطراف میزند، سم پاشی، زدن دارو وغیر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: water or another liquid flying or falling in fine droplets, as from the nozzle of a hose.
مترادف: mist, vapor

(2) تعریف: a burst or jet of liquid in fine particles, as from a pressurized can.
مترادف: aerosol

(3) تعریف: a liquid preparation made to be applied or dispensed by spraying, such as an insecticide, paint, or cosmetic.
مترادف: aerosol

(4) تعریف: a device for applying or dispensing a liquid by spraying.
مترادف: atomizer, shower, spray can, sprinkler
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sprays, spraying, sprayed
(1) تعریف: to emit or disperse (a liquid) in fine droplets or particles.
مترادف: atomize, sprinkle
مشابه: diffuse, disperse, spatter, vaporize

- This device sprays water.
[ترجمه گوگل] این دستگاه آب را می پاشد
[ترجمه ترگمان] این دستگاه آب را اسپری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to treat or cover with a spray.
مترادف: sprinkle
مشابه: drizzle, mist, shower

- She sprayed her throat with medicine.
[ترجمه گوگل] به گلویش دارو پاشید
[ترجمه ترگمان] اون با دارو روی گلوش فشار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's quicker to spray the walls with paint than to use a brush.
[ترجمه منیژه اسدنژاد] با اسپری رنگ دیوارها سریعتر ازبرس رنگ میشوند.
|
[ترجمه گوگل] پاشیدن رنگ روی دیوارها سریعتر از استفاده از قلم مو است
[ترجمه ترگمان] سریع تر از آن است که دیوارها را با نقاشی شروع کنند تا از یک برس استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sprayer (n.)
(1) تعریف: to emit or disperse a spray.
مترادف: sprinkle

(2) تعریف: to issue forth in a spray.
مترادف: mist
مشابه: diffuse, shower, sprinkle, vaporize

- Water sprayed from the punctured hose.
[ترجمه گوگل] آب از شیلنگ سوراخ شده پاشیده شد
[ترجمه ترگمان] آب از لوله سوراخ شده پاشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a single shoot or branch that has leaves, flowers, or berries.
مترادف: sprig

- a spray of pine
[ترجمه گوگل] یک اسپری کاج
[ترجمه ترگمان] یک تکه چوب کاج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an ornamental arrangement of flowers, foliage, grasses, or the like.
مترادف: bouquet, sprig

- a bridal spray
[ترجمه گوگل] اسپری عروس
[ترجمه ترگمان] اسپری یک عروس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. spray paint
رنگ افشاندنی

2. a spray of bullets
رگباری از گلوله

3. hair spray
افشانه گیسو (که برای ثابت نگهداشتن مو به کار می رود)،تافت

4. perfume spray
افشانه ی عطر

5. sea spray
ترشح آب دریا

6. the spray of a waterfall
پشنگ آبشار

7. this spray repels mosquitos and flies
این افشانه پشه و مگس را دور می کند.

8. a mosquito-repellent spray
افشانه ی دافع پشه

9. he cut a spray from the tree and gave it to julie
یک شاخه گل و برگ دار از درخت کند و به جولی داد.

10. she placed a spray of yellow flowers on her husband's tomb
یک دسته گل زرد روی قبر شوهرش گذاشت.

11. The walls had been horribly vandalized with spray paint.
[ترجمه گوگل]دیوارها به طرز وحشتناکی با اسپری رنگ تخریب شده بود
[ترجمه ترگمان]دیوارها با اسپری رنگ از کار افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The walls have been horribly vandalized with spray paint.
[ترجمه گوگل]دیوارها به طرز وحشتناکی با اسپری رنگ تخریب شده اند
[ترجمه ترگمان]دیوارها با اسپری رنگ به هم ریخته و ویران شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had a spray in his buttonhole.
[ترجمه گوگل]او یک اسپری در سوراخ دکمه اش داشت
[ترجمه ترگمان]روی buttonhole اسپری زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can you feel the spray from the sea/waterfall?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید اسپری از دریا / آبشار را احساس کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید اسپری را از آبشار \/ آبشار احساس کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The boat sent a cloud of spray up behind it.
[ترجمه گوگل]قایق ابری از اسپری را پشت سرش فرستاد
[ترجمه ترگمان]قایق از پشت آن ابری از دود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A spray of sea water hit her in the face.
[ترجمه گوگل]اسپری آب دریا به صورتش خورد
[ترجمه ترگمان]یک قطره آب دریا به صورت او برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We saw a whale blowing a jet of spray high in the air.
[ترجمه گوگل]نهنگی را دیدیم که یک جت اسپری را در بالا در هوا پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]یک وال را دیدیم که در هوا فواره می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The moon was casting a rainbow through the spray from the waterfall.
[ترجمه گوگل]ماه رنگین کمان را از طریق اسپری آبشار پرتاب می کرد
[ترجمه ترگمان]ماه از طریق پاشیدن آب از آبشار یک رنگین کمان تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A nicotine spray can help smokers quit the habit without putting on weight.
[ترجمه گوگل]اسپری نیکوتین می تواند به افراد سیگاری کمک کند تا بدون افزایش وزن این عادت را ترک کنند
[ترجمه ترگمان]اسپری نیکوتین می تواند به سیگاری ها کمک کند تا این عادت را بدون تحمیل وزن ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشح (اسم)
discharge, spatter, spray, sprinkle, leak, leakage, secretion, transpiration, transudation, splutter

اب پاش (اسم)
pot, spray, sprinkler

افشانه (اسم)
spray

افشان (اسم)
spray

شاخه کوچک (اسم)
twig, sprig, spray, subshrub

افشانک (اسم)
spray

چیز پاشیدنی (اسم)
spray

دواپاشی (اسم)
spray

تلمبه سمپاش (اسم)
spray, spray gun

گردپاش (اسم)
spray, spray gun, sprayer

سنجاق یا گل سینه کوچک (اسم)
spray

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

ترکه (اسم)
switch, branch, rod, offshoot, wand, bequest, twig, sprig, heirloom, spray, bough, wattle, scion

پاشیدن (فعل)
infuse, pour, spatter, besprinkle, spray, sprinkle, sparge, bestrew, strew, spurt, dust, inseminate, perfuse

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

سمپاشی کردن (فعل)
spray

تخصصی

[شیمی] افشانه، افشاندن، افشک
[عمران و معماری] افشاندن - افشانه - اسپری
[نساجی] افشاندن - پاشیدن - پاشیدنی - تزئینات گل و بوته - اسپری - پاشین تحت فشار مایع بصورت ذرات ریز
[پلیمر] افشاندن
[آب و خاک] اسپری، افشان

انگلیسی به انگلیسی

• liquid which falls in small droplets; small flowering branch
disperse a liquid in small droplets; coat a surface with droplets of a liquid
spray is a lot of small drops of water which are being splashed or forced into the air.
if you spray something with a liquid, you cover it with drops of the liquid, for example using a hose or an aerosol.
a spray is a liquid kept under pressure in a container, which you can force out in very small drops.
a spray is also a piece of equipment for spraying water or another liquid on something.
a spray of flowers or leaves is a number of them on one stem or branch.

پیشنهاد کاربران

شتک
افشان زدن ، پراکنده کردن ، پراکنده شدن
spread = پخش کردن ، پهن کردن
افشاندن، پاشیدن
مثلا وقتی با شلنگ آب رو میپاشین رو چمن هم از spray استفاده میشه
sea spray
کفهای روی دریا
شاخسار
spray ( عمومی )
واژه مصوب: افشانه
تعریف: وسیله‏ای برای افشاندن مایع به صورت ذرات ریز
فِشان.
فشانیدن = to spray.
expel

اسپری
یا همون پیس پیس خودمون : )
pjur superhero strong spray
چیز پاشیده شده . مثل آب
آب افشان برای آب
عطرافشان برای عطر
رنگ افشان برای رنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس