spotty

/ˈspɑːti//ˈspɒti/

معنی: الوده، ابری، پر از لکه، ابرش، چند در میان
معانی دیگر: لک دار، لک لک، خال دار، متناوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: spottier, spottiest
مشتقات: spottily (adv.), spottiness (n.)
(1) تعریف: marked or covered with spots.
مترادف: dappled, dotted, mottled, piebald, pied, pinto, spotted
مشابه: blotchy, flecked, freckled, splotchy, variegated

(2) تعریف: inconsistent; uneven.
مترادف: checkered, choppy, erratic, fitful, inconsistent, patchy
متضاد: assiduous
مشابه: inconstant, intermittent, irregular, uneven, unsteady, variable

- The team gave a spotty performance this year.
[ترجمه گوگل] این تیم امسال عملکرد چشمگیری داشت
[ترجمه ترگمان] این تیم در سال جاری عملکرد بدی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Tom has a very spotty face.
[ترجمه ارکان ] تام یه چهره بسیار خال دار دارد.
|
[ترجمه Daniel] تام صورتی پر از لکه دارد
|
[ترجمه گوگل]تام چهره بسیار لکه‌ای دارد
[ترجمه ترگمان]صورت تام پر از جوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's going out with some spotty youth.
[ترجمه گوگل]او با چند جوان لکه دار بیرون می رود
[ترجمه ترگمان]اون داره با چند تا جوون پر از جوش بیرون میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has a fairly spotty work record.
[ترجمه گوگل]او سابقه کاری نسبتاً ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان]او سابقه کاری زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I knew him when he was just a spotty youth.
[ترجمه گوگل]من او را زمانی می‌شناختم که جوانی ناقص بود
[ترجمه ترگمان]من او را در زمان جوانی می شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Light suit, short hair, spotty face, but looking in charge.
[ترجمه گوگل]کت و شلوار سبک، موهای کوتاه، صورت خالدار، اما به نظر مسئول
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار روشن، موهای کوتاه و لک spotty، اما به دنبال کار می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This was spotty and not a major problem.
[ترجمه گوگل]این لکه دار بود و مشکل بزرگی نبود
[ترجمه ترگمان]این مساله مشکل دار بوده و مشکل اصلی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Kitty, her heroine, is dumpy, spotty, pallid and downtrodden.
[ترجمه سامان] کیتی قهرمان تپل ، خالدار، رنگ پریده و له شده است
|
[ترجمه گوگل]کیتی، قهرمان او، چرند، لکه دار، رنگ پریده و سرکوب شده است
[ترجمه ترگمان]کیتی، زن قهرمان زن چاق و کثیف و خون آلود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The content is pretty spotty so far.
[ترجمه گوگل]محتوا تا اینجای کار بسیار پرمعنا است
[ترجمه ترگمان]این محتوا تا کنون spotty شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But sketch shows have a spotty prime-time record of late.
[ترجمه گوگل]اما نمایش‌های اسکچ، اخیراً سابقه‌ای نادر در پرایم‌تایم دارند
[ترجمه ترگمان]اما نشان می دهد که یک رکورد رسمی مشکل دار از دیر زمانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clear a spotty complexion with this easy homemade mask.
[ترجمه گوگل]با این ماسک خانگی آسان، پوست لکه‌دار را پاک کنید
[ترجمه ترگمان]یه چهره پر از جوش رو با این ماسک خونگی راحت پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Waved back by a Kalashnikov-wielding, spotty boy-soldier, I was subject to a ten-minute harangue by two bad-tempered border guards.
[ترجمه گوگل]با تکان دادن توسط یک پسر-سرباز خالدار کلاشینکف، من در معرض یک ده دقیقه مزاحمت توسط دو مرزبان بدخلق قرار گرفتم
[ترجمه ترگمان]I که یک سرباز Kalashnikov به نام spotty - سرباز بود، پشت سر هم یک سخنرانی ده دقیقه ای با دو گارد مرزی بد اخلاق صحبت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And who wants spotty people deciding anyone's pay rise?
[ترجمه گوگل]و چه کسی می‌خواهد افراد بی‌نقص تصمیم بگیرند که دستمزد هر کسی افزایش یابد؟
[ترجمه ترگمان]و چه کسی حرص و جوش داره که مردم تصمیم بگیرن کسی رو از پا در بیاره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Magnus, I thought, was a spasmo, spotty piece of elephant dung.
[ترجمه گوگل]من فکر کردم مگنوس یک تکه خالدار و اسپاسمو از سرگین فیل است
[ترجمه ترگمان]به نظر من، Magnus یک لکه پر از مدفوع فیل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Spotty had done more than simply led Brownie's human owner to his trapped friend.
[ترجمه گوگل]اسپاتی بیش از اینکه صاحب انسان براونی را به سمت دوست گرفتارش هدایت کند، کاری انجام داده بود
[ترجمه ترگمان]Spotty بیش از آن انجام داده بود که مالک انسانی Brownie را به دوست به دام افتاده خود هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الوده (صفت)
septic, bedraggled, miry, smeary, spotty, unclean

ابری (صفت)
thick, heavy, spotty, mottled, overcast, cloudy, reeky

پر از لکه (صفت)
spotty

ابرش (صفت)
spotty

چند در میان (صفت)
spotty

انگلیسی به انگلیسی

• stained, covered with spots; irregular, uneven; covered with small sores
someone who is spotty has spots or pimples on their skin, especially on their face.
spotty also means irregular or inconsistent; used in american english.

پیشنهاد کاربران

دمدمی مزاج
spotty young politicians
سیاستمداران جوان دمدمی مزاج
erratic
ناکامل
متوسط ( نه خوب نه بد )
ناهمگن، ناهموار، چیزی که یکدست نیست
خال خالی
عملکرد بد.
در ارتباطات به معنی غیر قابل دسترس بودن است.
پر لک ، پر از لک
به پارچه های دارای دایره های متععد و درشت هم میگویند

بپرس