spout off


نسنجیده حرف زدن، کتره گویی کردن، حرف بیجا زدن

پیشنهاد کاربران

با آب و تاب نظر دادن، پرحرفی ادعایی، بلندبلند ادعا کردن، اظهار نظر بی پروا، وراجی کردن
|
مترادف ها: rant | brag | mouth off | sound off | pontificate
🔹 مثال ها:
He kept spouting off about how smart he was.
...
[مشاهده متن کامل]

مدام داشت با آب و تاب از باهوش بودن خودش حرف میزد.
Don’t just spout off your opinions—listen to others, too.
فقط نظراتتو بلندبلند نگو، به حرف بقیه هم گوش کن.
She spouted off about politics at every opportunity.
هر فرصتی پیش میآمد درباره سیاستها حرف میزد و ادعا میکرد.

شر و ور گفتن
چرت و پرت گفتن، مزخرف گفتن، دری وری تفت دادن