spoilt
/ˈspɔɪlt//spɔɪlt/
معنی: لوس
معانی دیگر: زمان گذشته و اسم مفعول: spoil، تباه، ضایع، فاسد، معیوب، خراب، بد بالاامده

جمله های نمونه
1. that spoilt child's petulance
بد خلقی آن کودک لوس
2. the petulant demands of a spoilt child
خواسته های بهانه گیرانه ی کودک لوس
3. The dignity of the occasion was spoilt when she fell down the steps.
[ترجمه ترگمان]وقتی که از پله ها پایین می آمد، وقار و ابهت این موقعیت از بین می رفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که قدمهای او را سیراب کرد، کرامت مناسبت خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]هنگامی که قدمهای او را سیراب کرد، کرامت مناسبت خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The rain has spoilt my painting.
[ترجمه ترگمان]باران نقاشی مرا خراب کرده است
[ترجمه گوگل]باران نقاشی من را خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]باران نقاشی من را خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Our camping trip was spoilt by bad weather.
[ترجمه ترگمان]اردوی تفریحی ما به خاطر هوای بد به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]سفر کمپینگ ما توسط آب و هوای بد خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]سفر کمپینگ ما توسط آب و هوای بد خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The small boy spoilt the picture by smearing it with ink.
[ترجمه ترگمان]پسر کوچک عکس را با جوهر آلوده کرد
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو تصویر را با لکه کردن با جوهر نقاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو تصویر را با لکه کردن با جوهر نقاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The spoilt child sat there pouting.
[ترجمه ترگمان]بچه لوس و لوس نشسته بود و اخم کرده بود
[ترجمه گوگل]بچه خراب شده نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]بچه خراب شده نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. At lunchtime, MPs are spoilt for choice in 26 restaurants and bars.
[ترجمه ترگمان]در زمان ناهار، نمایندگان مجلس برای انتخاب در ۲۶ رستوران و میله ها لوس شده اند
[ترجمه گوگل]در ناهار، نمایندگان مجلس برای انتخاب در 26 رستوران و میله ها خراب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]در ناهار، نمایندگان مجلس برای انتخاب در 26 رستوران و میله ها خراب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He's a spoilt brat and it's about time he learnt to behave properly.
[ترجمه ترگمان]او یک بچه لوس و لوس است و درباره زمانی است که یاد می گیرد درست رفتار کند
[ترجمه گوگل]او یک شوخی خراب است و این زمانی است که او آموخته که به درستی رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]او یک شوخی خراب است و این زمانی است که او آموخته که به درستی رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The ravages of time had spoilt her looks.
[ترجمه ترگمان]گذشت زمان، قیافه اش را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]خراب شدن زمان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]خراب شدن زمان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The oil spill has spoilt the whole beautiful coastline.
[ترجمه ترگمان]نشت نفت همه خطوط ساحلی زیبا را خراب کرده است
[ترجمه گوگل]نشت نفت باعث نابودی کل خط ساحلی زیبا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]نشت نفت باعث نابودی کل خط ساحلی زیبا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The bad news has spoilt my day.
[ترجمه ترگمان]خبر بد، روزم را خراب کرده است
[ترجمه گوگل]خبر بد روزم را خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]خبر بد روزم را خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A spoilt child is rarely popular with other children.
[ترجمه ترگمان]یک کودک لوس به ندرت با کودکان دیگر محبوب است
[ترجمه گوگل]یک کودک خراب به ندرت با سایر کودکان محبوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]یک کودک خراب به ندرت با سایر کودکان محبوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In the end I think the film was spoilt by a weak story line.
[ترجمه ترگمان]در پایان، فکر می کنم این فیلم با یک خط داستانی ضعیف ساخته شده است
[ترجمه گوگل]در پایان من فکر می کنم که فیلم توسط خط داستان ضعیف خراب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]در پایان من فکر می کنم که فیلم توسط خط داستان ضعیف خراب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Ben was a spoilt brat .
[ترجمه ترگمان]بن یه بچه لوس و لوس بود
[ترجمه گوگل]بن زخم خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]بن زخم خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt
به انگلیسی
• rotten, decayed; excessively indulged, pampered too much
پیشنهاد کاربران
لوس یا ناز پرورده ی پدر مادر
مثال:
he is very spoilt by his parents
مثال:
he is very spoilt by his parents
تباه شدن ، بی مصرف ، کم رونق شدن
باطل
Stop acting like a spoilt child
بس کن رفتار کردن مث یه بچه لوس اُ
بس کن رفتار کردن مث یه بچه لوس اُ
( صفت )
1 - لوس، ناز پرورده
2 - بد بار آمده
1 - لوس، ناز پرورده
2 - بد بار آمده
( صفت )
1 - لوس، ناز پرورده
2 - بد بار آمده ( بد بزرگ یا رشد یافته از نظر اینکه لوس شده )
1 - لوس، ناز پرورده
2 - بد بار آمده ( بد بزرگ یا رشد یافته از نظر اینکه لوس شده )