[ترجمه گوگل] نیک و نورا از هم جدا شدند [ترجمه ترگمان] نیک \"و\" نورا \"از هم جدا شدن\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a breaking up or dividing into two or more parts, groups, or the like.
جمله های نمونه
1. Research suggests that children whose parents split up are more likely to drop out of high school.
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان میدهد کودکانی که والدینشان از هم جدا شدهاند، احتمال ترک تحصیل در دبیرستان بیشتر است [ترجمه ترگمان]تحقیقات نشان می دهد که کودکانی که والدینشان از هم جدا می شوند احتمال بیشتری دارد که از دبیرستان اخراج شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. 'They've split up. ' 'Since when?'
[ترجمه گوگل]آنها از هم جدا شده اند ' 'از کی تا حالا؟' [ترجمه ترگمان]از هم جدا شدن از کی تا حالا؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They were split up into groups to close the enemy.
[ترجمه مهران] برای محاصره کردن دشمن آنها به چند گروه تقسیم شدند
|
[ترجمه گوگل]آنها به گروه هایی تقسیم شدند تا دشمن را ببندند [ترجمه ترگمان]آن ها برای بستن دشمن به گروه هایی تقسیم شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. When they split up she flung herself into her work to try to forget him.
[ترجمه گوگل]وقتی از هم جدا شدند، او خودش را به کارش انداخت تا سعی کند او را فراموش کند [ترجمه ترگمان]پس از آن که از هم جدا شدند، خود را در کار خود انداخت تا او را فراموش کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. His land is split up into several widely scattered plots.
[ترجمه گوگل]زمین او به چندین قطعه پراکنده تقسیم شده است [ترجمه ترگمان]زمین او به چند قطعه بسیار پراکنده تقسیم شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. My parents split up last year.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم پارسال از هم جدا شدند [ترجمه ترگمان]والدینم سال گذشته از هم جدا شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Let's split up now and meet again at lunchtime.
[ترجمه گوگل]حالا بیایید از هم جدا شویم و سر وقت ناهار دوباره همدیگر را ببینیم [ترجمه ترگمان]بیایید حالا از هم جدا شویم و در زمان ناهار یکدیگر را ملاقات کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Several years after they'd split up they met again by chance in Paris.
[ترجمه گوگل]چندین سال پس از جدایی آنها دوباره به طور اتفاقی در پاریس ملاقات کردند [ترجمه ترگمان]چندین سال پس از آن که از هم جدا شدند، بار دیگر شانسی در پاریس پیدا کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Now, children, you must split up into two groups for this game.
[ترجمه گوگل]حالا بچه ها برای این بازی باید به دو گروه تقسیم شوید [ترجمه ترگمان]حالا بچه ها باید برای این بازی به دو گروه تقسیم شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. After a lot of heart-searching, we decided to split up.
[ترجمه گوگل]بعد از کلی جست و جوی قلبی تصمیم گرفتیم از هم جدا بشیم [ترجمه ترگمان]بعد از زیادی جستجوی قلبی، تصمیم گرفتیم که از هم جدا شویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They split up after ten years together.
[ترجمه گوگل]آنها پس از ده سال زندگی مشترک از هم جدا شدند [ترجمه ترگمان]بعد از ۱۰ سال جدا شدن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They have split up for a long time,but they're better now.
[ترجمه گوگل]آنها مدت زیادی است که از هم جدا شده اند، اما اکنون بهتر شده اند [ترجمه ترگمان]آن ها مدت زیادی از هم جدا شده اند، اما حالا بهتر شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Friends were flabbergasted by the news that they'd split up.
[ترجمه گوگل]دوستان از خبر جدایی آنها متحیر شدند [ترجمه ترگمان]با شنیدن خبری که از هم جدا کرده بودند، دوستان مات و مبهوت مانده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The band have reportedly decided to split up.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که گروه تصمیم به جدایی گرفته است [ترجمه ترگمان]گفته می شود که گروه تصمیم گرفته است که از هم جدا شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. When we split up I felt like doing myself in.
[ترجمه گوگل]وقتی از هم جدا شدیم، دلم میخواهد خودم را انجام دهم [ترجمه ترگمان]وقتی از هم جدا شدیم مثل این بود که خودم را داخل آن جمع کرده ام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• separate, divide; be separated, be divided; separated, divided, parted
پیشنهاد کاربران
معنی دو گروه و چند گروه شدن هم میده.
همون break up بهم زدن دوستی و رابطه عشقی
جدایی ، طلاق ( تنها به رابطه عاشقانه مربوط نمی شود، شامل هر گونه رابطه دو جنس )
split up = disperse = dissipate = scatter = separate split up ≠ collect ≠ gather
بخشش
split something⇔up into تقسیم کردن . . . به The house has now been split up into individual flats. خانه در حال حاضر به آپارتمان های جداگانه تقسیم شده است.
جداسازی
تقسیم کردن، جدا شدن
Stop being in a romantic ralationship with somebody به پایان رسیدن یک رابطه عاشقانه.
( در شیمی ) ترکیب را از هم جدا کردن
بهم زدن
Stop having a romantic relationship
به هم زدن ( رابطه عاشقانه )
Stop being in a romantic relationship with somebody
جدا شدن ( تموم کردن رابطه ) ، کات کردن رابطه عاطفی یا ازدواج جدا کردن، جدا شدن، تقسیم بندی کردن، تقسیم کردن، تقسیم شدن، شکستن
یعنی به هم زدن روابط دو طرفه یا عشقی
کات کردن رابطه عاشقانه
قطع روابط رمانتیک یا بقول دوستان ( جدا شدن )
جداشدن در موارد روابط دوست دختر و دوست پسر بودن هم به کار میاد