spongy

/ˈspəndʒi//ˈspʌndʒi/

معنی: اسفنجی، نرم، منفذ دار، خلل وفرج دار، نرم و متخلخل، شبیه اسفنج
معانی دیگر: نرم و خیس، اسفنج مانند، سوراخ سوراخ، متخلخل، درآشام، جاذب (آبگونه ها)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: spongier, spongiest
مشتقات: spongily (adv.), sponginess (n.)
• : تعریف: resembling a sponge in lightness, porosity, absorbency, or esp. resiliency.
متضاد: hard

- soft, spongy ground
[ترجمه گوگل] زمین نرم و اسفنجی
[ترجمه ترگمان] زمین نرم و اسفنجی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a spongy woven material
[ترجمه گوگل] یک ماده بافته اسفنجی
[ترجمه ترگمان] بافت اسفنجی با بافت اسفنجی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- spongy bread
[ترجمه گوگل] نان اسفنجی
[ترجمه ترگمان] نان اسفنجی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. spongy ground
زمین گل و شل (کاملا خیس)

2. The bread had a spongy texture.
[ترجمه گوگل]نان بافت اسفنجی داشت
[ترجمه ترگمان]نان یک بافت اسفنجی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The ground was soft and spongy.
[ترجمه گوگل]زمین نرم و اسفنجی بود
[ترجمه ترگمان]زمین نرم و نرم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The earth was soft and spongy underfoot.
[ترجمه گوگل]زمین زیر پا نرم و اسفنجی بود
[ترجمه ترگمان]زمین زیر زمین نرم و نرم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The earth was spongy from rain.
[ترجمه گوگل]زمین از باران اسفنجی شد
[ترجمه ترگمان]زمین از باران نرم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The blood cells made in the spongy area inside our large bones are of three types.
[ترجمه گوگل]سلول های خونی ساخته شده در ناحیه اسفنجی داخل استخوان های بزرگ ما سه نوع هستند
[ترجمه ترگمان]سلول های خونی که در ناحیه اسفنجی درون استخوان بزرگ ما ایجاد می شوند از سه نوع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The ground was soft and spongy and in only a few paces her canvas shoes were soaked.
[ترجمه گوگل]زمین نرم و اسفنجی بود و تنها در چند قدمی کفش های بوم او خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]زمین نرم و نرم بود و فقط چند قدم کفش های کتانی او خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The pouch-lining then becomes soft and spongy and secretes a nourishing fluid which the babies absorb.
[ترجمه گوگل]سپس آستر کیسه نرم و اسفنجی می شود و مایع مغذی ترشح می کند که نوزاد آن را جذب می کند
[ترجمه ترگمان]سپس پوشش کیسه نرم و نرم می شود و مایعی مغذی را تغذیه می کند که نوزادان جذب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He too felt the spongy soil drawing him downwards.
[ترجمه گوگل]او نیز احساس کرد خاک اسفنجی او را به سمت پایین می کشاند
[ترجمه ترگمان]او نیز خاک اسفنجی را احساس کرد که او را به سمت پایین می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But the floors feel spongy with moisture, and the air is saturated with the smell of mildew and fried fish.
[ترجمه گوگل]اما کف با رطوبت اسفنجی می شود و هوا از بوی کپک و ماهی سرخ شده اشباع شده است
[ترجمه ترگمان]اما کف زمین پر از رطوبت است و هوا از بوی کپک و ماهی سرخ شده اشباع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Softboard has a spongy texture, which gives it good sound and thermal insulation properties.
[ترجمه گوگل]تخته نرم دارای بافت اسفنجی است که به آن خاصیت عایق صوتی و حرارتی خوبی می دهد
[ترجمه ترگمان]softboard دارای بافت اسفنجی است که به آن خواص عایق حرارتی و حرارتی خوبی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nobody harvests its spongy woods and makes the trunks sigh like toy soldiers giving up life.
[ترجمه گوگل]هیچ‌کس چوب‌های اسفنجی‌اش را درو نمی‌کند و تنه‌ها را مانند سربازان اسباب‌بازی آه می‌کشد که جان را از دست می‌دهند
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جنگل اسفنجی وجود ندارد و تنه های درختان را مثل سربازهای اسباب بازی که زندگی را رها می کنند، آه می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One day it was a moist, spongy cake, another time it was Jell-O and whipped cream.
[ترجمه گوگل]یک روز کیک مرطوب و اسفنجی بود، یک بار دیگر ژل او و خامه فرم گرفته بود
[ترجمه ترگمان]یک روز یک کیک مرطوب و اسفنجی بود، یک دفعه دیگر ژله و کرم مرطوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The floating leaves are spongy and swollen, thus making the plant buoyant.
[ترجمه گوگل]برگ های شناور اسفنجی و متورم هستند، بنابراین گیاه را شناور می کند
[ترجمه ترگمان]برگ های شناور اسفنجی نرم و متورم هستند در نتیجه باعث می شود که گیاه شناور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Benjy returned to the clothesline with three spongy, muddy clothespins.
[ترجمه گوگل]بنجی با سه گیره لباس اسفنجی و گل آلود به بند رخت برگشت
[ترجمه ترگمان]Benjy با سه بازی اسفنجی به طناب رخت clothesline بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسفنجی (صفت)
cancellated, cancellous, spongy, fungal, fungous

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

منفذ دار (صفت)
vesicular, spongy, poriferous

خلل وفرج دار (صفت)
spongy, poriferous, porous

نرم و متخلخل (صفت)
spongy

شبیه اسفنج (صفت)
spongy

تخصصی

[عمران و معماری] اسفنجی
[زمین شناسی] اسفنجی
[نساجی] اسفنجی

انگلیسی به انگلیسی

• soft and porous, absorbent and elastic; resembling a sponge
something that is spongy is soft and squashy.

پیشنهاد کاربران

spongy ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: اسفنجی
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی ای که بافتی متخلخل و برگشت پذیر و جاذب آب دارد

بپرس