spouse

/ˈspaʊs//spaʊz/

معنی: همسر، زوج، زوجه، عیال، زن یا شوهر، همسر کردن
معانی دیگر: زن، شوهر، شریک زندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a husband or wife.
مشابه: mate, partner

جمله های نمونه

1. a faithless spouse
همسر خیانتکار

2. When a husband prospers in his business, his spouse benefits also.
[ترجمه گوگل]وقتی شوهر در کسب و کار خود موفق باشد، همسرش نیز سود می برد
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک شوهر در کسب وکار خود پیشرفت می کند، همسر او نیز سود می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The woman and her spouse relieved each other throughout the night at their child's bedside.
[ترجمه نازگل] زن و همسرش در طول شب در کنار تخت کودکشان همدیگر را تسکین دادند.
|
[ترجمه گوگل]زن و همسرش در طول شب در کنار بالین فرزندشان از یکدیگر آسوده خاطر می کردند
[ترجمه ترگمان]زن و همسرش هر شب در کنار تخت خواب بچه یکدیگر را تسلی می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "May I bring my spouse to the office party?" Dorinda asked.
[ترجمه گوگل]"آیا می توانم همسرم را به مهمانی دفتر بیاورم؟" دوریندا پرسید
[ترجمه ترگمان]\"ممکن است همسرم را به مهمانی دعوت کنم؟\" dorinda \" پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her spouse will come to see her on Sunday.
[ترجمه amir] همسر او روز یکشنبه به دیدن او خواهد امد
|
[ترجمه گوگل]همسرش یکشنبه به دیدنش می آید
[ترجمه ترگمان]همسر او برای دیدن او در روز یکشنبه به اینجا خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is often helpful to have your spouse in the room when major news is expected.
[ترجمه A.A] غالبا مفیداست وقتی خبرهای مهم مورد انتظاراست همسرتون را در کنارتون داشته باشید
|
[ترجمه نازگل] وقتی خبرهای مهمی در انتظارتان هست، اینکه همسرتان در اتاق کنارتان باشد خیلی اوقات کمک کنندست.
|
[ترجمه گوگل]زمانی که اخبار مهمی در انتظار شماست، حضور همسرتان در اتاق اغلب مفید است
[ترجمه ترگمان]اغلب برای داشتن همسر شما در اتاق، هنگامی که انتظار می رود اخبار مهم انتظار می رود، مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Take a married couple, with each spouse earning an average salary of $ 4 000.
[ترجمه گوگل]یک زوج متاهل را در نظر بگیرید که هر یک از همسرانشان به طور متوسط ​​4000 دلار حقوق می گیرند
[ترجمه ترگمان]یک زوج متاهل در نظر بگیرید، با هر همسر که حقوق متوسط ۴۰۰۰ دلار را کسب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Which spouse should enter into the covenant?
[ترجمه گوگل]کدام همسر باید به عهد بپردازد؟
[ترجمه ترگمان]کدام همسر باید وارد پیمان شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If you wish, you can also insure your Spouse and pay a joint premium starting from £ 90.
[ترجمه گوگل]در صورت تمایل می توانید همسر خود را نیز بیمه کنید و از 90 پوند حق بیمه مشترک پرداخت کنید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید، می توانید همسر خود را بیمه کنید و یک حق ویژه مشترک از ۹۰ پوند را پرداخت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When possible, it is often advantageous for the spouse also to go into psychotherapy.
[ترجمه گوگل]در صورت امکان، اغلب برای همسر نیز سودمند است که به روان درمانی برود
[ترجمه ترگمان]در صورت امکان، اغلب برای همسر مفید است که به روان درمانی نیز برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Spouse was gobsmacked. After tea and lots of talking, I rang my Mum, singing the praises of epidurals.
[ترجمه گوگل]همسر مات و مبهوت شد بعد از صرف چای و صحبت های زیاد، زنگ زدم به مادرم و ستایش اپیدورال را خواندم
[ترجمه ترگمان]spouse gobsmacked بود بعد از صرف چای و کلی حرف زدن، مادرم را به صدا در آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, some firms issue the spouse with details of opportunities available to do voluntary work or attend further education classes.
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از شرکت‌ها جزئیات فرصت‌های موجود برای انجام کار داوطلبانه یا شرکت در کلاس‌های آموزشی را به همسرشان می‌دهند
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی از شرکت ها همسر را با جزئیات فرصت های موجود برای انجام کار داوطلبانه و یا در کلاس های آموزش بیشتر مطرح می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prize for the innocent spouse lay in benefits such as child custody and financial support.
[ترجمه گوگل]جایزه همسر بی گناه شامل مزایایی مانند حضانت فرزند و حمایت مالی است
[ترجمه ترگمان]جایزه برای همسر بی گناه از جمله حضانت کودک و حمایت مالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They may also insist that the other spouse change their behaviour so that it would be more consistent with their own.
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است اصرار کنند که همسر دیگر رفتار خود را تغییر دهد تا با رفتار خود سازگارتر باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین ممکن است اصرار داشته باشند که همسر دیگر رفتار خود را تغییر دهد به طوری که سازگاری با آن ها بیشتر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lady Grafton had agreed readily with her spouse.
[ترجمه zizi] خانم گرافتن به راحتی با همسرش موافقت کرد
|
[ترجمه گوگل]لیدی گرافتون به راحتی با همسرش به توافق رسیده بود
[ترجمه ترگمان]لیدی گرافتن به راحتی با همسر خود موافقت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Any civil servant who talks to his or her spouse about work would be committing an offence.
[ترجمه گوگل]هر کارمند دولتی که با همسرش در مورد کار صحبت کند مرتکب جرم شده است
[ترجمه ترگمان]هر مستخدم کشوری که با همسر خود صحبت می کند مرتکب جرم خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Property held in joint tenancy automatically passes to the surviving spouse after the death of the other.
[ترجمه گوگل]اموالی که در اجاره مشترک نگهداری می شود پس از فوت دیگری به طور خودکار به همسر بازمانده می رسد
[ترجمه ترگمان]اموال نگهداری شده در قراردادهای اجاره مشترک به طور خودکار به همسر زنده پس از مرگ یکی دیگر منتقل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همسر (اسم)
partner, associate, match, consort, mate, spouse, helpmate

زوج (اسم)
couple, twin, even, conjunction, pair, spouse, twain

زوجه (اسم)
spouse, wife, lady, wedlock

عیال (اسم)
spouse, wife, moiety, ranee

زن یا شوهر (اسم)
spouse

همسر کردن (فعل)
spouse

انگلیسی به انگلیسی

• husband, wife, mate
someone's spouse is their husband or wife; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر )
🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر )
🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر )
◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده
▫️Piblings = خاله و عمو یا عمه و دایی
spouse
همسر ، زوج یا زوجه
همسر، زوج
spouse ( n ) ( spaʊs ) =a husband or wife, e. g. Fill in your spouse's name here. spousal ( adj ) ( spaʊzl ) e. g. spousal consent. spousal abuse.
spouse
زوج
( Wife, husband )
عروس
partner
husband
1. husband
2. wife
3. mate
a husband or a wife
A person’s husband or wife
همسر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس