شکستن، شکافتن، پاره - خرد شدن
the egg split open.
تخم شکست.
She fell and her head split open
او افتاد و سرش دو نیم شد.
At that point, Jehovah split open the ground beneath their feet.
... [مشاهده متن کامل]
در همان لحظه بود که یَهُوَه زمین زیر پای ایشان را شکافت.
and if you were slow about going, like as not you would get your head split open with a beer bottle in the bargain.
و اگر دیر می جنبیدید با یک بطری سرتان را هم خرد می کردند.
تخم شکست.
او افتاد و سرش دو نیم شد.
... [مشاهده متن کامل]
در همان لحظه بود که یَهُوَه زمین زیر پای ایشان را شکافت.
و اگر دیر می جنبیدید با یک بطری سرتان را هم خرد می کردند.