spokesman

/ˈspoʊksmən//ˈspəʊksmən/

معنی: سخنگو، سخن ران
معانی دیگر: سخنگو (معمولا مرد)، ناطق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: spokesmen
• : تعریف: a man who speaks for one or more other persons.
مترادف: spokesperson, spokeswoman
مشابه: exponent

جمله های نمونه

1. an officially constituted spokesman
سخنگوی منتخب و رسمی

2. She was reported by the hospital spokesman to be making excellent progress.
[ترجمه گوگل]سخنگوی بیمارستان گزارش داد که او پیشرفت بسیار خوبی داشته است
[ترجمه ترگمان]او توسط سخنگوی بیمارستان گزارش شد که پیشرفت خوبی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The government spokesman gave a quick briefing to the reporters.
[ترجمه گوگل]سخنگوی دولت در جمع خبرنگاران توضیحاتی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگوی دولت گزارشی سریع به خبرنگاران داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The spokesman was completely discombobulated by the hecklers.
[ترجمه گوگل]سخنگو توسط هکرها کاملاً از هم پاشیده شد
[ترجمه ترگمان]این سخنگو کاملا تحت تاثیر the قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The spokesman stressed that the measures did not amount to an overall ban.
[ترجمه گوگل]این سخنگو تاکید کرد که این اقدامات به معنای ممنوعیت کلی نیست
[ترجمه ترگمان]این سخنگو تاکید کرد که این تدابیر به طور کلی تحریم نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The spokesman for the State Department declared his views to a group of reporters from radio,television,and newspapers.
[ترجمه گوگل]سخنگوی وزارت امور خارجه نظرات خود را به جمعی از خبرنگاران رادیو، تلویزیون و روزنامه ها اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگوی وزارت امور خارجه دیدگاه های خود را به گروهی از گزارشگران رادیو، تلویزیون و روزنامه ها اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The spokesman made it clear that no compromise was yet in sight.
[ترجمه گوگل]سخنگو تصریح کرد که هنوز هیچ مصالحه ای در چشم نیست
[ترجمه ترگمان]این سخنگو اظهار داشت که هنوز هیچ سازشی دیده نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A spokesman for the dockyard said they hoped to launch the first submarine within two years.
[ترجمه گوگل]یکی از سخنگویان اسکله گفت که امیدوارند اولین زیردریایی را ظرف دو سال آینده راه اندازی کنند
[ترجمه ترگمان]سخنگوی for گفت که آن ها امیدوار هستند که اولین زیردریایی را در عرض دو سال پرتاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is the spokesman for the conference.
[ترجمه گوگل]او سخنگوی این کنفرانس است
[ترجمه ترگمان]او سخنگوی کنفرانس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The spokesman adverted to a statement.
[ترجمه گوگل]این سخنگو به بیانیه ای اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]این سخنگو در بیانیه ای گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The spokesman refused either to confirm or deny the reports.
[ترجمه گوگل]سخنگو از تایید یا تکذیب این گزارش ها خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگو از تایید یا تکذیب گزارش ها خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The spokesman said no decision on the proposal was likely in the immediate future.
[ترجمه گوگل]این سخنگو گفت که هیچ تصمیمی در مورد این پیشنهاد در آینده نزدیک وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]سخنگو گفت هیچ تصمیمی در مورد این پیشنهاد در آینده نزدیک اتخاذ نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A spokesman said it was an isolated incident .
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی گفت که این یک حادثه منفرد است
[ترجمه ترگمان]یک سخنگو گفت این یک حادثه جداگانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A spokesman declined to comment until the evidence could be studied further.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی تا زمانی که شواهد بیشتر مورد مطالعه قرار نگیرد از اظهار نظر خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]یک سخنگو از اظهار نظر تا زمانی که شواهد بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A bank spokesman was unable to clarify the situation.
[ترجمه گوگل]سخنگوی بانک نتوانست وضعیت را روشن کند
[ترجمه ترگمان]سخنگوی بانک نتوانست وضعیت را روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخنگو (اسم)
announcer, speaker, broadcaster, narrator, talker, spokesman, newsreader, newscaster, mouthpiece, elocutionist, spieler, newsperson, prolocutor, talking head

سخن ران (اسم)
speaker, spokesman, orator, lecturer

انگلیسی به انگلیسی

• man who speaks for or on behalf of a person (or company, etc.)
a spokesman is a male spokesperson.

پیشنهاد کاربران

سخنگو
مثال: The company's spokesman addressed the media regarding the recent controversy.
سخنگوی شرکت درباره اخیراً به وجود آمده ی اختلافات به رسانه ها پاسخ داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
سخنگو. سخنران. ناطق
مثال:
Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency announcement was activated by error on our flight from Miami to Hawaii.
بعدا یک سخنگوی خطوط هوایی انگلیسی گفت: یک اعلان وضع اضطراریِ از پیش ضبط شده به اشتباه در پروازمان از میامی به هاوایی فعال شده بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

سخنگو
سخنگو
سخنگو وزارت خارجه :Foreign Ministr Spokesman

بپرس