spoiled


معنی: ضایع، خراب، لوس، خراب شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a misguided sense that one is entitled to have one's desires and wishes gratified, resulting from overly indulgent treatment by parents or others.
متضاد: unspoiled

- The parents granted the child's every wish, so it was no surprise that he became intensely spoiled.
[ترجمه گوگل] والدین هر آرزوی کودک را برآورده کردند، بنابراین تعجبی نداشت که او به شدت لوس شد
[ترجمه ترگمان] والدین همه آرزوی کودک را برآورده کردند، بنابراین تعجبی نداشت که او به شدت لوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being accustomed to a favorable situation and therefore being unable, or potentially unable, to adjust easily to a less favorable situation.

- We got very spoiled when we had our own car, so we don't like to take the bus now.
[ترجمه Ramin] ( موقعی که ) وقتی که ماشین خودمون رو داشتیم خیلی بد عادت شدیم، جوری که دیگه حالا دوست نداریم سوار اتوبوس بشیم
|
[ترجمه neda] وقتی ماشین شخصی داشتیم خیلی بد عادت شده بودیم بنابراین حالا دوست نداریم سوار اتوبوس شویم.
|
[ترجمه گوگل] وقتی ماشین خودمان را داشتیم خیلی خراب شدیم، بنابراین دوست نداریم الان سوار اتوبوس شویم
[ترجمه ترگمان] وقتی ماشین خودمون رو داشتیم خیلی خراب شدیم، پس دیگه دوست نداریم سوار اتوبوس بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. spoiled milk becomes sour
شیر خراب ترش مزه می شود.

2. a spoiled child
بچه ی لوس

3. rain spoiled the picnic
باران پیک نیک را به هم زد.

4. the spoiled pets of motion picture magazines
سوگلی های لوس مجلات سینمایی

5. this spoiled child needs a good smacking
این بچه ی لوس یک کتک حسابی لازم دارد.

6. be spoiled for choice
آنقدر چیز خوب برای گزینش داشتن که از گزینش عاجز بودن

7. what this spoiled kid needs is a kick in the pants
چیزی که این بچه ی لوس احتیاج دارد یک لگد به ماتحت است.

8. he is a spoiled brat
بچه ی لوس و ننری است.

9. this teacher has really spoiled the students
این معلم خیلی به شاگردها رو داده است.

10. the island was flooded and much valuable land spoiled
سیل جزیره را فرا گرفت و زمین های پر ارزش فراوانی را تباه کرد.

11. The weather rather spoiled our trip to the seaside.
[ترجمه گوگل]آب و هوا سفر ما به ساحل را خراب کرد
[ترجمه ترگمان]آب و هوا سفر ما را به کنار دریا ضایع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If we hurry the work, it may be spoiled.
[ترجمه گوگل]اگر کار را عجله کنیم ممکن است خراب شود
[ترجمه ترگمان]اگر عجله کنیم، ممکن است خراب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The never-ending quarrel among the visitors certainly spoiled their appetite for the banquet.
[ترجمه گوگل]نزاع بی پایان بین بازدیدکنندگان مطمئناً اشتهای آنها را برای ضیافت خراب کرد
[ترجمه ترگمان]نزاع پایانی بین مهمانان به طور قطع اشتهای خود را برای مهمانی خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His mother spoiled him indulging his every whim.
[ترجمه گوگل]مادرش او را با اغماض از هر هوس و هوس او خراب کرد
[ترجمه ترگمان]مادرش او را تباه کرده بود و هر هوس و هوس او را به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was spoiled by her father.
[ترجمه امیر] او توسط پدرش لوس شده بود.
|
[ترجمه عرفان] پدرش اورا لوس کرده
|
[ترجمه گوگل]او توسط پدرش لوس شد
[ترجمه ترگمان]پدرش او را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They spoiled their child.
[ترجمه گوگل]فرزندشان را لوس کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بچه خود را خراب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضایع (صفت)
addle, spoiled, damaged, decayed, rotten

خراب (صفت)
desolate, bad, spoiled, rotten, ill, ruined, devastated, impaired, ruinous, miscreant, depraved, rotten-hearted, tumble-down, wasted

لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt

خراب شده (صفت)
spoiled

انگلیسی به انگلیسی

• rotten, decayed; excessively indulged, pampered too much

پیشنهاد کاربران

در مودد مواد غذایی : فاسد شدن.
مثال؛
The milk is spoiled.
شیر فاسد شده.
فاش شده، آشکار شده ( در مورد داستان و فیلم )
تنبل
Synonym: capricious
لوس ، ننر
خز، ضایع.
فاسد کردن
بدعادت شده
لوس کردن ، فاسد کردن
خراب / خراب شده/لوس
لوس و ننر
لوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس