معنی: نقطه نقطه، هدف یاب، خال گذار، کاشف جنایاتمعانی دیگر: لکه گیر، لکه زدا، زداگر، (ارتش) دیده بان، دیده ور، (ارتش - کسی که از بلندی یا هواپیما به توپخانه و غیره مکان هدف را مخابره می کند) آماج یاب
• (1)تعریف: a person who is employed at a dry cleaner to remove spots from clothing.
• (2)تعریف: a person who observes a specific activity and reports on what is observed.
جمله های نمونه
1. Spotter planes made a preliminary aerial reconnaissance of the island.
[ترجمه گوگل]هواپیماهای اسپاتر یک شناسایی هوایی اولیه از جزیره انجام دادند [ترجمه ترگمان]هواپیماهای Spotter شناسایی هوایی اولیه جزیره را انجام دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He's an avid train - spotter.
[ترجمه گوگل]او یک قطار مشتاق است - ردیاب [ترجمه ترگمان]اون طرفدار پروپا قرص قطار - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The artillery spotter brought down fire on the enemy warship.
[ترجمه گوگل]نقطهنگار توپخانه آتش ناو جنگی دشمن را ساقط کرد [ترجمه ترگمان]فرمانده توپخانه دشمن کشتی جنگی دشمن را شکست داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was a devoted train spotter.
[ترجمه یاسمن] من یک دیده بانی دوره دیده بودم
|
[ترجمه گوگل]من یک ناظر فداکار قطار بودم [ترجمه ترگمان] من یه دیده بان بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Jean worked in the same department as a Spotter and Darner since she joined the company in 196
[ترجمه گوگل]ژان از زمانی که در سال 196 به شرکت پیوست، در همان بخش به عنوان Spotter و Darner کار می کرد [ترجمه ترگمان]او از زمانی که در سال ۱۹۶ به این شرکت پیوست، در همان بخش کار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It's a bonus for the late train spotter.
[ترجمه گوگل]این یک امتیاز برای ناظر دیرتر قطار است [ترجمه ترگمان]این یک پاداش برای the train است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. With the dictator of Gorovia dead, Sureshot and Spotter quickly leave and start the extraction point.
[ترجمه گوگل]با مرگ دیکتاتور Gorovia، Sureshot و Spotter به سرعت محل را ترک کرده و نقطه استخراج را شروع می کنند [ترجمه ترگمان]با دیکتاتور شدن Gorovia، Sureshot و Spotter به سرعت حرکت می کنند و نقطه استخراج را شروع می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was flown out in a tiny Stork spotter plane to Rome.
[ترجمه گوگل]او را با یک هواپیمای کوچک لکلک به رم بردند [ترجمه ترگمان]او در یک صفحه کوچک Stork به رم پرواز کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Snake : Is he alone? No spotter?
[ترجمه گوگل]مار: تنهاست؟ نقطه یابی نیست؟ [ترجمه ترگمان]اون تنهاست؟ خبری نیست؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The spotter changed the battery and relayed the GPS coordinates to a B - 52 approaching the target.
[ترجمه گوگل]ناظر باتری را عوض کرد و مختصات GPS را به B - 52 که به هدف نزدیک می شد، منتقل کرد [ترجمه ترگمان]The باتری را تغییر داد و مختصات GPS را به گروه B - ۵۲ رساند که به هدف نزدیک می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A spotter will give aim to a shooter so they can adjust their gun.
[ترجمه گوگل]یک نقطهنگار به تیرانداز هدف میگیرد تا بتواند تفنگ خود را تنظیم کند [ترجمه ترگمان]A یک عکاس را هدف قرار می دهد تا آن ها بتوانند تفنگ خود را تنظیم کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Your spotter can't, however, eliminate the dangers of bouldering.
[ترجمه گوگل]با این حال، نقطهنگار شما نمیتواند خطرات بولدرینگ را از بین ببرد [ترجمه ترگمان]با این حال، spotter نمی تونه خطر of رو از بین ببره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. To his credit, my spotter did not flinch.
[ترجمه گوگل]به اعتبار او، نقطهنگار من تکان نخورد [ترجمه ترگمان]به افتخار اون، spotter به خودش نپیچید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The spotter planes reported splashes as hits, then corrected themselves.
[ترجمه گوگل]هواپیماهای نقطهای پاشیده شدن را به عنوان ضربه گزارش کردند، سپس خودشان را اصلاح کردند [ترجمه ترگمان]هواپیماهای spotter به سرعت ضربه ها را گزارش کردند و بعد خودشان تصحیح کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
نقطه نقطه (اسم)
spotter
هدف یاب (اسم)
spotter
خال گذار (اسم)
spotter
کاشف جنایات (اسم)
spotter
تخصصی
[معدن] هدایتگر کامیون (ترابری)
انگلیسی به انگلیسی
• person or thing that spots; one whose job is to remove spots from clothing (i.e. at a dry-cleaners); one who keeps watch, lookout; one who sets something in a particular spot
پیشنهاد کاربران
1. ( در ترکیب ) جوینده ی 2. ( هواپیما و غیره ) تجسسی مثال: spotter planes locate the shoals . هواپیماهای تجسسی {مناطق} کم عمق را تعیین کردند.
رصد کننده/ نگرنده هم میتونه یه کار تفریحی باشه هم میتونه شغل باشه. مثل کسایی که در یه موقعیت حساس جلوتر از بقیه می ایستند تا با دید زدن آمار موقعیت رو به دست بیارند و به بقیه اعلام کنند. Weather spotter: کسی که شغلش رصد و گزارش وضعیت آب و هواست. ... [مشاهده متن کامل]
Shark spotter: کسایی که دوربین دارند و به عنوان یه تفریح میرن رو بلندی لب ساحل تا بتونند کوسه هارو ببینند.
[با حالت پسوندی] - نَما
حریف تمرینی
1به شکل پسوند معنای :یاب می دهید مثل talent - spotter 2مکان یاب 3لکه پا کن 4کسی که در تمرین همراه کسی است تا آن شخص آسیب نبیند