sporting

/ˈspɔːrtɪŋ//ˈspɔːtɪŋ/

وابسته به ورزش، ورزشی، ناوردی، مسابقه ای، ورزش دوست، ورزشکار، جوانمرد، منصف، وابسته به قمار، قماری، بختی، وابسته به بخت آزمایی، (زیست شناسی) جهشی، ناروال، جنده بازی، دلیرانه، تفریح دوست، بازی دوست، درخور ورزش کاران

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sportingly (adv.)
(1) تعریف: active or interested in organized sports.

(2) تعریف: designed or appropriate for sports.

(3) تعریف: characterized by sportsmanlike behavior.
متضاد: unfair

جمله های نمونه

1. sporting goods
کالاهای ورزشی

2. he was sporting a loud tie
یک کراوات جلف زده بود.

3. lambs were sporting in the field
بره ها در مزرعه جست و خیز می کردند.

4. an important date in iran's sporting calendar
تاریخ مهمی در فهرست رویدادهای ورزشی ایران

5. The victory became part of sporting folklore.
[ترجمه گوگل]این پیروزی بخشی از فولکلور ورزشی شد
[ترجمه ترگمان]این پیروزی بخشی از فولکلور ورزشی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They no longer advertise alcohol or cigarettes at sporting events.
[ترجمه گوگل]آنها دیگر در رویدادهای ورزشی الکل یا سیگار را تبلیغ نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها دیگر الکل و سیگار را در مسابقات ورزشی تبلیغ نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The college offers a wide range of sporting activities.
[ترجمه گوگل]این کالج طیف گسترده ای از فعالیت های ورزشی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این کالج طیف وسیعی از فعالیت های ورزشی را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She fully intends to continue her sporting career once she has recovered from her injuries.
[ترجمه گوگل]او به طور کامل قصد دارد پس از بهبودی از مصدومیت به حرفه ورزشی خود ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]او به طور کامل قصد دارد یک بار دیگر به حرفه ورزشی خود ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was almost maniacal in his pursuit of sporting records.
[ترجمه گوگل]او در پیگیری رکوردهای ورزشی تقریباً دیوانه بود
[ترجمه ترگمان]او در تعقیب سوابق ورزشی دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Everyone in the bar was sporting a suntan.
[ترجمه گوگل]همه در بار در حال آفتاب گرفتن بودند
[ترجمه ترگمان] همه توی بار قهوه sporting
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's very sporting of you to give me an initial advantage.
[ترجمه گوگل]این بسیار ورزشی است که شما به من یک مزیت اولیه بدهید
[ترجمه ترگمان]خیلی از لطف شماست که به من یک امتیار اولیه بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Priscilla won't even give me a sporting chance of saying sorry for what I did the other day.
[ترجمه گوگل]پریسیلا حتی به من فرصت ورزشی نمی دهد که برای کاری که روز گذشته انجام دادم متاسفم
[ترجمه ترگمان]اون حتی یه فرصت مناسب برای گفتن کاری که اون روز انجام دادم، نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was very sporting of them to wait until the rest of our team had arrived.
[ترجمه گوگل]برای آنها بسیار ورزشی بود که منتظر بمانند تا بقیه اعضای تیم ما بیایند
[ترجمه ترگمان]خیلی برایشان جالب بود که صبر کنند تا بقیه اعضای تیم ما وارد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Eric was sporting a new camel-hair coat.
[ترجمه گوگل]اریک یک کت جدید از موی شتری پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] اریک \"کت پشمی جدید داشت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to sports; involved or interested in sports; sportsmanlike; of or pertaining to gambling
sporting means relating to sport or used for sport.

پیشنهاد کاربران

1. ورزشی 2. ورزش دوست 3. ورزشکارانه 4. دلیرانه. متهورانه 5. منصفانه. جوانمردانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sport
✅️ اسم ( noun ) : sport
✅️ صفت ( adjective ) : sporting / sportive / sporty
✅️ قید ( adverb ) : sportingly / sportively / sportily
هشدار
شکار
ارز
ورزشکاری که دارای اخلاق جوانمردانه و پهلوان منشانه است و در طی مسابقه سعی نمیکند تا به هر روشی که شده، مسابقه را به نفع خود تمام کند و بِبَرد.
سرگرم کاری بودن

بپرس