spousal

/ˈspaʊzəl//ˈspaʊzəl/

معنی: عروسی، ازدواج، زفاف، وابسته به عروسی
معانی دیگر: وابسته به همسر، (نادر) وابسته به ازدواج، ازدواجی، نکاحی، زفافی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or concerning a spouse.

جمله های نمونه

1. spousal benefits
مزایای زن (یا شوهر)

2. Also patron of cowherds, spousal separation, and unhappily married men.
[ترجمه گوگل]همچنین حامی گاوداران، جدایی همسران و مردان متاهل ناراضی
[ترجمه ترگمان]همچنین patron از جدایی از زناشویی، از جدایی از زناشویی، و با ناراحتی از مردان متاهل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Spousal abuse is much in the news, as much or more so as child abuse.
[ترجمه گوگل]همسر آزاری به اندازه کودک آزاری در اخبار بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]سو استفاده نادرست در اخبار بسیار بیشتر یا بیشتر به عنوان سو استفاده از کودکان مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Also patron of spousal separation. Feast day, March 2
[ترجمه گوگل]همچنین حامی جدایی همسر روز جشن، 2 مارس
[ترجمه ترگمان]همچنین حامی جدایی زوجی بود روز بزرگداشت ۲ مارس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The spousal notification requirement is thus likely to prevent a significant number of women from obtaining an abortion.
[ترجمه گوگل]بنابراین، الزام به اطلاع همسر احتمالاً مانع از سقط جنین تعداد قابل توجهی از زنان می شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین این شرط اعلام ازدواج احتمال دارد که تعداد قابل توجهی از زنان از سقط جنین جلوگیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Spousal revenge "is the most rare form of filicide, the murder of a child by a parent.
[ترجمه گوگل]انتقام همسر «نادرترین شکل جنایت کشی، قتل کودک توسط والدین است
[ترجمه ترگمان]انتقام جویانه ترین شکل of، قتل یک کودک توسط پدر و مادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As to spousal, it when that does is OK that when that does.
[ترجمه گوگل]در مورد همسر، زمانی که این اتفاق می افتد خوب است و زمانی که انجام می شود
[ترجمه ترگمان]اما به هر حال، وقتی این کار را انجام می دهد خوب است که چه زمانی این کار را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The neighbors accused the man of spousal abuse.
[ترجمه گوگل]همسایه ها مرد را به همسر آزاری متهم کردند
[ترجمه ترگمان]همسایگان او را به سو استفاده از شوهران خود متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He charged the man with spousal abuse.
[ترجمه گوگل]او این مرد را به همسر آزاری متهم کرد
[ترجمه ترگمان]اون مرد رو متهم به سواستفاده از زن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Armour: " Hold spousal, why do bridegroom and bride want a hand to pulling a hand? "
[ترجمه گوگل]زره: "همسر را بگیر چرا داماد و عروس برای کشیدن دست دست می خواهند؟"
[ترجمه ترگمان]آرمر: \"زوجی را نگاه دارید، چرا داماد و عروس می خواهند یک دست را بکشند؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Family and marital spousal right: spousal right is an entitlement that is legally enforceable.
[ترجمه گوگل]حق زوجیت خانوادگی و زناشویی: حق همسر حقی است که قانوناً قابل اجرا است
[ترجمه ترگمان]خانواده و همسر حق داشتن: حق ازدواج حق است که به طور قانونی لازم الاجرا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Though having spousal relationship, husband and wife are independent subjects of civil law.
[ترجمه گوگل]زن و شوهر با وجود داشتن رابطه زناشویی از موضوعات مستقل قانون مدنی هستند
[ترجمه ترگمان]اگر چه داشتن رابطه همسر، همسر و همسرش، موضوع مستقل حقوق مدنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Victims of spousal hitting - especially women - often suffer adverse health outcomes.
[ترجمه گوگل]قربانیان کتک زدن همسر - به ویژه زنان - اغلب از پیامدهای سلامتی نامطلوب رنج می برند
[ترجمه ترگمان]قربانیان کتک زدن همسر - به خصوص زنان - اغلب از پیامدهای نامطلوبی در سلامتی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. D. The man is a counselor for spousal abuse.
[ترجمه گوگل]د- مرد مشاور همسرآزاری است
[ترجمه ترگمان]مرد یک مشاور برای سو استفاده همسر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عروسی (اسم)
marriage, wedding, nuptial, espousal, nuptials, spousal, hymen, matrimony, wedlock

ازدواج (اسم)
match, marriage, spousal, hymen, matrimony

زفاف (اسم)
spousal, wedlock

وابسته به عروسی (صفت)
spousal, matrimonial

انگلیسی به انگلیسی

• of a spouse, of a husband or wife

پیشنهاد کاربران

بپرس