sportsman

/ˈspɔːrtsmən//ˈspɔːtsmən/

معنی: ورزشکار، ورزشدوست، ورزشکار جوانمرد
معانی دیگر: پهلوان، شکارچی، صیاد، جوانمرد، پر ظرفیت (که باخت او را ناراحت و برد او را غره نمی کند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: sportsmen
مشتقات: sportsmanlike (adj.), sportsmanly (adv.)
(1) تعریف: a man who engages in sports or outdoor pastimes, esp. hunting or fishing.

(2) تعریف: a person who is careful to follow rules and displays such qualities as fairness and courtesy in competition.

جمله های نمونه

1. The tall sportsman is one hundred kilograms.
[ترجمه ر.س] ورزشکار100کیلوگرم را بلند کرد
|
[ترجمه گوگل]ورزشکار قد بلند صد کیلوگرم است
[ترجمه ترگمان]ورزش کار بلند یک صد کیلوگرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The newspaper publishes a profile of a leading sportsman every week.
[ترجمه گوگل]این روزنامه هر هفته مشخصات یک ورزشکار برجسته را منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]این روزنامه هر هفته پروفایل یک ورزش کار پیشرو را منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As a sportsman, he is long past his sell-by date.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ورزشکار مدت هاست که تاریخ فروش خود را پشت سر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک ورزش کار از مدت ها قبل از فروش خود گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His brother is a sportsman of our school.
[ترجمه گوگل]برادرش ورزشکار مدرسه ماست
[ترجمه ترگمان] برادرش به مدرسه ما علاقه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If you train hard, you'll make a good sportsman.
[ترجمه گوگل]اگر سخت تمرین کنید، یک ورزشکار خوب خواهید شد
[ترجمه ترگمان]اگر به سختی آموزش بدهی، ورزش کار خوبی خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everybody thinks he is an all-round sportsman.
[ترجمه گوگل]همه فکر می کنند او یک ورزشکار همه جانبه است
[ترجمه ترگمان]همه فکر می کنند که او یک ورزش کار بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had a local reputation as a sportsman and a strong man, and also as a womanizer.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک ورزشکار و یک مرد قوی و همچنین به عنوان یک زن زن شهرت محلی داشت
[ترجمه ترگمان]شهرت محلی به عنوان یک ورزش کار و یک مرد قوی و همچنین یک womanizer داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is a keen sportsman and enjoys marathon running for charity. joined the purchase ledger department in August.
[ترجمه گوگل]او یک ورزشکار مشتاق است و از دوی ماراتن برای خیریه لذت می برد در ماه اوت به بخش دفتر خرید پیوست
[ترجمه ترگمان]او ورزش کار علاقه مند است و از ماراتن برای خیریه لذت می برد در ماه اوت به دفتر خرید پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My son was nearly 1 and an all-round sportsman, having won several golfing cups and trophies.
[ترجمه گوگل]پسرم تقریباً 1 ساله بود و یک ورزشکار همه جانبه بود و چندین جام و جام گلف را برده بود
[ترجمه ترگمان]پسرم تقریبا ۱ سال داشت و یک ورزش کار حرفه ای بود که چندین جام و جایزه گلف به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A keen sportsman, he has several times completed the Great North Run.
[ترجمه گوگل]او که یک ورزشکار مشتاق است، چندین بار مسابقه بزرگ شمال را تکمیل کرده است
[ترجمه ترگمان]او ورزشکاری مشتاق است که چندین بار the بزرگ شمال را به پایان رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was also an enthusiastic sportsman, and was recently appointed an honorary chairman of Selkirk Cricket Club.
[ترجمه گوگل]او همچنین یک ورزشکار مشتاق بود و اخیراً به عنوان رئیس افتخاری باشگاه کریکت سلکرک منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او همچنین ورزشکاری مشتاق بود و به تازگی به عنوان رئیس افتخاری باشگاه کریکت Selkirk منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Paul, a keen sportsman, prided himself on his level of fitness.
[ترجمه گوگل]پل، یک ورزشکار مشتاق، به سطح آمادگی جسمانی خود افتخار می کرد
[ترجمه ترگمان]پاولوس که یک ورزش کار علاقه مند بود از میزان تناسب اندام خود به خود می بالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If anything, the psychological condition of the black sportsman should be tension-packed given the social circumstances surrounding his involvement.
[ترجمه گوگل]در هر صورت، وضعیت روحی و روانی این ورزشکار سیاهپوست با توجه به شرایط اجتماعی پیرامون درگیری او باید پر تنش باشد
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی وجود داشته باشد، وضعیت روانی ورزش کار سیاه باید با توجه به شرایط اجتماعی پیرامون مشارکت او، تحت فشار قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's a very keen sportsman .
[ترجمه گوگل]او یک ورزشکار بسیار مشتاق است
[ترجمه ترگمان]او یک ورزش کار ماهر و ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورزشکار (اسم)
athlete, sportsman, gymnast, gamester

ورزش دوست (اسم)
sportsman

ورزشکار جوانمرد (اسم)
sportsman

انگلیسی به انگلیسی

• one who is interested or involved in sports (especially outdoor sports, such as hunting, fishing, etc.); one who displays good sportsmanship
a sportsman is a man who takes part in sports.

پیشنهاد کاربران

1. ورزشکار 2. ورزش دوست 3. ( فرد ) دارای روحیه ورزشکاری
مثال:
a great sportsman
یک ورزشکار ماهر و چیره دست
ورزشکار
مرد ورزشی
جوانمرد

بپرس