splice

/ˈsplaɪs//splaɪs/

معنی: باهم متصل کردن، بهم تابیدن، پیوند کردن
معانی دیگر: (با درهم تنیدن رشته های دو طناب آنها را به هم وصل کردن) به هم تابیدن، سرهم بافتن، (انتهای دو حلقه فیلم یا سیم یا نوار صوتی را) به هم چسباندن، به هم جوش دادن، (خودمانی) زن و شوهر کردن، به ازدواج هم درآوردن، ازدواج، (دو تخته یا الوار را) به هم وصل کردن، به هم بستن، بست، اتصال، همبست

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: splices, splicing, spliced
(1) تعریف: to join (pieces of film, tape, or the like) at the ends.

- The old film had broken in several places, but the editor was able to splice the pieces.
[ترجمه حمید امیری] فیلم قدیمی از چندین جا شکسته شده بود اماتدو
|
[ترجمه حمید امیری] فیلم قدیمی از چندین جا پاره شده بود اما تدوینگر توانست آنها را به هم بچسباند.
|
[ترجمه گوگل] فیلم قدیمی چند جا شکسته بود، اما تدوینگر توانست قطعات را به هم متصل کند
[ترجمه ترگمان] فیلم قدیمی چندین جا شکسته بود، اما سردبیر قادر بود تکه های پازل را از هم باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bind together (pieces of rope) by interweaving strands.
مشابه: twine, twist

(3) تعریف: to join together (pieces of wood, broken bones, or the like) by overlapping and binding the ends.
اسم ( noun )
مشتقات: splicer (n.)
• : تعریف: a union or joint made by splicing.

جمله های نمونه

1. to splice the ends of two ropes
انتهای دو طناب را در هم بافتن

2. they asked the preacher to splice them
از واعظ درخواست کردند که آنها را به ازدواج هم در بیاورد.

3. Scientists have discovered how to splice pieces of DNA.
[ترجمه گوگل]دانشمندان نحوه اتصال قطعات DNA را کشف کرده اند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان کشف کرده اند که چگونه تکه های DNA را کشف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He taught me to edit and splice film.
[ترجمه گوگل]او به من یاد داد که فیلم را تدوین و اسپلایس کنم
[ترجمه ترگمان]او به من یاد داد که فیلم را ویرایش و پخش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I assumed it would splice together further ahead.
[ترجمه گوگل]من فرض کردم که جلوتر به هم متصل می شود
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که این قضیه به هم ربط داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In each case the splices result in appropriate splice junctions and a single open reading frame.
[ترجمه گوگل]در هر مورد، اتصالات منجر به اتصالات اتصال مناسب و یک قاب خواندن باز منفرد می شود
[ترجمه ترگمان]در هر مورد، splices به اتصال اتصال مناسب و یک چارچوب خواندن باز می انجامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The recording tape's broken; can you splice these two bits together?
[ترجمه گوگل]نوار ضبط شکسته است آیا می توانید این دو بیت را به هم متصل کنید؟
[ترجمه ترگمان]نوار کاست شکسته، می توانید این دو تکه را با هم به هم وصل کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The distribution model of bond stress over the splice length is developed.
[ترجمه گوگل]مدل توزیع تنش پیوند در طول اتصال توسعه داده شده است
[ترجمه ترگمان]مدل توزیع تنش پیوند بر روی طول اتصال توسعه یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rail splices shall be welded and ground smooth except where expansion splice locks are required.
[ترجمه گوگل]اتصالات ریل باید جوش داده شده و زمین صاف شود مگر در مواردی که قفل اتصال انبساط مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]splices ریلی باید به آرامی جوش داده شود و به جز در نقاطی که قفل در آن مورد نیاز است، به هم متصل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The 21 - 02 SMA Splice Bushing is an in - line adapter that mates SMA 905 - terminated fibers.
[ترجمه گوگل]21 - 02 SMA Splice Bushing یک آداپتور خطی است که فیبرهای انتهایی SMA 905 را جفت می کند
[ترجمه ترگمان]۲۱ - ۰۲ SMA Splice bushing یک رابط خطی است که mates ۹۰۵ - terminated را به هم متصل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Altogether 14 different mutations were found: two splice site mutations, one frame shift mutation due to an insertion, three nonsense mutations and eight missense mutations.
[ترجمه گوگل]در مجموع 14 جهش مختلف پیدا شد: دو جهش محل اتصال، یک جهش تغییر فریم به دلیل درج، سه جهش بی معنی و هشت جهش غیرمعنا
[ترجمه ترگمان]در مجموع ۱۴ جهش مختلف پیدا شدند: دو جهش در محل اتصال، یک جهش تغییر چارچوب به علت درج، سه جهش nonsense و هشت جهش missense
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Customers would use the program to cut and splice the core images in batches, thus precised image data are provided for further editing and processing the core image.
[ترجمه گوگل]مشتریان از این برنامه برای برش و اتصال تصاویر اصلی به صورت دسته‌ای استفاده می‌کنند، بنابراین داده‌های تصویر دقیق برای ویرایش و پردازش بیشتر تصویر اصلی ارائه می‌شوند
[ترجمه ترگمان]مشتریان از این برنامه برای کاهش و اتصال تصاویر اصلی در دسته هایی استفاده می کنند، در نتیجه داده های تصویر precised برای ویرایش بیشتر و پردازش تصویر اصلی فراهم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Main cable conductor doesn't have splice, so has good continuity and decreases possibility of fault point.
[ترجمه گوگل]هادی کابل اصلی اتصال ندارد، بنابراین پیوستگی خوبی دارد و احتمال نقطه عیب را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]هادی کابل اصلی اتصال به هم ندارد، بنابراین تداوم خوبی دارد و امکان وقوع خطا را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Broken connector terminal or wire splice in fog lamp circuit.
[ترجمه گوگل]ترمینال کانکتور شکسته یا اتصال سیم در مدار چراغ مه شکن
[ترجمه ترگمان]اتصال کابل شکسته یا اتصال سیم در مدار لامپ مه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با هم متصل کردن (فعل)
connect, splice

بهم تابیدن (فعل)
splice, intertwine

پیوند کردن (فعل)
splice

تخصصی

[سینما] پیوند - چسبکاری
[عمران و معماری] وصله
[برق و الکترونیک] جوش پیوندی که دو تکه ی رسانا را با استحکام مکانیکی خوب و رسانایی خوب به یکدیگر متصل می کند . - پیوند، به هم چسباندن
[مهندسی گاز] پیوندکردن، باهم متصل کردن
[زمین شناسی] وصله
[سینما] پیوند کردن - چسباندن

انگلیسی به انگلیسی

• act of joining by splicing; place where two parts have been joined by splicing
join by connecting the ends; join by overlapping and binding (of wood); unite, join together; marry, join in marriage
if you splice two pieces of rope, film, or tape together, you join them together neatly at the ends so that they make one long continuous piece.
when two people get spliced, they get married; an old-fashioned, informal expression, often used humorously.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To join two things together, especially in a way that makes them continuous 🔌
🔍 مترادف: Join
✅ مثال: The technician spliced the two wires together to complete the circuit.
چیزی در خلال چیز دیگری رخ دادن
پیوند زدن - متصل کردن
splice ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: سروصل
تعریف: اتصال حاصل از وصل شدن دو سر هریک از اجزای تایر، در هنگام ساخت تایر
نصب کردن قطعات با یکدیگر - مونتاژ کردن
( در ژنتیک ) پیرایش [ژن]

بپرس