معنی: کفیل، حامی، ضامن، بانی، سازمان دهنده، التزام دهنده، مسئولیت را قبولکردن، بانی چیزی شدن، ضمانت کردنمعانی دیگر: بنداد کردن، بندادگری کردن، دهشگری کردن، برپاگر، برپاکننده، متعهد، پایندان، پذیرفتار، رجوع شود به: godparent و godfather و godmother، (برنامه ی رادیو و تلویزیون و گردهمایی های ورزشی و غیره - شخص یا شرکتی که برای تبلیغ، همه یا بخشی از هزینه را می پردازد) دهشگر، ملتزم، متقبل
• : تعریف: to serve as a sponsor for; vouch for. • مشابه: patronize, start, underwrite
جمله های نمونه
1. Eastman Kodak is a major sponsor of the Olympics.
[ترجمه گوگل]ایستمن کداک حامی اصلی المپیک است [ترجمه ترگمان]ایستمن Kodak، حامی اصلی المپیک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I'm doing a sponsored swim on Saturday will you sponsor me?
[ترجمه گوگل]من شنبه یک شنای اسپانسر انجام می دهم آیا شما اسپانسر من می شوید؟ [ترجمه ترگمان]من شنبه با sponsored که دارم شنا می کنم، تو حامی من میشی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I'll sponsor you for £10 - it's all in a good cause.
[ترجمه گوگل]من شما را برای 10 پوند اسپانسر می کنم - همه اینها در یک هدف خوب است [ترجمه ترگمان]من از شما برای ۱۰ پوند حمایت می کنم - همه اینها به یک دلیل خوب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Companies will now be able to sponsor programmes on ITV and Channel
[ترجمه گوگل]شرکت ها اکنون می توانند از برنامه های ITV و Channel حمایت مالی کنند [ترجمه ترگمان]شرکت ها اکنون قادر خواهند بود از برنامه های آی تی وی و کانال حمایت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Unless he can find a sponsor he'll be forced to retire from athletics.
[ترجمه گوگل]اگر نتواند اسپانسر پیدا کند مجبور می شود از دو و میدانی بازنشسته شود [ترجمه ترگمان]مگر اینکه حامی پیدا کنه، مجبور می شه از ورزش بازنشسته بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The bank had offered to sponsor him at university.
[ترجمه گوگل]بانک پیشنهاد داده بود که او را در دانشگاه اسپانسر کند [ترجمه ترگمان]بانک پیشنهاد کرده بود که از او در دانشگاه حمایت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A wealthy sponsor came to our rescue with a generous donation.
[ترجمه گوگل]یک اسپانسر ثروتمند با کمک مالی سخاوتمندانه به ما کمک کرد [ترجمه ترگمان]یک حامی ثروتمند به کمک مالی سخاوتمندانه برای نجات ما آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She found a company to sponsor her through college.
[ترجمه گوگل]او یک شرکت پیدا کرد تا از طریق کالج از او حمایت مالی کند [ترجمه ترگمان]یه شرکتی رو پیدا کرده که اسپانسر این دانشگاه بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We're hoping that a sponsor will come forward with the extra money.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که یک اسپانسر با پول اضافی جلو بیاید [ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که اسپانسر با پول اضافی جلو بیاید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. We have to make the states that sponsor terrorism pay a price.
[ترجمه گوگل]ما باید کاری کنیم که کشورهای حامی تروریسم تاوان بدهند [ترجمه ترگمان]ما باید کشورهای حامی تروریسم را وادار به پرداخت قیمت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Will you sponsor me for a charity walk I'm doing?
[ترجمه گوگل]آیا برای پیاده روی خیریه ای که انجام می دهم حمایت مالی می کنید؟ [ترجمه ترگمان]تو از من برای یه پیاده روی خیریه حمایت می کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Please could you sponsor me for my school's campaign for Help the Aged?
[ترجمه گوگل]لطفاً می توانید از من برای کمپین مدرسه من برای کمک به سالمندان حمایت مالی کنید؟ [ترجمه ترگمان]لطفا میتونی از من برای کمک به سال Aged حمایت کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The company played fairy godmother by deciding to sponsor the club for a further five years.
[ترجمه گوگل]این شرکت با تصمیم به حمایت مالی از باشگاه برای پنج سال دیگر، نقش مادرخوانده پری را بازی کرد [ترجمه ترگمان]این شرکت با تصمیم گرفتن برای حمایت مالی از این باشگاه برای پنج سال دیگر، پری پری را بازی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He will stand sponsor to my son.
[ترجمه Darkness] او حامی پسر من خواهد بود
|
[ترجمه گوگل]او حامی پسرم خواهد بود [ترجمه ترگمان]او حامی فرزند من خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• one who donates money; person or organization that promotes or supports (an event, program, candidate, etc.); godparent back, support, finance, subsidize, promote if an organization sponsors an event or someone's training, it pays some or all of the expenses connected with it, often in return for publicity. if you sponsor a proposal, you officially put it forward and support it. when an organization such as the united nations sponsors negotiations between countries, it suggests holding the negotiations and organizes them. if one country accuses another of sponsoring terrorism, they mean that the other country does not do anything to prevent it, and may even encourage it. if you sponsor someone who is doing something to raise money for charity, for example trying to walk a certain distance, you agree to give them a sum of money for the charity if they succeed in doing it. a sponsor is a person or organization that sponsors something or someone. see also sponsored.
پیشنهاد کاربران
1. ضامن 2. متعهد 3. پدر یا مادر تعمیدی 4. بانی. مبتکر 5. حامی 6. ضمانت کردن. تعهد کردن 7. حمایت کردن از. پشتیبانی کردن از 8. مسئولیت ( چیزی را ) به عهده گرفتن 9. سازمان دادن. 10. هزینه ( چیزی را ) متقبل شدن ... [مشاهده متن کامل]
مثال: the gallery's singular capacity to attract sponsors ظرفیت بی نظیر و استثنایی گالری برای جذب حامیان.
sponsor ( عمومی ) واژه مصوب: پشتیبان 3 تعریف: سازمان یا شخصی که در قبال تبلیغ کالا یا خدمات خود از فعالیت هایی چون فعالیت های ورزشی یا هنری حمایت می کند
سازمان دادن و حمایت مالی کردن
طراح ( یا حامی ) یک لایحه ( یا قانون ) جدید the sponsor of the new immigration bill