sponge

/ˈspəndʒ//spʌndʒ/

معنی: طفیلی، ابر حمام، انگل، اسفنج، انگل شدن، طفیلی کردن یاشدن، با اسفنج پاک کردن یا تر کردن، جذب کردن
معانی دیگر: (با اسفنج) پاک کردن، خیس کردن، ابر کشیدن، (معمولا با: away یا off یا out) از میان بردن، کندن، زدودن، (مثلا با اسفنج - معمولا با: up) درآشامیدن، کلاشی کردن، مفت خوری کردن، تلکه کردن، تیغ زدن، (جانورشناسی) اسفنج (موجودات آبزی و بی حرکت و حفره دار شاخه ی porifera)، (برای شستشو و غیره) اسفنج، ابرحمام (طبیعی یا مصنوعی)، (جراحی و غیره) یک لایه پنبه، یک لایه باند، (پسخوراک) ژله و خامه ی پف کرده، (به ویژه طبخ نان) خمیر ورآمده، فلز اسفنجی، فلز متخلخل، فلز روزندار، آدم پرظرفیت (برای کسب دانش یا مشروبخواری و غیره)، آدم گنجا، (عامیانه) کلاش، درکش، اهل تلکه، (در دریا) اسفنج گیری کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: throw in the sponge
(1) تعریف: any of various aquatic animals with a porous body and a tough fibrous or calcareous skeleton formed of irregular clumps or branched masses that are attached to underwater surfaces.

(2) تعریف: the light, flexible, porous skeleton mass of certain of these animals, dried without the fleshy matter and used for cleaning and bathing.

(3) تعریف: any similar absorbent material made of rubber, cellulose, cotton gauze, or various synthetics, and used for surgical purposes, cleaning, and the like.

(4) تعریف: one who is considered to be unnecessarily dependent on others, as for money.
مشابه: drone

(5) تعریف: a person who easily absorbs much information or knowledge.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sponges, sponging, sponged
(1) تعریف: to wipe, clean, or moisten with a sponge.

(2) تعریف: to soak up or absorb with a sponge (usu. fol. by up).

(3) تعریف: to obtain by relying on others' generosity.
مشابه: bum

- He sponged a meal from me.
[ترجمه گوگل] او یک وعده غذایی از من گرفت
[ترجمه ترگمان] اون با اسفنج یه غذایی رو از من پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: spongelike (adj.)
(1) تعریف: to use a sponge to absorb, clean, or moisten something.

(2) تعریف: to get others to supply one's needs (often fol. by on or off).

- She has been sponging on her sisters for years.
[ترجمه گوگل] او سالهاست که خواهرانش را اسفنج می کند
[ترجمه ترگمان] سال ها است که او را روی خواهرانش متمرکز کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a sponge imbibes water
اسفنج،آب را جذب می کند.

2. to sponge a patient's back with alcohol
پشت بیمار را با الکل ابر کشیدن

3. first dampen the sponge
اول اسفنج را نم دار بکن.

4. to squeeze water from a sponge
آب اسفنج را چلاندن

5. throw (or toss) in the sponge
(به ویژه مشت زنی) تسلیم شدن،به شکست خود اعتراف کردن

6. the porous rock drank water like a sponge
سنگ خلل و فرج دار مثل اسفنج آب جذب می کرد.

7. This sponge doesn't soak up water very well.
[ترجمه گوگل]این اسفنج به خوبی آب را جذب نمی کند
[ترجمه ترگمان]این اسفنج آب را به خوبی جذب نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sponge cakes have a light texture.
[ترجمه گوگل]کیک های اسفنجی بافت سبکی دارند
[ترجمه ترگمان]کیک های اسفنجی یک بافت نور دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Give it a sponge with a damp cloth - that will remove the blood stains.
[ترجمه گوگل]یک اسفنج با یک پارچه مرطوب به آن بدهید - که لکه های خون را پاک می کند
[ترجمه ترگمان]یک اسفنج با یک پارچه مرطوب به آن بدهید - که لکه های خون را پاک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You should try to sponge out the memory of the accident.
[ترجمه گوگل]شما باید سعی کنید خاطره تصادف را از بین ببرید
[ترجمه ترگمان]باید سعی کنی حافظه اون تصادف رو پاک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Would you like some more sponge?
[ترجمه گوگل]آیا یک اسفنج دیگر می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]یه کم اسفنج بیشتر دوست داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sponge yourself down, and then take a shower.
[ترجمه گوگل]اسفنج خود را پایین بیاورید و سپس دوش بگیرید
[ترجمه ترگمان] آروم باش و یه دوش بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's so nice to sponge myself down in a hot bath; it makes me feel so much cleaner.
[ترجمه گوگل]خیلی خوب است که خودم را در یک حمام داغ اسفنج کنم این به من احساس تمیزی بیشتری می دهد
[ترجمه ترگمان]خیلی خو به که خودمو توی یه حموم داغ گرم کنم؛ این باعث می شه احساس خیلی بهتری داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You can't always sponge on me, but have to work.
[ترجمه گوگل]شما همیشه نمی توانید من را اسفنج کنید، اما باید کار کنید
[ترجمه ترگمان]تو همیشه نمی توانی با من اسفنج درست کنی، اما باید کار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That child soaks up new facts like a sponge!
[ترجمه گوگل]آن کودک مانند یک اسفنج حقایق جدید را جذب می کند!
[ترجمه ترگمان]اون بچه حقایق جدید رو مثل یه اسفنج جذب میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طفیلی (اسم)
vagabond, drone, lizard, rounder, parasite, sponge, sponger

ابر حمام (اسم)
sponge, foam rubber, sponge rubber

انگل (اسم)
satellite, raff, guest, hanger-on, leech, parasite, sponge, sycophant

اسفنج (اسم)
sponge

انگل شدن (فعل)
sponge

طفیلی کردن یاشدن (فعل)
sponge

با اسفنج پاک کردن یا تر کردن (فعل)
sponge

جذب کردن (فعل)
absorb, attract, imbibe, amuse, imbrue, intussuscept, sop, sponge

تخصصی

[شیمی] اسفنج
[عمران و معماری] اسفنج
[نساجی] اسفنج
[پلیمر] اسفنج

انگلیسی به انگلیسی

• aquatic animal with a porous outer body and a rigid or elastic skeleton; skeleton of a sponge; piece of flexible and absorbent plastic or rubber used for cleaning; one or that which absorbs; sponger
clean with a sponge; wipe with a sponge; absorb liquid; exploit, live at the expense of others
a sponge is a piece of a squashy, absorbent substance with lots of holes in it, used for cleaning things or washing your body.
if you sponge something, you wipe it with a wet sponge.
a sponge is also a light cake or pudding.
someone who sponges on other people or sponges off them regularly gets money from them without giving anything in return; an informal expression, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

sponge 2 ( n ) =a simple sea creature with a light body full of holes, from which natural sponge is obtained
sponge
sponge 1 ( n ) ( spʌndʒ ) =a piece of artificial or natural material that is soft and light and full of holes and can hold water easily, used for washing or cleaning
sponge
Sponge به معنی شخص بسیار کنجکاو و جستجوگر هم به کار میره
اسفنج حمام
اسفنج
باب اسفنجی

اسفناج

بپرس