[ترجمه گوگل]ورزشکار قد بلند صد کیلوگرم است [ترجمه ترگمان]ورزش کار بلند یک صد کیلوگرم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The newspaper publishes a profile of a leading sportsman every week.
[ترجمه گوگل]این روزنامه هر هفته مشخصات یک ورزشکار برجسته را منتشر می کند [ترجمه ترگمان]این روزنامه هر هفته پروفایل یک ورزش کار پیشرو را منتشر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. As a sportsman, he is long past his sell-by date.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ورزشکار مدت هاست که تاریخ فروش خود را پشت سر گذاشته است [ترجمه ترگمان]او به عنوان یک ورزش کار از مدت ها قبل از فروش خود گذشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. His brother is a sportsman of our school.
[ترجمه گوگل]برادرش ورزشکار مدرسه ماست [ترجمه ترگمان] برادرش به مدرسه ما علاقه داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. If you train hard, you'll make a good sportsman.
[ترجمه گوگل]اگر سخت تمرین کنید، یک ورزشکار خوب خواهید شد [ترجمه ترگمان]اگر به سختی آموزش بدهی، ورزش کار خوبی خواهی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Everybody thinks he is an all-round sportsman.
[ترجمه گوگل]همه فکر می کنند او یک ورزشکار همه جانبه است [ترجمه ترگمان]همه فکر می کنند که او یک ورزش کار بزرگ است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He had a local reputation as a sportsman and a strong man, and also as a womanizer.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ورزشکار و یک مرد قوی و همچنین به عنوان یک زن زن شهرت محلی داشت [ترجمه ترگمان]شهرت محلی به عنوان یک ورزش کار و یک مرد قوی و همچنین یک womanizer داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He is a keen sportsman and enjoys marathon running for charity. joined the purchase ledger department in August.
[ترجمه گوگل]او یک ورزشکار مشتاق است و از دوی ماراتن برای خیریه لذت می برد در ماه اوت به بخش دفتر خرید پیوست [ترجمه ترگمان]او ورزش کار علاقه مند است و از ماراتن برای خیریه لذت می برد در ماه اوت به دفتر خرید پیوست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. My son was nearly 1 and an all-round sportsman, having won several golfing cups and trophies.
[ترجمه گوگل]پسرم تقریباً 1 ساله بود و یک ورزشکار همه جانبه بود و چندین جام و جام گلف را برده بود [ترجمه ترگمان]پسرم تقریبا ۱ سال داشت و یک ورزش کار حرفه ای بود که چندین جام و جایزه گلف به دست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A keen sportsman, he has several times completed the Great North Run.
[ترجمه گوگل]او که یک ورزشکار مشتاق است، چندین بار مسابقه بزرگ شمال را تکمیل کرده است [ترجمه ترگمان]او ورزشکاری مشتاق است که چندین بار the بزرگ شمال را به پایان رسانده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was also an enthusiastic sportsman, and was recently appointed an honorary chairman of Selkirk Cricket Club.
[ترجمه گوگل]او همچنین یک ورزشکار مشتاق بود و اخیراً به عنوان رئیس افتخاری باشگاه کریکت سلکرک منصوب شد [ترجمه ترگمان]او همچنین ورزشکاری مشتاق بود و به تازگی به عنوان رئیس افتخاری باشگاه کریکت Selkirk منصوب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Paul, a keen sportsman, prided himself on his level of fitness.
[ترجمه گوگل]پل، یک ورزشکار مشتاق، به سطح آمادگی جسمانی خود افتخار می کرد [ترجمه ترگمان]پاولوس که یک ورزش کار علاقه مند بود از میزان تناسب اندام خود به خود می بالید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. If anything, the psychological condition of the black sportsman should be tension-packed given the social circumstances surrounding his involvement.
[ترجمه گوگل]در هر صورت، وضعیت روحی و روانی این ورزشکار سیاهپوست با توجه به شرایط اجتماعی پیرامون درگیری او باید پر تنش باشد [ترجمه ترگمان]اگر چیزی وجود داشته باشد، وضعیت روانی ورزش کار سیاه باید با توجه به شرایط اجتماعی پیرامون مشارکت او، تحت فشار قرار گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He's a very keen sportsman .
[ترجمه گوگل]او یک ورزشکار بسیار مشتاق است [ترجمه ترگمان]او یک ورزش کار ماهر و ماهر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ورزشکار (اسم)
athlete, sportsman, gymnast, gamester
ورزش دوست (اسم)
sportsman
ورزشکار جوانمرد (اسم)
sportsman
انگلیسی به انگلیسی
• one who is interested or involved in sports (especially outdoor sports, such as hunting, fishing, etc.); one who displays good sportsmanship a sportsman is a man who takes part in sports.
پیشنهاد کاربران
1. ورزشکار 2. ورزش دوست 3. ( فرد ) دارای روحیه ورزشکاری مثال: a great sportsman یک ورزشکار ماهر و چیره دست